سوريه و تصميم بر سر سهراهي سرنوشت
سيداد شيرزاد
تضعيف جبهه مقاومت به واسطه واكنش خارج از تصور اسراييل به عمليات هفت اكتبر، فرصتي بادآورده را در اختيار تركيه و گروههاي مخالف سوري قرار داد. آنچه 13 سال براي تركيه و مخالفان سوري تبديل به آرزو و محال شده بود و دلهاي اردوغان و مخالفان را پر از كينه و نفرت كرده بود در11 روز به واقعيت تبديل شد و رژيم بعث سوري اكنون به تاريخ پيوسته است. غولي كه از چراغ حماس در هفت اكتبر خارج شد، گويا هنوز قصد ندارد به چراغ برگردد. غولي كه آرزوي اردوغان در اقامه نماز در مسجد اموي و تحريرِ شام، توسط تحريرالشام را به واقعيت تبديل كرد. تقلاي حماس اخواني، تا به اينجاي كار به نفع اميال اردوغاني و الجولاني عمل كرده، همانها كه هممسلك حماسند. جالب آنكه حماس، سقوط اسد را تبريك گفته و نتانياهو آن را نتيجه اقدامات خود توصيف كردهاست! اينكه سرنوشت سوريه به كدام مسير خواهد رفت به عوامل بسياري بستگي دارد اما در حالت كلي، سه احتمال پيش روي سوريها خواهد بود.
1- اگر سوريها از مذهبيهاي اخواني و علوي و دروزي گرفته تا كردها و عربها و ديگران، بتوانند بر يك قانون اساسي دموكراتيك كه به ايجاد يك ساختار انساني و متكثر منجر شود توافق كنند، ممكن است از دل سالها جنگ و كشتار، كشتي تمايل كشور و جامعه را از ساحل جنوبي مديترانه به رويكرد سواحل شمالي آن متمايل كنند و با اُفت و خيزي نسبي، مسيري جديد را پايهگذاري كنند.
اين فرض خوشبينانهترين حالت است كه نه گذشته تاريخي و نه نيروهاي صاحب نفوذ و موثر فعلي، بهغير كردها و نه بافتار جامعه سوري بستر منتهي به اين تغيير، نشان و نشانهاي از آن ندارد. در اين راهكار، قطبنماي سنجشِ نگرش و منش و روش حكومت آتي، نگاهي است كه حاكمان جايگزين اسد به حقوق كردها، علويها، دروزيها و شيعيان در ساختار جديد خواهند داشت ؛ چه دموكراسي واقعي بايد به تضمين حقوق اقليت بينجامد نه اينكه سازوكاري براي تثبيت سلطه اكثريت يا ابزاري براي تحكيم و استمرار قدرت در دايره محدود نخبگان باشد.
2- حالت دوم اين است كه قطبنماي مذكور در بند يك به جاي تقسيم قدرت و اعتراف به تكثر، اقتدار و تجميع قدرت را نشان دهد و ساختار جديد در برابر حقوق كردها و شيعيان و... از خود سرسختي نشان دهد. در اين صورت، نتيجه حاصل از سقوط اسد براي مردم سوريه، يك زنگ تفريح چند ماهه يا حتي شايد يكي دو ساله بوده كه بعد از جشن و پايكوبي، دوره جديد با اقتدار جولاني يا هر شخص ديگري شروع شده و صرفا يك تعويض نخبگاني در رأس حكومت صورت بگيرد. بنابراين جامعه سوريه با اكثريت سني اگر خواهان تضمين حقوق خود و عبور از رژيمي اقتدارگرا است راهي جز اعتراف، دفاع و تضمين حقوق كردها، شيعيان و دروزيها ندارد. جامعه سوري بايد بداند اگر با هر توجيه و بهانهاي حقوق اقليتها در ساختار آتي ناديده گرفته شود آنها نيز دير يا زود طعم سركوب و اقتدار جديد را خواهند چشيد. چرا كه در حكومتهاي اقتدارگرا و ديكتاتوريها، همه جامعه به بهانه مبارزه با اقليتِ ديگريشده، ميليتاريزه و امنيتي شده و قرباني حمايت خود از تثبيت اقتدار حاكمان و قرباني كردن اقليت ميشود. البته اين احتمال، مبتني بر اين فرض است كه حكومت جديد امكانِ تحميلِ اراده خود بر همه گروههاي سياسي، مذهبي و ملي را داشته باشد.
3- احتمال ديگر در صورتي رخ خواهد داد كه فرض مورد نظر بند دو، براي حاكمان جديد ممكن نباشد. در واقع اگر حاكمان جديد نه امكان ترسيم يك حكومت متكثر و دموكراتيك را از خود نشان دهند و نه توانايي تحميل اقتدار خود بر همه بازيگران را داشته باشند وقوع نزاع و جنگ داخلي امري بديهي به نظر ميرسد. سرنوشت جنگ داخلي نيز علاوه بر توان و امكانات بازيگران داخلي، به دخالتها و حمايتهاي بازيگران منطقهاي و جهاني بستگي دارد.
اگر حاكمان جديد استعداد و شعور تأسيس حكومتي متكثر را نداشته باشند (البته در همه احتمالات، علاوه بر نقش بازيگران داخلي، تمايلات متفاوت و غيرقابل جمع بازيگران خارجي، تأثير غيرقابل انكاري خواهد داشت) و همچنين اگر توان و فرصت تثبيت يك حكومت اقتدارگراي متمركز را نيابند، جنگ داخلي غيرقابل اجتناب خواهد بود و بسته به شرايط متعاقب، ممكن است سوريه به سه يا چهار قسمت تقسيم شده و هر گوشه از كشور در اختيار بازيگري قرار بگيرد.
براي تركيه يك حكومتِ اقتدارگراي وابسته به آن مطلوبتر و براي ايران با شرايط فعلي، تقسيم سوريه به سه حوزه نفوذ كردها در شمال و شمال شرق، علويها در سواحل مديترانه و مناطق مركزي سنينشين با امكان نفوذ در مناطق كردي و علوي مطلوب و براي اسراييل يك سوريه ضعيف و بيخطر مطلوب خواهد بود.