گران شاپوري
آلبرت كوچويي
آن موقع كه با بچههاي قد و نيمقد دبيرستان اميركبير ميرفتيم با بچههاي دبيرستان ابنسينا يا دكتر فلاح توپ بزنيم، چه واليبال، چه فوتبال و چه بسكتبال بايد از جلوي ورزشگاه «گران شاپوري» رد ميشديم. براي ما اينجا ورزشگاهي رويايي بود كه توپ زدن توي زمين آن را رويايي ناممكن ميدانستيم. آن موقع البته توي دبستان و دبيرستان كمتر بازيهاي تخصصي بود. فوتبالي، واليبال بازي نكند، يا بسكتبالي، آن دو را. و تازه توي هر رشته هم اين طور نبود كه فقط فوروارد باشيد يا بك و هافبك، يكهو ميديديد، دروازهبان پا به توپ شد. رفت و رفت تا دروازه حريف و يك گل هم زد و سرفراز و قلدرمآب، برگشت توي دروازه.
كه به گفته بچهها از بس فسفس كرديد و گل نزديد كه گلر به رگ غيرت آبادانياش، برخورد و با گلش به همه درس غيرت و مردانگي داد. ورزشگاه را «گران شاپوري» ميخواندند. شايد زمين شاپوري نامي بوده باشد. يا به روايتهايي غلامرضا پهلوي آن را گشوده بود كه بوشد شاپوري. گران كه همان مچاله شده «گراوند» به معناي زمين در انگليسي است، مثل همه واژههاي خرد و نابود شده ديگر كه آبادانيها به سليقه خود فارسياش ميكردند. مثل چراغ كه ميشد «ليت» يا همان «لايت» انگليسي يا به قول آبادانيها «انگريزي» يا اسپيتال همان هاسپيتال انگليسي و الي آخر. البته وقتي اين واژهها، شيرينتر ميشدند كه با لغات عربي، فارسي و لري درهم ميآميختند.
كه: رفتم اسپيتال، بووام «اكسيدن» يا همان اكسيدنت انگليسي يعني تصادف كرده بود. آپريشناش- جراحي- كردنش. بووام يه ليتي، شده بود. يعني يك چشمي شده بود و الي آخر. آن موقع به داور همان «رفري» ميگفتيم، هنوز هم آبادانيها «رفري» ميگويند. «بك» دفاع بود. دروازهبان «گلر» يا همان گل كيپر انگليسي. كافي بود، كمي واژهها را غيرآباداني به كار ميبردند كه ميگفتند: اينم طهراني شد! اگر به «مو» ميگفتيد، من، كه ديگر غشغش خندهشان به آسمان ميرفت. بازي در «گران شاپوري» همه روياي ما بود.
اگر بازي بين تيم آبادانيها مثل كارگر، جم و جز اينها بود، حق داشتيد تيم محبوبتان را تشويق كنيد يا شعار بدهيد، كارگر چرا ميلرزي؟ جم كه كارت نداره، سر به سرت ميزاره! مثلا. اما اگر تيمي مثل پرسپوليس و پيش از آن شاهين يا تاج يا بانك ملي يا پاس از تهران ميآمد و با يك تيم آباداني، بازي داشت، تشويق تيم مهمان يعني به باد دادن سرتان ولك فقط تيمهاي آبوداني! چه قرمز، چه آبي. شنيدهام هنوز هم، البته كمي كم رنگتر اين طور است. گاه توي پخش مستقيم ليگ ديدهام، اندك آدمهايي تيمهاي مهمان را تشويق ميكنند. در دهههاي گذشته، چهل و پنجاه، كه تشويق تيم مهمان، كفر بود.
يك تابستان كه براي بازي صنعت نفت آبادان و پرسپوليس به ورزشگاه آزادي رفته بودم، جايگاه پرسپوليسيها رفتم كه ناگهان دو، سه بچه آباداني مرا شناختند كه اينجا چكار ميكني؟ خودم را به نفهمي زدم كه اينجا چيه؟ گفتند اي جايگاه طهرانياست، پاشو، جاي ما اون جاست. دمغ شده، آمده بودم، دق دليام را دربياورم، كه نشد... اين همه را گفتم كه شنيدهام، گران شاپوري كه بعد از انقلاب شده است، ورزشگاه غلامرضا تختي، قرار است اسمش تغيير كند. نميدانم چرا؟