بنفشه سامگيس
مرداد 1367، جنگ ايران و عراق تمام شد ولي هنوز صدها تخريبچي از دل زمينهاي 5 استان مرزي كشور، مينهاي باقيمانده از جنگ بيرون ميكشند. اين تخريبچيها، حقوق كمتر از مزد مستحقشان ميگيرند. اين تخريبچيها متخصص خنثي كردن انواع گلوله و مينهاي ضد تانك و ضد نفرند ولي در قراردادهاي موقتشان عنوان «كارگر فني» ثبت ميشود. اين تخريبچيها، با هر اعتراض به وضعيت شغليشان، اخراج ميشوند، بنابراين، اصلا اعتراض نميكنند. اين تخريبچيها، نه پلاك دارند و نه كارت شناسايي، بنابراين اگر در زمان خنثي كردن يك گلوله خمپاره يا مين ضدنفر، خمپاره و مين منفجر شد و تخريبچي را تکه تکه كرد، غير از شهادت عيني دوستانش، سندي از حضور او در محل انفجار وجود ندارد...
مرداد 1367، جنگ ايران و عراق تمام شد ولي هنوز در نوار مرزي كردستان و ايلام و خوزستان و آذربايجان غربي و كرمانشاه، در حاشيه زمينهاي كشاورزي يا نزديك به پاسگاه مرزباني يا زمينهاي پرت حوالي روستاها و شهرها، تابلويي هست به نشانه خطر مرگ؛ دو استخوان كه به صورت ضربدر روي هم قرار گرفته و بالاي سرش، يك جمجمه خالي با حفرههاي سياه چشمخانه و قوس نيشخندوار استخوان فك. بعضي جاها و مثلا نزديك به گذرگاههاي مرزي ايران و عراق و تركيه كه تردد زياد است، تابلوهاي زرد رنگي با جمله «خطر انفجار مين» در كنار جاده كاشتهاند كه در دو سمت نوشتههاي روي تابلو، تصوير يك استوانه نيمه كاره است با سه خط عمود بر سرش به نشانه «مين».
مرداد 1367، جنگ ايران و عراق تمام شد و هنوز پاك كردن بقاياي جنگ ادامه دارد. «مين ضد نفر» از همين بقاياست. در طول جنگ 8 ساله، ميليونها مين ضد نفر توسط سربازان ايراني و عراقي در خاك ايران كاشته شد؛ تعدادي براي جلوگيري از تصرف خاك وطن و تعداد خيلي بيشتري براي كشتار رزمندگان ايراني. در اولين سالها بعد از پايان جنگ، تعداد مينهاي ضد نفر در خاك ايران، تا 25 ميليون عدد هم تخمين زده شد؛ مين «والمرا» و مين «گوجهاي»، بيشترين نوع از مينهاي ضد نفر بود كه زير خاك نوار مرزي 5 استان دفن شد درحالي كه هر دو، عملكردي مشابه دارد؛ بسته به نوع مين ضد نفر و حجم 50 تا 420 گرمي TNT داخل مخزنش، فشار وزني معادل 8 تا 10 كيلوگرم به بدنه فلزي يا پلاستيكي مين، باعث انفجار ميشود و تركش و موج و آتش انفجار، تا شعاع 8 الي 60 متري اطرافش را منهدم ميكند.
مرداد 1367، جنگ ايران و عراق تمام شد ولي براي سرشماري خسارات انساني ناشي از انفجار مينهاي باقيمانده از جنگ، هنوز بايد از فعل مضارع استفاده كنيم؛ ميتركاند، پاره ميكند، ميسوزاند، كور ميكند، كر ميكند، بيدست و بيپا ميكند، ميكشد.....
