سهيل رفت، گوهرها را دريابيم
سجاد سالك|
براي ناظراني كه از ظهر جمعه، حيرتزده اين همه سوگ و عزاداري در فقدان سهيل گوهري را ميبينند شايد اين سوال مطرح باشد كه اين همه فغان از چه رو بلند شده و مگر سهيل گوهري چه مشخصهاي داشت كه دوستدارانش را چنين ناخوش احوال كرده است؟
سهيل گوهري بيهيچ تعارفي نمادي از نسل محترم، تحصيلكرده، شايسته و مظلومي بود كه قدرش دانسته نشد. زيستي پرسشگرانه، مطالبهگرانه، نجيبانه و مظلومانه داشت و خواستهاي فراتر از يك زندگي آرام و بيدغدغه دنبال نميكرد. ويژگيهاي سهيل را در 5 مورد خلاصه ميكنم. مواردي كه دور و اطرافمان هم ميبينيم:
1- صادق اما متهم: تقريبا همه دوستان روي صداقت، صراحت و پاكنهادي سهيل اتفاق نظر دارند. با اين حال وقتي قرار شد مسووليت محدودي در باشگاه استقلال بگيرد، موجي از تخريب و اتهام روانه وي شد. چطور ممكن است فردي اين همه به صداقت در گفتار شهره باشد و در عين حال آماج آن همه اتهام ناجوانمردانه نيز قرار بگيرد؟
2- مسووليتپذير اما بدون مسووليت: سهيل گوهري نماد واقعي نسلي است كه در عين مسووليتپذير بودن، هيچگاه مسووليتي درخور به آنها واگذار نشد يا گفتند جوان است و خام و كمتجربه يا متهم شد به اينكه تندرو است و غيرقابل اعتماد. اما به واقع سهيل دلسوز بود و دلسوخته. همواره ميشد روي برادري و مسووليت پذيرياش حساب كرد اما هيچگاه ميداني آنچنان كه شايستهاش بود، نديد تا تواناييهايش را اثبات كند، مثل خيلي ديگر از همنسلهايش.
3- شايسته اما گمنام: سهيل گوهري يك جوان شايسته ايراني بود، اما تا زماني كه مسووليت كوتاهمدتي در باشگاه استقلال گرفت ديده نشد. وقتي هم ديده شد در حقش جفا شد. اين خسراني براي ايران است كه سهيل و امثال سهيل فرصتي براي اثبات شايستگيها پيدا نميكنند.
4- مومن و معتقد اما بيادعا: عشق و ارادت و باور سهيل گوهري به ارزشهاي مذهبي عميق و خالص بود اما هيچگاه رو به رياكاري نياورد، از ارزشگرايي به دنبال دستاويزي براي نفع شخصي نبود و علاقهاي نداشت ايمانش را روي تابلو به نمايش عمومي در آورد و كاسبي كند.
5- منتقد اما دلسوز و متين: سهيل گوهري منتقد بود و انتقاداتي صريح و گاهي كنايهآميز داشت اما همواره مراقب بود دلي را آزردهخاطر نكند. هم منتقد همحزبيهاي سابقش بود، هم به عملكرد حزب جديدش انتقاداتي داشت. از كنار نرفتن بازنشستهها شاكي بود، از رفتار انحصارطلبانه برخي سياسيون گلايه داشت. از مسوولان هر سه قوه ناراضي بود و انتقاداتش را هم ميگفت اما قلبي مهربان داشت. شوخطبع بود و هر چه ميگفت از روي دلسوزي و براي اصلاح امور بود.
در نهايت اينكه سهيل رفت اما سهيلهاي زيادي پيرامون ما هستند. اين گوهرهاي ديده نشده، دلسوز، شايسته و بيادعاي اطرافمان را دريابيم!