خندههايش...
سيد محمدرضا متقي|
سهيل جان؛ تصويرت دور ميزهاي سلف شورا، وقتي كه سرت را عقب ميدادي، قاهقاه ميخنديدي و چشمهايت از خنده خيس ميشد، هميشه در ذهنم خواهد ماند؛ بالاخص وقتي كه ميدانستيم گاهي قهقهههايت به حرفها و جوكهاي بيمزهمان فقط به خاطر آن است كه دل كسي را نشكني.
همكارت در شوراي شهر تهران