از نيمههاي جنگ 8 ساله، جمعآوري و خنثيسازي مهمات و مينهاي ضد تانك و ضدنفر در حاشيه و مناطق مسكوني شهرها و مراتع و زمينهاي كشاورزي در چند كيلومتري نوار مرزي ايران شروع شد و هنوز هم ادامه دارد. جمعآوري و خنثيسازي مهمات و مين، برعهده افرادي است كه در ادبيات نظامي به نام «تخريبچي» يا «مينروب» شناخته ميشوند. تخريبچيها، بخش جداناشدني از جنگهاي زميني هستند و در نهادهاي بينالمللي مثل صليب سرخ و انجمنهاي پاكسازي زمينهاي آلوده به مين در كشورهايي همچون مصر و عراق و اوكراين و افغانستان و كامبوج ، اين افراد را با عنوان EOD ميشناسند.
در بسياري از كشورها، زنان هم در خنثيسازي مين و مهمات منفجر نشده مشاركت دارند ولي در ايران، صفر تا صد اين شغل، مردانه است. تخريبچيها در ايران، با اينكه يك نيروي متخصص در حوزه دفاعي محسوب ميشوند، به عنوان كارگر و زيردست يك پيمانكار و با قراردادهاي بيدوام 89 روزه، 3 ماهه، 6 ماهه يا يكساله كار ميكنند درحالي كه طبق قراردادي كه امضا كردهاند، پيمانكار ميتواند در هر لحظه، به صورت يكطرفه، به اين همكاري پايان دهد. تخريبچيها، هيچ اتحاديه و تشكلي ندارند و بنابراين، هيچ نمايندهاي هم براي پيگيري حق و اعتراضشان ندارند. با وجود آنكه طبق قانون، بازرسان اداره كار و تامين اجتماعي، بايد بازديدهاي دورهاي از «كارگاه» و محل فعاليت كارگران داشته باشند، در فهرست مشاغل تحت پوشش سازمان تامين اجتماعي، هيچ كارگاهي با عنوان «ميدان مين يا منطقه مينگذاري شده» وجود ندارد و بنابراين، ظرف اين 26 سال بعد از پايان جنگ ايران و عراق، هيچ بازرسي به بازديد وضعيت شغلي تخريبچيها نرفته است. هيچ كدام از تخريبچيها، بيمه مشاغل سخت و زيانآور ندارند و با بيمه مشاغل ساده در ادارات تامين اجتماعي شناخته ميشوند درحالي كه طبق فهرست مورد تاييد سازمان تامين اجتماعي، كارگران شاغل در بخش انفجارات، بايد بيمه مشاغل سخت و زيانآور داشته باشند و هر سال از فعاليتشان، دو برابر هر سال فعاليت يك كارگر مشاغل ساده محاسبه شود ولي تخريبچيها از اين مزيت قانوني محرومند، چون حق بيمه مشاغل سخت و زيانآور، بسيار گرانتر از بيمه مشاغل ساده است و پيمانكار، حاضر نيست چنين هزينه گراني بپردازد.
بهكارگيري پيمانكاران در پاكسازي مين، از حدود 20 سال قبل و بعد از تشكيل «مركز مينزدايي» رايج شد. تا سال 1384 مسووليت پاكسازي مين برعهده ارتش و سپاه بود ولي از اين سال به تدريج پاي پيمانكاران به عرصه پاكسازي باز شد و از اين سال، تخريبچيها مثل آدمهايي شدند كه پشت ديواري در حال ساخت گير افتادهاند. در اين دو دهه، هر چه ارتفاع ديوار بالاتر رفت، هويت شغلي تخريبچيها، كمرنگتر و كمرنگتر شد و حالا در آستانه ميانسالي و چون اميدي به يافتن شغلي جديد ندارند، به نقطهاي رسيدهاند كه از ترس اخراج و بيكاري، به هر شرايطي رضايت دادهاند؛ بيمه نادرست، عنوان شغلي غلط، مزد ناكافي، اضافه كاري بدون مواجب، سكوت و سكوت و سكوت....
روايت اول؛ آقاي الف:
آقاي الف يك تخريبچي است با 15 سال سابقه مينروبي ولي هنوز هم وقتي به ميدان مين ميرود، نه پلاكي به گردن دارد و نه كارت شناسايي در جيب. انفجار مين در زمان خنثيسازي، غيرقابل پيشبيني است ولي مينروبها، زماني كه به ميدان مين ميروند، جز ذكر و دعايي كه زير لب ميخوانند و جز دستگاه فلزياب و بيل و كلنگي كه به كولشان ميكشند، به هيچ ابزار حفاظتي مسلح نيستند.
«بيمه تامين اجتماعي ما به اسم كارگر فني رد ميشه. قراردادمون هم به اسم كارگر فني بسته شده. البته الان وضعمون خوب شده. تا 3 سال قبل، بيمه ما با عنوان كارگر ساده رد ميشد. ما كارگر نيستيم. خنثيسازي مين و مهمات، يك تخصصه و خنثيسازي مواد انفجاري، شغل سخت و زيانآوره ولي كارفرما حاضر نيست اين عنوان رو قبول كنه چون در اينصورت بايد پول بيشتري بابت حق بيمه ما به تامين اجتماعي بده.»
آقاي الف مثل بقيه همكارانش هيچ اطلاعي از جزييات قراردادش ندارد. پارسال، قرارداد 89 روزه داشت و هر سه ماه براي امضاي قرارداد جديد ميرفت. امسال، پيمانكار خوزستان و كرمانشاه و ايلام، قرارداد يكساله به تخريبچيها داد و مينروبهاي آذربايجان غربي و كردستان، قرارداد
9 ماهه امضا كردند.
«قرارداد 89 روزه يك راه فرار از پرداخت حق بيمه كارگره. سابقه بيمه هيچ كدوم از تخريبچيها كامل نيست، چون از سال 89 تا 93، بيمههاي 10 روزه و 5 روزه و ناقص پرداخت ميشد و 4 سال از سابقه شغليمون، پايمال شد. ما جرات اعتراض نداريم، چون به محض اعتراض به مزد و بيمه، با يك بهانه ساده اخراجت ميكنن. اوايل امسال، دو تا از بچههاي ايلام بابت پرداخت نشدن بيمه اعتراض كردن و اخراج شدن. بعد از اخراج به واحد حفاظت غرب كشور اعتراض كردن. واحد حفاظت، پيمانكار رو مجبور كرد كه اين دو تا تخريبچي رو به كار برگردونه و پيمانكار، اين دو نفر رو با سه تا تعهد مشروط به كار برگردوند. حالا اين دو نفر مشغول كارن ولي ديگه اعتراض نميكنن.»
آقاي الف، 42 ساله است و سهمش از 15 سال مينروبي، 25درصد جانبازي بر اثر دو حادثه انفجار مين است؛ يكبار در ابوفُلوسِ عراق و يكبار در چم هِنديِ ايلام. بار اول، انفجار مين به تارهاي عصبي و شنوايياش آسيب زد و بار دوم، تركش مين به چشمش خورد. بار دوم، وقتي آقاي الف را به بيمارستان رساندند، پيمانكار با تخليه چشم آقاي الف موافقت كرد، چون تخليه چشم نسبت به جراحي، هزينه كمتري داشت. آقاي الف مثل بقيه مينروبها به خوبي ميداند كه شرايط سني و جسمياش اجازه نميدهد دنبال شغل جديد بگردد و اصلا با اين سن و اوضاع جسمي، شغلي هم به او نميدهند، پس آقاي الف مثل بقيه مينروبها ساكت ميماند و اعتراض نميكند.
روايت دوم؛ آقاي ب:
آقاي ب 12 سال سابقه مينروبي دارد و در اين 12 سال، نوار مرزي 5 استان را در جستوجوي مين و گلوله جنگي، شخم زده تا جان زن و بچه مردم و رهگذر و كشاورز و دامدار، حفظ شود. آقاي ب بين تخريبچيهاي زنده و مرده، زياد سراغ دارد كه بعد از انفجار مين و مجروحيت و مرگ، نه غرامتي به حسابشان واريز شد و نه ديهاي به دست خانوادهشان رسيد يا اگر شد و رسيد، خيلي خيلي كمتر از رقمهايي بود كه از جيب خانواده تخريبچي خرج شد.
«يكي از تخريبچيها، بچه آذربايجان غربي بود و بعد از انفجار مين به بيمارستان اصفهان اعزام شده بود. پيمانكار به تخريبچي گفت بابت هزينههايي كه پرداخت كردي يك فاكتور به من بده كه پولش رو به حسابت برگردونم. اين تخريبچي، بر اثر انفجار مين، هم از ناحيه چشم و هم از ناحيه فك مجروح شده بود و سه تا دندونش شكسته بود و براي درمان جراحت چشمش 5 ميليون تومن از جيب خودش داده بود و در طول يكسال 50 بار از آذربايجان به اصفهان رفت و برگشت ولي پيمانكار، فقط 23 ميليون تومن به حساب اين تخريبچي واريز كرد. خانواده هيچ كدوم از تخريبچيهايي كه در زمان پاكسازي كشته شدن، ديه كامل نگرفتن. سال 90، ديه كامل 67 ميليون تومن بود ولي به خانواده مينروبي كه توي ميدون مين و در زمان پاكسازي كشته ميشد، گاهي 38 ميليون و گاهي 43 ميليون تومن ديه ميدادن.»
روايت سوم؛ آقاي جيم:
«موندنم بيفايده بود.»
اين، حرف آقاي جيم بود؛ آقاي جيم، 4 سال قبل، بعد از 10 سال مينروبي، استعفا داد و حالا با مسافركشي در خيابانهاي اروميه خرج خانوادهاش را تامين ميكند.
«به پيمانكار گفتم بابت يك كار واجب، 20 روز مرخصي ميخوام. به پيمانكار گفتم اين مرخصي براي من حكم مرگ و زندگي داره. پيمانكار خنديد و گفت عيب نداره، برو مرخصي ولي يا غيبت برات ميزنم يا اخراجت ميكنم و به حرفش عمل كرد. 20 روز برام غيبت زد.»
آقاي جيم از اعتصاب ارديبهشت 1389 مينروبهاي ايلام بابت چند ماه مزد معوق گفت و از اينكه اعتصاب تخريبچيها، با آتشسوزي چاه نفت «سومار» كرمانشاه همزمان شد و مينروبهاي معترض، با دستور رييسجمهوري ناچار شدند اعتصابشان را بشكنند و در خاموش كردن آتش، به تيم امداد و آتشنشان كمك كنند در حالي كه ميدانستند نه مزد فراموش شدهشان زنده ميشود و نه وعدههاي وزارت نفت و قول به قدرداني از زحماتشان، كف دستشان مينشيند.
«بعد از پاكسازي شعلهها، پاداش و اضافه كاري به حساب پيمانكاري واريز شد كه اصلا در منطقه حضور نداشت. سهم ما از اون حادثه، دو شب بيخوابي بود و شنيدن سخنراني چند مدير وزارت نفت و بس.»
آقاي جيم در اين 10 سال بارها قرارداد 89 روزه امضا كرد و امروز وقتي درباره علت معترض نشدنش فكر ميكند، ميبيند كه سرنوشت رقم خورده براي مينروبها با جوهري نوشته شده كه انگار هيچ وقت پاك نميشود.
« در جواب اعتراض ميگفتن هر كي معترضه ميتونه بره. هنوز هم همين طوره. بچهها به قدري تهديد به اخراج شدن كه جرات براي اعتراض رو از دست دادن. بچههاي پاكسازي، به حقوق سربرج معتاد شدن. بچهها وقتي حقوق ميگيرن، قسط وام و اجاره خونهشون رو كنار ميذارن و خدا رو شكر ميكنن كه دستشون خالي نيست در حالي كه همهشون ميدونن حقشون خيلي بيشتر از اين رقميه كه به حسابشون واريز شده ولي به همين حقوق ناچيز رضايت ميدن كه از پس قسط و اجارهشون بربيان.»
