در استقبال از تازهترين آلبوم شهرام ناظري
خنياگر پهلوان
عبدالجواد موسوي
براي آنها كه اخبار فرهنگي هنري را با جديت دنبال ميكنند انتشار آلبومي از شهرام ناظري آن هم پس از پنج سال، خبري است كه به همين راحتي نميتوان از كنار آن گذشت. البته مجال نقد و بررسي براي همگان فراهم است و آنها كه بر سر اين آلبوم چند و چون دارند حق دارند پس از شنيدن و تامل هر چه در دل دارند بر زبان آورند اما در وضعيتي كه ما درآن به سر ميبريم دست به نقد نفْسِ خبر انتشار چنين آلبومي مايه مباهات است و دلگرمي. مباهات به اينكه هنوز هم دود از كنده بلند ميشود و دلگرم به اينكه پهلواناني همانند ناظري نخواهند گذاشت كاخ بلندي كه خداوندگاران سخن فارسي بنا نهادهاند از باد و باران بيهنراني كه نه موسيقي ميفهمند و نه سخن نيكو را از ترهات تميز ميدهند و نه صداي قابلي دارند، گزندي برسد. البته ميتوان دريغ خورد كه چرا پنج سال آن هم در اين روزگاران كه به او سخت محتاجيم خاموشي گزيده بود و جز كنسرتهاي پراكنده اثر ديگري منتشر نكرد اما بازهم خدا را شكر كه كم لطفيها و بيتدبيريها او را از پاي نينداخت و ما ميتوانيم همچنان مخاطب صداي اسطورهاي او باشيم. خدا آن روز را نياورد اما ما فقط در فقدان ناظري و شجريان ميتوانيم قدر و قيمت آنها را بفهميم. ناظري و شجريان و صديف و ديگر بزرگاني كه موسيقي ما را تا به امروز حفظ كردهاند فقط صاحب صداي خوش نيستند. آنها حافظان و حارسان بنايي هستند كه اگر فرو بريزد ما بيخانمان خواهيم شد. بيهويت و سرگردان. بيشناسنامه. آنها دارند مدام به ما يادآور ميشوند كه از كدام خاك برخاستهايم و درآن باليدهايم. آنها نه تنها سليقه زيباشناسي ما را بالا ميبرند بلكه ما را در مقابل هجوم ابتذال لجام گسيختهاي كه همه وجود مارا تهديد ميكند واكسينه ميكنند. انتشار يك اثر از ناظري فقط يك آلبوم به آلبومهاي موسيقي نميافزايد بلكه جهان مارا گسترش ميدهد و مارا با افقهاي جديدي از هستي آشنا ميكند. درباره آلبوم جديد شهرام ناظري خوشحالي آنها كه فرهنگ و هنر را فقط در سرگرمي خلاصه نميكنند مضاعف است. استاد در اين آلبوم شاهنامهخواني كردهاند. قومي كه از حماسه و خرد تهي باشد هيچ است و كم از هيچ و ما در اين روزگار به ويژه بيش از هر زمان ديگري به خرد و حماسه نيازمنديم. در سالهاي پيش كساني بودهاند كه خواستهاند شاهنامه بخوانند و خواندهاند هم. اما با عرض معذرت حاصل چندان دلچسب نبوده. اول اينكه صداي اغلب اين بزرگواران مناسب شاهنامهخواني نيست. براي خواندن ابيات بلند حكيم ابوالقاسم فردوسي حنجرهاي مناسب است كه بتواند سهم حماسه را ادا كند. ناظري پيشتر با آلبوم آواز اساطير يا شاهنامه كردي نشان داد كه مناسبترين گزينه براي اجراي سرودههاي جاودانه ابوالقاسم فردوسي است. از همين اجراهاي كوتاهي كه از كنسرتهاي شاهنامهخواني در فضاي مجازي موجود است نيز ميتوان فهميد كه ميان كار استاد و ديگران چه فاصلهاي است. خواندن شاهنامه فقط تسلط بر آواز ايراني را نميطلبد، دانشي ميخواهد و دركي از عوالم بيهمانند حضرت فردوسي. صرف اينكه ابيات پهلواني و حماسي را در چهارگاه بخوانيم و دريغ و مويه را در همايون، كافي نيست. انس و الفت ناظري با شاهنامه و روحيه قومي و آييني كه ناظري درآن پرورش يافته بيش از هر چيز ديگري توفيق او را در اين راه تضمين ميكند. خيليها با ناظري به دنياي عجيب و حيرتآور مولانا راه يافتند. تلاش و كوشش تحسينبرانگيز او با وجود مخالفت بزرگان موسيقي ايراني در تثبيت اشعار مولانا در موسيقي ايراني نتايج درخشاني به بار آورد و سبب شد خيليها با ديوان كبير شمس رفاقتي عاشقانه به هم بزنند. اميدوارم آن چه او با عنوان درفش كاوياني ميخواهد روانه بازار كند سبب آشتي ما با ديوان حكيمي شود كه به تعبيري سيمرغ شاعران جهان است كه اگر چنين شود ناظري كاري كرده است كارستان. ايدون باد!