عزت خدادادي براي عاشق حسيني
رضا رييسي|
براي از چون تويي نوشتن نه كاري سهل و آسان است. مگر ميشود براي تويي كه زلال بودي بسان چشمههاي كوهساران و شفاف به مثابه بلور، سخت باشد نوشتن؟ آري سخت است برادر در سوگ تو نوشتن، درد دارد، غم دارد.
اين روزها كه حال جان و جهانمان نه خوش است و دمادم از اينسو و آنسو بلا و مصيبت ميبارد و گويي ما پوستكلفتان همه تاريخ شدهايم، غم از دست دادن تو يك چيز ديگر بود، سوزشي بود به جان يكيك آناني كه تو را ميشناختند و حتي لحظهاي و لمحهاي با تو دمخور بودهاند، اصلا چرا راه دور برويم خيليها كه طي همين چند روز و بعد از ماجراي آن انتصاب لعنتي و اجحافهاي پيامدي تو را شناختند هم از غم تو نالان و سر در گريبان هستند.ميداني برادر، آدم بايد پيش خدا خيلي عزيز و مقرب و خواستني باشد كه از غريبه و آشنا در سوگش نالهكنان باشند. مگر ما از زندگي چه ميخواهيم؟ چه چيزي برايمان ميماند؟ مگر نه همين نام خوش است كه ره توشه ماندگار اين سراي فاني است؟ ما كه تو را ميشناختيم هيچ اما همين اتفاقات هفته آخر نام تو را بر سر همه زبانها انداخت گويي بايد ميشد تا همه بدانند چه ستاره سهيلي چه گوهر نابي را داشته و از آن بيخبر بودهاند.
اين سياق رفتن يعني تو عزيز بودي نه فقط براي ما كه براي خود خود خدا، براي آن مولايي كه عاشقانه خادمش بودي و تو را اينگونه به پاس چند دهه خدمتگزاري بيريا، عزيز و پاك به حضور پذيرفت. خوشا به حالت كه قرين رحمت واسعه حضرت دوستي اما ما را با كولهباري از اندوه جا گذاشتي اين رسمش نبود رفيق جان، آقاي سهيل گوهري نازنين.
دوستدار هميشگي تو