وقتي مينروب هستي، يعني بايد در هر ماه، چند بار از شهر محل زندگيات به مناطق مرزي كردستان و ايلام و كرمانشاه و خوزستان و آذربايجان غربي بروي و برگردي، چون هر بار، مناطق يك استان متفاوت بايد پاكسازي شود. آقاي جيم ميگويد كمترين هزينه براي رفت و برگشت به مناطق مين زده، در هر ماه حدود 2 ميليون تومان است ولي امسال براي هر مينروب، ماهانه 300 هزار تومان به عنوان هزينه اياب و ذهاب پرداخت شده است. آقاي جيم ميگويد بچههاي مينروب، بارها به ادارات كار و بيمه بابت پايمال شدن حقشان شكايت كردند ولي هيچ وقت به هيچ كدام از اين اعتراضات توجهي نشد.
«زماني كه مينروب بودم، نماينده [...] براي بازديد به مناطق مرزي آذربايجان غربي اومد. من هم اون زمان مشغول پاكسازي مناطق مرزي همين استان بودم. ما ميخواستيم از اين فرصت استفاده كنيم و اعتراضمون رو به گوش مقامات برسونيم. يك نامه مفصل نوشتيم و امضا كرديم و خودم رفتم به محل اسكان نماينده[...]. نامه رو توي جيب كتش گذاشتم و بهش گفتم شما رو به وجدانت قسمت ميدم كه اين نامه رو پيگيري كن و حق ما رو بگير. امروز از تاريخ اون نامه حدود 5 سال ميگذره و در اين مدت، هيچ وقت هيچ خبري از پيگيري اعتراضمون نشنيديم. ما جوونيمون رو پاي مينروبي گذاشتيم. الان، همه تخريبچيها به ميانسالي رسيدن. همهشون دچار آسيب شنوايي و اعصاب و بينايي و استخواني و حركتي هستن. دليل سكوتشون همينه. مينروب 45 ساله و 40 ساله با اين همه ضايعه و آسيب جسمي و رواني، هيچ شانسي براي اشتغال جديد نداره. پس مجبوره سكوت كنه. چند سال قبل كه وزارت دفاع سهميه محدودي براي استخدام تخريبچيها اعلام كرد، كارمند دفتري و امور اداري و نيروي پشتيباني و كارمند امور مالي رو به اسم تخريبچي معرفي كردن و حتي يك سهم استخدام هم نصيب ما نشد. هيچ كدوم از تخريبچيها، قرارداد دايم ندارن و حتي يك تخريبچي پيدا نميكنين كه به بازنشستگي رسيده باشه.»
روايت چهارم؛ آقاي دال:
آقاي دال، فارغالتحصيل كارشناسي حقوق است و با 13 سال سابقه مينروبي و 25 درصد جانبازي به دليل جراحات ناشي از انفجار مين، حدود 14 ميليون تومان مزد ميگيرد .
«هر روز كه ميگذره، به خودمون ميگيم فردا ميدون رو رها كنيم و بريم تا بيشتر از اين از بين نرفتيم.»
آقاي دال، هر روز اين حرف را به خودش ميگويد ولي فرداي بعد از اين روز، باز هم صبح چشمش را در خوابگاه تخريبچيها باز ميكند و باز هم لباس و پوتين ضدمين به تن و پا ميكشد و باز هم دستگاه فلزياب و كلنگ به دست ميگيرد تا راهي ميدان مين شود. اوايل تابستان، در صخرههاي مرزي آذربايجان غربي مشغول پاكسازي بود و حالا در مرز جنوب است.
«پارسال، مين زير پاي يكي از تخريبچيها منفجر شد ولي خوشبختانه فقط انگشت پاش شكست. شانس آورد كه هم، پوتين ضد مين پوشيده بود و هم، جنس زمين نرم بود و موج انفجار رو خفه كرد. خيلي از تخريبچيها درصد جانبازي ندارن، چون بعضي پيمانكارا تهديد ميكنن و ميگن اگه دنبال درصد جانبازي بري، قراردادت فسخ ميشه. حوادث انفجار و تلفات پاكسازي، براي پيمانكار امتياز منفي داره و حتي ممكنه به لغو قرارداد مينزدايي منجر بشه. به همين دليل، خيلي از پيمانكارا تلاش ميكنن كه حادثه انفجار و مجروحيت بچههاي تخريبچي، پرسر و صدا نباشه و به پرونده رسمي جانبازي تبديل نشه.»
