• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۲۳ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4558 -
  • ۱۳۹۸ پنج شنبه ۱۹ دي

بحران عدم قطعيت در خاورميانه

ناديا فغاني‌جديدي

دو، سه سال پيش كلاسي مي‌رفتم تحت عنوان رفتاردرماني شناختي. بنا بود طي يك ترم چهارماهه چند اختلال مهم روانشناختي را مرور كنيم و راه درمان‌شان را ياد بگيريم. جلسه اول را استادمان با اختلال اضطراب فراگير شروع كرد. يكي از دانشجويان هم كه دچار اين اختلال بود داوطلب شد كه به عنوان نمونه، با استادمان همكاري كند تا هم ماجرا براي‌مان ملموس‌تر شود و هم خودش در پايان جلسات تا حدودي بر اختلالي كه دچارش هست مسلط شود و به نوعي، يك جور دوره درماني را طي كرده باشد.

چيزي كه من توي كتاب‌ها خوانده بودم، اين بود كه اختلال اضطراب فراگير، يعني اينكه تو در همه لحظات زندگي‌ات نگران و مضطربي. دايما انتظار وقوع اتفاقات ناگوار را مي‌كشي و هميشه بدترين سناريوها را در ذهنت داري. رويكردهاي مختلفي هم براي درمان اين اختلال وجود دارد. بعضي‌ها سعي مي‌كنند با دارو سطح اضطراب بيمار را پايين بياورند و او را مهياي زندگي روزمره با همه بالا و پايين‌هايش بكنند. برخي ديگر اما معتقدند كه دارو تنها نوعي تسكين موقت است و اگر به سبب‌شناسي اين اختلال بپردازيم، ريشه‌اش را آنجايي پيدا مي‌كنيم كه فرد مبتلا، در برابر عدم قطعيت‌هاي زندگي روزمره، تاب و توان كمتري نسبت به انسان‌هاي سالم دارد. اما آنچه همكلاسي‌ام از حال و اوضاعش تعريف مي‌كرد، با آن شدت و با آن ميزان فلج‌كنندگي، چيزي بود كه از تصوراتم هزاران هزار بار بدتر بود. او هر روز كه دخترش را به مدرسه مي‌فرستاد، نگران اين بود كه سرويس مدرسه تصادف سختي بكند و دخترش از دنيا برود. همسرش كه به ماموريت مي‌رفت هزاران بار مي‌مرد و زنده مي‌شد تا دوباره كليد را در قفل در بچرخاند و به خانه برگردد. دايما نگران اين بود كه شغلش را از دست بدهد، بي‌پول شود يا سلامتي‌اش با بادي بر باد برود. همكلاسي‌ام براي اينكه آرامش داشته ‌باشد ‌بايد همه‌ چيز برايش قطعيت كامل مي‌داشت. بايد مطمئن مي‌بود كه اوضاع آن جوري كه توي ذهنش چيده پيش مي‌رود، وگرنه مضطرب و فلج مي‌شد. اين حرف‌ها قطعا شما را به ياد وضعيت اين روزهاي خودمان مي‌اندازد. روزهايي پر از عدم قطعيت. روزهايي كه به معناي واقعي كلمه، آدم از يك ساعت ديگرش خبر ندارد. كافي است خبرها را يكي، دو ساعت چك نكني تا بعدش ببيني هزار و يك اتفاق عجيب دور و برت افتاده و انگار سال‌ها از قطار زمان عقب مانده‌اي. عدم قطعيت در آدمي باعث اضطراب مي‌شود، اما اينكه اين اضطراب چقدر باشد و تا چه حد عملكرد ما را مختل كند، همان جايي است كه تفاوت ميان مبتلايان به اختلال اضطراب فراگير را با بقيه تعيين مي‌كند.

استادمان در همان جلسه اول از همكلاسي‌ام خواست تا به دل ترس‌هايش بزند و سناريويي زنده و تمام و كمال بنويسد كه در آن، خودش قهرمان داستان است و تمام آنچه برايش عزيز است از دست مي‌دهد و هر صبح كه بيدار مي‌شود، دست روزگار مصيبت جديدي در كاسه‌اش مي‌گذارد. در طول آن ترم چهارماهه، قهرمان داستان، ريز ريز سناريواش را تكميل كرد. در عالم خيال به دل ترس‌هايش زد و هر اتفاق دردناك و مهيبي را كه فكر مي‌كرد مي‌تواند زندگي‌اش را زير و رو كند، در دل داستان خيالي‌اش گنجاند.

همكلاسي‌ام در پايان دوره، ياد گرفت با عدم قطعيت‌ها كنار بيايد. ياد گرفت اگر بنا را بر اين بگذارد كه هيچ چيز قطعي و باثباتي قرار نيست در زندگي‌اش وجود داشته باشد، حالش خوش‌تر خواهد بود و دلش گرم‌تر.

به نظرم، در اين روزهاي اوج عدم قطعيت، اگر خودمان پيش پيش به دل ترس‌ها بزنيم، حال‌مان خوش‌تر خواهد بود. عدم قطعيت ما را فلج نمي‌كند اما ترس چرا. دل بزنيم به دنياي مبهم‌ها و غيرقابل پيش‌بيني‌ها تا رويين‌تن شويم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون