اي نور ديده صلح به از جنگ و داوري
عبدالجبار كاكايي
صلح، از جنگ انسانيتر است؛ صلحي كه با مراقبت عقول و رفتار مومنانه اتفاق بيفتد. بعد از شب ديرپاي تشويش و اضطراب، ثلاثه غساله است. پنج به علاوه يك، پنج به علاوه هرچه... مهم اراده مصلحانه نسل تازه نفس انقلاب بود كه رنگ كدورتهاي بيهنگام را زدود و اجازه نفرتورزي پيوسته را از سبكسران گرفت. اكنون در نسيم خنده و مهرباني با مردم اميدوار ميشود هر كاري كرد و تا هر جايي رسيد، همانطور كه شاعر ميگويد: «بعد ازين نور به آفاق دهيم از دل و جان/ كه به خورشيد رسيديم و غبار آخر شد».
پهلواني عقل را در ميدان مذاكره ديديم، ديرگاهي بود از اين دست شورآفرينيها كمتر ديده بوديم. عقل بيچاره در زندان عشق چون مسلماني به دست كافري، قرنها كفاره شرابخوريهاي بيحساب يونانيمآبياش را ميداد. اين پهلوان پنبه سالهاي حاكميت عشق و ايمان و هدايت، در گوشهاي بلاتكليف افتاده بود و ياد گرفته بوديم هر «هوي» صوفيانه را فتح يكي از طبقات آسمان بدانيم و شور سماع و بيداد زهد، عقل اين وديعه نهفته الهي را در كنج عدمخانه فراموشي نهاده بود.
ديگرانش در عهده گرفتند و شوكت يافتند و ما همچنان به توانايياش ترديد داشتيم و اين آغاز جهان نوين ايراني است؛ نه صلح امام حسن، نه عهدنامه حديبيه كه هر كدام اقتضاي روزگار خودش را داشت، اين هنر نوادگان سلمان فارسي بود؛ تربيت يافتگان مكتب محمد امين كه مفصل تمدنهاي كهن و مبدا الواح صلح و قانون و انسانيت بودند.
اگر گوهر عقل در ميدان با سلاح منطق نتواند كارساز باشد، بايد به ذات اين موهبت شك كرد. «صلح ايراني» نقش ازلي مدارايي است كه در انعطاف «سرو نقوش قالي» پيداست. با اين مهرباني همواره كه با نسيمي از اطمينان منعطف ميشود و قرنها است مهر ماندگاري خوردهايم و ماندهايم.
علم هستهاي دستاوردي بزرگ در عصر نوين است كه با هوشمندي و مدارا به آن رسيديم. فتح اين قله بلند را به همه مردم كشورم تبريك ميگويم.