بمب ساعتي يا فرصت طلايي؟!
قادر باستاني تبريزي
نقش نخبگان در ترويج گفتمان تغييرات تدريجي در ايران
اين روزها، بحرانهاي فزاينده باعث شده است بسياري از تحليلگران و صاحبنظران، به ويژه در عرصه سياست و جامعهشناسي، به تُندي بر لزوم تغييرات اساسي و فوري تاكيد كنند. حال سوال اين است كه چگونه ميتوان به جاي تمركز بر هشدارهاي خوفانگيز و ترساندن از فروپاشي، بر تغييرات تدريجي و سازنده تاكيد كرد كه نه تنها رقبا را به واكنشهاي تدافعي و انقباضي سوق ندهد، بلكه بستر همكاري و تعامل سازنده و وفاق ميان اضلاع مختلف قدرت را فراهم آورد؟ گروهي از ناظران و تحليلگران بر اين باورند كه هشدارهاي دايمي و برشمردن خطرات فروپاشي، به جاي ايجاد فضاي اميد و تشويق به تغيير، تنها موجب افزايش ترس و تنش در ساختار سياسي ميشود. اين رويكرد ممكن است نه تنها توان تحرك و انعطاف را از سياستمداران بگيرد، بلكه موجب تقويت رفتارهاي بقاگرايانه در لايههاي مختلف حاكميت و اقليت قدرتمند شود. در اين فضا، حاكميت ممكن است به جاي گشودن مسير براي اصلاحات، به تقويت تدابير امنيتي و كنترل اجتماعي بپردازد كه درنهايت صرفا بر دامنه مشكلات ميافزايد. اما در مقابل، جريان جديدي در حال شكلگيري است كه به طور جدي از تغييرات تدريجي و سازنده دفاع ميكند. اين جريان كه برخي آن را ميتوان جريان «روشنفكري تدريجيگرا» ناميد، تاكيد دارد كه زمان آن فرا رسيده است به جاي هشدارهاي مكرر و متوالي پيرامون فروپاشي، بر گفتمان مثبت و اميدبخش تغييرات تدريجي تمركز شود. اين رويكرد بهويژه در زماني كه بحرانهاي اجتماعي و سياسي مردم را آزار ميدهد، جايگزيني مناسب براي راهبردهاي نااميدكننده است و شايد بتوان سياست وفاق مسعود پزشكيان را همراستا با اين ديدگاه دانست كه راهكاري اميدواركننده براي عبور از بحرانها و زمينهساز تعامل ميان گروههاي مختلف اجتماعي و سياسي به نظر ميرسد. طرفداران اين رويكرد معتقدند كه تغييرات تدريجي نه تنها از سوي نظام سياسي به عنوان يك راهكار برد-برد تلقي ميشود، بلكه به طور طبيعي بسترهاي اصلاحات پايدار را فراهم ميآورد. آنها باور دارند كه گامهاي كوچك و مستمر، قادرند به طور تدريجي فضاي گفتوگو و همكاري ميان حاكميت و جامعه را گسترش دهند و به تغييراتي اساسي در درازمدت منجر شوند. از اين منظر، اتخاذ رويكردي برمبناي تغييرات تدريجي ميتواند همزمان به ارتقاي اعتماد ميان مردم و حكومت و هم به ايجاد بسترهاي لازم براي اصلاحات عميق و موثر كمك كند. اين رويكرد براي تسهيل مسير اصلاحات ضروري است و به عنوان يك استراتژي عملي، شكافهاي اجتماعي و تنشهاي سياسي را ميكاهد. درواقع، اين تغييرات تدريجي ميتواند به عنوان پايههاي يك تحولي اساسي عمل كند كه نه تنها منجر به حل مشكلات ساختاري كشور ميشود، بلكه فرصتهايي براي مشاركت فعال و سازنده تمامي گروهها در فرآيند اصلاحات فراهم ميآورد. به اين ترتيب، گفتمان پيرامون تغييرات تدريجي، راهگشا و كليد عبور از شرايط بحراني خواهد بود. اگر فضاي رواني جامعه از هشدارهاي مكرر درباره فروپاشي انباشته شود، لابد نظام سياسي هم به سوي انقباض بيشتر حركت ميكند؛ اين درحالي است كه شرايط امروز كشور، بنا به غالب تحليلها، شرايطي بيسابقه است و ناظران اذعان دارند كه حتي سال گذشته نيز كسي پيشبيني نميكرد وضعيت منطقه و كشورمان به اين مرحله برسد. با اين اوصاف، زمان آن رسيده است كه روشنفكران و صاحبنظران استراتژي خود را تغيير دهند و به جاي ايجاد فضاي ترس، بر امكانپذيري تغييرات تدريجي و سازنده تاكيد كنند. اين رويكرد به اعتمادسازي و هموار شدن مسير گفتوگو و تعامل ميان كنشگران درون و برون قدرت كمك ميكند. ايران در پيچ و خم روزگاري قرار گرفته كه سرمايه اجتماعي، مهمترين مولفه بقاي هر نظام سياسي، دچار فرسايش شده است. اعتماد عمومي، رضايت اجتماعي و حس همبستگي ملي، سه ضلع مثلثي هستند كه مشروعيت و ماندگاري يك نظام را تضمين ميكنند. وقتي اين سرمايه كاهش مييابد، هيچ قدرت نظامي يا حمايت خارجي، نميتواند جايگزين آن شود و ايجاد فضاي هراس از آينده، بيش از پيش سرمايه اجتماعي را در معرض آسيب قرار ميدهد. اكنون تمركز بيش از حد بر تبليغات، شوربختانه نظام را در «تله شعارزدگي» گرفتار كرده است. تبليغ قدرت و دستاوردها، انتظاراتي فراتر از واقعيت ايجاد كرده كه در بزنگاههاي خاص، پاسخي براي آن وجود ندارد.
اين وضعيت، علاوه بر ايجاد سرخوردگي در جامعه، باعث شده تحليلهاي مبتني بر واقعيت در تصميمگيريهاي كلان ناديده گرفته شوند.
از آنجا كه به طور طبيعي در برابر تحولات راديكال و سريع مقاومت ميشود، اتخاذ رويكردي مبتني بر تغييرات گام به گام و پايدار، ميتواند شرايطي را فراهم آورد كه در آن افراد و گروهها با تغييرات همگام شده و پذيرش اجتماعي آنها در طول زمان فراهم شود. تاكيد بر تغييرات تدريجي، موجب كاهش تنشهاي اجتماعي و سياسي ميشود و اين رويكرد قادر است فضاي اعتمادسازي ميان مردم و نهادهاي حاكم را هم به طور موثري تقويت كند.
بسياري از تحولات موفق در تاريخ نشان دادهاند كه تغييرات كوچك، اما مستمر، به مراتب تاثيرگذارتر از تغييرات فوري و انقلابگونه بودهاند. تغييرات تدريجي كه بر اصول سازنده و معقول استوارند، ميتوانند فرآيندهاي اجتماعي و سياسي را هموارتر كنند و موجب ارتقاي سطح مشاركت عمومي در فرآيند بهبود شوند. از اين رو، صاحبنظران بهتر است به دنبال ارايه راهكارهايي باشند كه با واقعيتهاي موجود همخواني داشته و در عين حال، ظرفيت ايجاد تحولات مثبت و پايدار را دارا باشد.