روايت پنجم؛ آقاي سين:
آقاي سين از پرسابقهترينها بين تخريبچيهاست. 18 سال سابقه پاكسازي دارد و در اين 18 سال، هميشه به عنوان كارگر پيمانكاري و هميشه با قرارداد موقت مشغول به مينروبي بوده است؛ قرارداد يكساله، يك ماهه، سه ماهه، قراردادهاي يك طرفه و خلاصه شده در يك برگه كاغذي كه نسخه دومي نداشت و تا سررسيد امضاي جديد، همان يك برگ در گاوصندوق پيمانكار حبس ميشد. فروردين امسال كه آقاي سين به دفتر پيمانكار رفت، قرارداد جديدش را به عنوان «كارگر فني يك» امضا كرد.
و نگفتين كه چرا مينروب متخصص با 18 سال سابقه، كارگر فني محسوب ميشه؟
«به كي بگم؟ تمام مديرا تغيير كردن. من قبل از سال 83 مشغول پاكسازي مين بودم. من كنار بچههاي ارتش و سپاه، مين خنثي ميكردم. پاكسازي مين براي بچههاي ارتش و سپاه به عنوان سابقه جبهه و رزم حساب ميشد و در ايام بارندگي و گرما و سرماي شديد يا توفان گرد و غبار، كار پاكسازي تعطيل بود. وقتي پيمانكار اومد، تمام مزايا حذف شد. حالا در گرما و سرماي شديد مشغول كاريم. محيط كار ما، معمولا بيابونه و پوشش گياهي اين مناطق، صفره. در گرما و سرماي خوزستان و ايلام و كرمانشاه، كف بيابون صبحانهمون رو ميخوريم و از سايبون و سرپناه و ميز و صندلي هم خبري نيست. وقتي دماي خوزستان و ايلام به 55 درجه ميرسه، حتي يك پرنده در آسمون نيست ولي ما در همون دما با لباسايي كه گرما رو چند برابر ميكنه، دنبال مين و گلوله خمپاره ميگرديم. وقتي سازمان هواشناسي دماي منطقه خسروي رو 48 درجه اعلام ميكنه، ما ميفهميم كه حتما دماي تنگهها و بيابوناي اطراف مرز خسروي بالاي 55 درجه است .در مناطق گرمسير مثل مرز خوزستان و ايلام، كار ما از ساعت 5 صبح شروع ميشه و بايد قبل از ظهر، كار تموم بشه چون با اون حرارت و گرما، نفس كشيدن غيرممكنه.»
آقاي سين خاطرهاي تعريف ميكند. در يكي از گرمترين تابستانهاي اين 18 سال، در نوار مرزي خوزستان مشغول پاكسازي بوده و با دوستانش بر سر جوش آمدن آب كتري در هواي داغ جنوب شرط ميبندند. كتري آب را نزديك به ميدان مين ميگذارند و سرگرم پاكسازي ميشوند. نزديك ظهر، وقتي وسايلشان را جمع ميكنند و خسته و گرمازده، در انتظار ماشين، كف بيابان و پشت منطقه نواركشي شده ولو ميشوند، شرطي كه بستهاند را به ياد ميآورند و ميروند سراغ كتري آب.
«دسته كتري رو كه اصلا با دستت نميتونستي بگيري بس كه داغ شده بود. روي آب كتري، حبابهايريزي درست شده بود. كمي از آب كتري رو توي ليوان ريختيم. از آب توي ليوان بخار داغ بلند ميشد.»
آقاي سين در نوار مرزي اين 5 استان، صدها مجروح انفجار مين ميشناسد؛ مجروحاني ساكن شهر و روستا و ميگويد كه اغلب مجروحان، ساكنان روستا هستند؛ دامداران و كشاورزان و كودكاني كه در رفت و آمد به مناطق ممنوعه و آلوده به مين، دست و پا و چشمشان را از دست دادهاند. مشاهده قرباني مين در نوار مرزي 5 استان، يك تصوير دايمي پشت پلكهاي تخريبچيهاست. آقاي سين با يك شمارش تقريبي ميگويد كه در اين 18 سال حدود دو ميليون عدد گلوله و مين خنثي و منهدم كرده و ميگويد اگر تخريبچيها نبودند و اگر اين ميليونها ميليون مين و گلوله در زمينهاي اين 5 استان باقي مانده بود، امروز ديگر جمعيتي به نام «مرزنشين» نداشتيم .
