آسمان ستاره سهيلش را پس گرفت
آيت حسيني|
هيچ برنامهاي براي رفتنت نداشتيم، خاطرهها با هم زودتر تصوير كرديم و ساختيم؛ در ساعتهاي با تو بودن گماني به رفتنت نكردي و دم از عشق و تداوم زندگي زدي تا دم آخر بودنت. دلخوشم به آنچه در آخرين لحظات همچنان مشتاق به خانه عشقمون و كنار هم بودن ساز زندگي را مينواختي. از روزي كه در خاك رفتي من مبهوت خاكم و ميدانم كه عشقت فراتر از آسماني است كه در آن جاي گرفتي؛ دلم ناآرام نبودنت است گرچه آنچه به يادگار گذاشتي، لبخند است و به هيچ گرفتن دنيايي كه ميگفتي بازي است. شايد زياد شنيديم كه بازي بودن زندگي را گفتند اما تو بدان عمل كردي و فلسفه واقعي زندگيات بود. ستاره سهيلم آسمانهايي عميق و وسيع ميخواهد تا عمق و وسعت تو را تاب آورد چه برسد به زميني خاكي و دنيايي كوچك. براي آنچه بودي لبخند نشانهات بود و درونت آيتي از نور. عشق، شرف و انسانيت در تو تجلي داشت. به يادگار سبكي ماندگار از خودت گذاشتي:
امروز ترا دسترس فردا نيست
و انديشه فردات به جز سودا نيست
ضايع مكن اين دم ار دلت شيدا نيست
كاين باقي عمر را بها پيدا نيست خيام
سبك زندگيات مستدام رفيقترينم!