فاجعه شايعه
عظيم محمودآبادي
تصورش را بكنيد ملتي كه بيش از دو سال تحت فشار سختترين تهديدها و تحريمها قرار دارد؛ در پي ترور سرداري ملي، عزادار و يكپارچه در مراسم تشييعش حاضر ميشود. اتحادي بيسابقه و باشكوه پيش چشم جهانيان به نمايش درميآيد كه محاسبات كاخ سفيد را طوري به هم ميريزد كه ميشد بهت و سرگرداني را در رسانههايي مشاهده كرد كه با بودجه و حمايت دولت امريكا يا متحدانش اداره ميشوند. ترور سردار سليماني باعث اتحادي ملي و انسجامي فراگير شد كه ميتوانست در اين وانفساي عسرت، نويدبخش بارقهاي از يسرت باشد. انگار ورق برگشته بود و تلخيها داشت جاي خود را به شيريني، قهرها به مهر، كينهها به آشتي، پراكندگيها به اجتماع، تفرقهها به اتفاق و تقابلها به توافق ميداد. از در و ديوار فضاي حقيقي و مجازي فرياد ايستادگي در برابر زورگويي قلدرهاي جهان ميباريد تا جايي كه اينستاگرام رسما اعلام كرد تصاوير و پستهاي مربوط به «قاسم سليماني» حذف خواهند شد چراكه نميتوانست بيش از اين طنين «مقاومت» را تاب بياورد.
ما نيز خون تازهاي در رگهاي مان روان شده بود. منظور از «ما»، كساني هستند كه به بسياري از رفتارها و فرآيند تصميمگيريها انتقادات اساسي دارند اما در عين حال از مرزبندي كاملا روشني با براندازان و ويرانهطلبان برخوردارند. به بسياري از ساز و كارهاي رايج، ايراد و اشكال دارند اما در برابر تهديدهاي خارجي البته اولويتهايشان تغيير ميكند. آري همين «ما»، لبريز از شعف شديم وقتي كه احساس كرديم دوباره «ملت» شدهايم؛ ملتي كه ميتواند به پشتوانه يكديگر به دهان دولت تروريستي بكوبد كه بيش از هرچيز تحقير «ايران» را در دستور كار خودش قرار داده است. يادداشت پشت يادداشت در روزنامه، پست پشت پست در اينستاگرام و كامنت پشت كامنت در توييتر براي حمايت از سياستهاي منطقهاي و جهاني نظام ميگذاشتيم.
بعضيمان تصاوير سردار و بعضي ديگر تصوير پرچم مقدس كشورمان را در پروفايلهايمان قرار داديم.
حتي انتقادهاي سياسيمان نيز رنگ باخته بود. از اختلافهاي عقيدتي تا تنگناهاي معيشتي را به فراموشي سپرديم و هر شانزده صفحه روزنامهمان را پر كرديم در حمايت از سياستهاي كلي و جزيي نظام در منطقه و جهان.
اما اين وضعيت فقط يك هفته دوام آورد! گويي نسل ما در اين هفت روز توانست تمام هشت سال جنگ با تمام تلخيها و شيرينيهايش، اشكها و لبخندهايش، سكوتها و فريادهايش را يكجا تجربه كند.
اما اين همه فتحهاي بزرگ، فرجامي نيك نيافت. نه فقط به خاطر اينكه تيري به خطا رفت، بلكه از آن مهمتر خطاهايي بود كه براي كتمانش ارتكاب يافت. اينكه طيارهاي در شرايط جنگي به اشتباه مورد هدف قرار بگيرد، يك حادثه است اما اينكه مقامات ارشد دولت و شخص رييسجمهور از وقوع اين خطا بيخبر گذاشته شوند، فاجعه است و فاجعهتر از آن رسميت يافتن شايعه!
مگر جز اين است كه شايعه در غياب اطلاعرساني شفاف و دقيق رشد ميكند؟ همان اخباري كه از تلويزيونهاي «بي. سي. سي» انگليس و «ايراناينترنشنال» سعودي براي 3 روز تمام منتشر ميشدند و ما 3روز تمام ميگفتيم و مينوشتيم كه شايعه است و خبر دروغ! بعد از 3 روز، صبح شنبه از خواب بلند ميشوي و ميبيني كاخ اعتمادت فرو ريخته و ستاد نيروهاي مسلح با بيانيهاي، همان «شايعه» را تاييد كرده است. تاييدي كه ما را در سكوت و رسانههاي فارسي زبان بيگانه را بار ديگر سرمست از پيروزي كرد. پيروزي بر چه كساني؟ بر ما! آري بر ما رسانههاي داخلي كه به منابع امنيتي و اطلاعاتي بيگانگان متصل نيستيم و البته به اظهارات مقامات رسمي كشورمان بسنده ميكنيم و به آنها اعتماد وثيق و اطمينان كامل داريم.
ما رسانههاي داخلي كه عمري را در اين حرفه گذراندهايم و روز به روز از اعتبارمان كاسته ميشود؛ آن هم نه به دليل ضعف بضاعت فكري و قلّت استعداد حرفهاي بلكه به واسطه تنگناهايي كه به تحليلهايمان تحميل ميشود. اعتباري كه بنا بر اعتماد به مسوولان و اخبار رسمي مخدوش شده است و متاسفانه اين خدشه در حال حاضر ميتواند نوعي تهديد امنيت ملي محسوب شود! در عصر انفجار اطلاعات، كدام تهديد ميتواند براي امنيت ملي بيش از بياعتباري طيف وسيعي از رسانههاي داخلي از «فارس»، «تسنيم»، «ايرنا»، «ايسنا» و ... گرفته تا «اعتماد»، «شرق»، «سازندگي» و ... ؟ صدا و سيما هم كه به كلي بيرون از دايره محاسبات قرار ميگيرد.
امروز آزادي بيان، تنها لازمه توسعه، پيشرفت و دموكراسي نيست بلكه به مثابه نانِ شبِ امنيت ملي است. امنيت ملي علاوه بر توسعه بردِ موشكي به بردِ رسانهاي نيز محتاج است و لازمه بردِ رسانهاي، اطلاعرساني دقيق، سريع، منصفانه و مبتني بر گردش آزاد اطلاعات است. امنيت ملي را دريابيم.