آن كه با حسن خداداد آمد
محمد زارع شيرين كندي
حسن و هنر شجريان خداداد است. زيبايي صدا و روح و شكوه آوازش كاملا طبيعي و غيراكتسابي است. البته واضح و مبرهن است كه هرگونه دادگي و بخشودگي و قوه و استعداد را بايد نيك پروراند و به فعليت رساند. چه بسا استعدادها و نبوغهايي كه بر اثر غفلتها و بيخبريها و بيتوجهيها و ناآگاهيهاي اطرافيان و مربيان در نطفه خشك و خفه شدهاند و هرگز مجال بروز و ظهور نيافتهاند.
اما از قضا و از بخت و اقبال نيك مردم اين روزگار، صداي دلنشين و روحنواز شجريان به درستي و به موقع شناسايي شد، مورد رسيدگي قرار گرفت، تربيت و پرورش كافي ديد و از قوه به فعل درآمد و بهطور كامل در واقعيت زندگي متحقق شد.
«خوش به حال روزگار». هر انساني منفرد و يگانه است و طبيعتا واجد نعمات و مواهب طبيعي فراوان است اما هركس همهگونه استعداد و توانايي را ندارد. «هر كسي را بهر كاري ساختند.» شهريار در يكي از شعرهايش مثلي را به كار برده و گفته است كه شاعر و هنرمند را مادرش بايد شاعر و هنرمند بزايد وگرنه با زرد پوشيدن كسي زر نميشود. به واسطه كلاس و تحصيل و تعلم و اكتساب ميتوان هنر را آموخت اما نميتوان هنرمند شد، مگر اينكه ريشه و اصل آن هنر در روح كسي كاشته شده باشد. ميتوان با زحمت و كوشش هر هنري را آموخت اما اگر استعداد و توان و قريحه و ذوق طبيعي در وجود آن شخص نباشد، هنر او در دلها و چشمها و گوشها نخواهد نشست، «قبول خاطر و لطف سخن خداداد است»
چند دهه است كه جماعتي در كلاسهاي هنر هجوم آوردهاند تا هنر بياموزند و هنرمند شوند. عدهاي كثير به كلاسهاي موسيقي و آواز ميروند، خلقي انبوه و عظيم به كلاسهاي بازيگري و تئاتر و جمعي بزرگ به كلاسهاي گويندگي، نويسندگي، نقاشي، فيلمبرداري، خطاطي، عكاسي، شاعري، مجسمهسازي، رقاصي و غيره و غيره. عليالظاهر بيشتر اين كلاسها دكانند تا محل تعليم و آموزش. در اغلب اين كلاسها از توان و استعداد و ذوق هنرجو امتحاني به عمل نميآيد و هر كسي ميتواند با پرداخت شهريه در آنجا حضور داشته باشد.
فارغالتحصيلان اين كلاسها خود را ملزم ميبينند كه كار هنري بكنند مثلا كسي كه در شاخه آواز فارغالتحصيل شده بيآنكه از استعداد خود آگاهي داشته باشد دوست دارد آواز بخواند.
بيشتر اين نوع فارغالتحصيلان در سالهاي اخير هنر (يا بيهنريها)شان را در رسانهها و فضاهاي مجازي به نمايش گذاشتهاند. من از اين هنرمنديهاي ساختگي و زوركي كمترين هنري نديدهام. «عرض خود ميبرند و زحمت ما ميدارند». شجريان يك استثناست اما هنرمندان ديگري هم قبل از او و هم بعد از او وجود داشتهاند و ديدهايم و شنيدهايم كه هنر و دانش و ادب و انسانيت را باهم داشتهاند. پس مقصود اغراق و غلو در هنرمندي شجريان نيست بلكه مراد اشاركي به وضع هنر و هنرمند در اينجاست.
هنر ماندگار در هر وضع و حالي ميتواند خود را از گزندهاي زمانه مصون نگه دارد و بماند و آينده را بهرهمند سازد. اما بيهنريهاي شايع به هر زور و قدرتي متوسل ميشوند، نميمانند؛ بيهنريهايي كه چه بسا با بيآزرمي درآميخته است.