حركت خوبي كه آغاز شده
مصطفي خرامان
به گمان من آنچه به عنوان پاسداشت از اشيا و آثار يك نويسنده به عنوان راهاندازي موزه راه افتاده را بايد به فال نيك گرفت. پرسش نخست اين است كه مگر يك هنرمند يا يك نويسنده در كشور ما تا چه اندازه توانسته از راه نوشتن كتاب يك زندگي خوب داشته باشد؟ او بيگمان مانند نادر ابراهيمي فقط رنج كشيده و برماست كه بعد از درگذشتش، كاري كنيم كه حداقل ارادتمان را به او ثابت كنيم. پرسش ديگر اين است كه ما مگر چند نفر آدم بزرگ و ارزنده در زمينههاي فرهنگي داريم كه بخواهيم با چوب بيوفايي برانيمشان؟ اگر منصفانه نگاه كنيم، اين عدد شايد از مرز 100 نفر در حوزههاي مختلف تجاوز نكند و من شك ندارم كه هيچ كدام ازآنها بضاعتش را ندارند كه...
پس از مرگ، كسي خانهشان را به موزه تبديل كند. اتفاقي را كه در اين ميان افتاده ، از آن جهت بايد قدر دانست كه حداقل ارزش يك هنرمند فهميده شده و همين امر باعث دلگرمي ديگر هنرمندان خواهد شد. مرسوم است كه در كشورهاي ديگر، گروه يا گروههايي آموزش ميبينند تا در زمينه حفظ و حراست از آثار و اموال هنرمندان فعاليت كنند. بايد به اين نكته اشاره كرد كه جابهجايي اموال يا آثار يك نويسنده از جايي به جاي ديگر، تمام آن چيزي نيست كه بايد اتفاق بيفتد، بلكه آنچه اهميت دارد، دانش كسب چگونگي پاسداشت از اين اموال و آثار براي نسلهاي آينده است. نويسندگاني كه توفيقش را پيدا ميكنند تا از سوي گروههاي فرهنگي به رسميت شناخته شوند، شايد در كل جهان كمشمار باشند اما كيفيت حضورشان در زمينههاي مختلف، همدلي ديگران را به همراه دارد. من گمان ميكنم كه بايد سازوكاري انديشيده شود كه دايره انتخابها براي راهاندازي موزه، دايرهاي وسيعتر باشد و هنرمنداني از طيفهاي گوناگون جامعه را در بر بگيرد. همه ما ميدانيم كه هستند بزرگاني از جنس ادبيات و هنر كه توجهي از اين دست به آنان، باعث رونق هر چه بيشتر اعتماد بين مسوولان و مردم خواهد شد. اميدوارم حركتي كه براي ابراهيمي آغاز شده، راهي براي توجه به هنرمندان ديگر شود.