«در خانواده خودم، دو نفر مجروح انفجار مين دارم. وزارت كشور، آمار 14 هزار مجروح انفجار مين ثبت كرده.2 هزار شهيد پاكسازي مين داريم. روستاهاي اطراف مرز 12 هزار مجروح انفجار مين دارن. از مرز كرمانشاه تا تنگه مرصاد، مينگذاري شده. من از شهرهاي مرزي كرمانشاه 2 هزار گلوله جمع كردم. از بانك كشاورزي سرپل ذهاب، بمب 750 پوندي بيرون آورديم. بين عشاير و كشاورزاي منطقه مرزي، مجروح انفجار مين و گلوله خيلي زياده؛ يكيشون دست نداره، يكيشون پا نداره. هنوز وقتي به روستاهاي مرز ميريم، به عشاير و كشاورزا كارت ميديم و ميگيم اگه گلوله ديدين، بهش دست نزنين. دولت تا امروز چند ميليارد تومن براي پاكسازي مين خرج كرده؟ اگه بچههاي پاكسازي نبودن، آمار 14 هزار مجروح تا سه ميليون نفر هم ميرسيد. چرا شغل ما سخت و زيانآور نيست؟ چرا بايد ما رو به عنوان كارگر فني بشناسن؟ 18 سال مين خنثي كردم. در قبال اين 18 سال، دولت چي به من داد؟ الان مستاجرم و چون شغلم سخت و زيانآور نيست، براي بازنشستگي بايد 35 سال كار كنم. تخريبچي مين، واقعا 35 سال زنده ميمونه؟»
فروردين پارسال، مين ضد نفر زير پاي صميميترين رفيق آقاي سين منفجر شد. در فاصله 7 متري همديگر مشغول كار بودند كه انفجار مين، آقاي سين را چند متر دورتر پرت كرد و آقاي سين از لابهلاي خاك و دود ديد كه بهيار و تخريبچيها به سمت محل انفجار ميدوند. آن رفيق صميمي كه به تعبير آقاي سين، يك پهلوان بود، امروز نه چشم دارد و نه دست.
روايت ششم؛ آقاي ميم:
اوايل دهه 1380، اعلام شد كه در مجموع حدود 4 ميليون هكتار از زمينهاي 5 استان كرمانشاه، كردستان، ايلام، آذربايجان غربي و خوزستان، آلوده به مين است. براي پاكسازي اين زمينها، حدود 1500 تخريبچي مشغول به كار شدند. امروز وسعت زمينهاي آلوده به مين و مهمات در نوار مرزي اين 5 استان بسيار كمتر از اوايل دهه 1380 است، چون بخش بسيار زيادي از زمينهاي آلوده، پاكسازي شده و حالا تعداد تخريبچيها، به كمتر از 150 نفر رسيده؛ 30 نفر در اين استان، 50 نفر در آن استان، 20 نفر در اين استان و... بقيه آن 1500 نفر كجا رفتند؟ پيمانكار، در قراردادشان مهر «عدم نياز» زد و مردان ميانسالي كه پر از زخمهاي كهنه جسمي و روحي بر اثر اصابت تركش و موج انفجار بودند، يكباره، بدون شغل و بدون درآمد شدند. تخريبچيها از آمار اخراج «بيش از 1000 نفر» ميگويند و آقاي ميم يكي از اخراجيهاست.
«من در مناطق اطراف قصرشيرين مشغول پاكسازي بودم. همسرم باردار بود و پاييز 96 بعد از زلزله كرمانشاه، مجبور بوديم چند ماه در چادر زندگي كنيم. درخواست انتقال به ايلام گرفتم كه همسرم رو به منطقه امن ببرم و با درخواستم موافقت شد. با پيمانكار كرمانشاه، تسويه كردم و به ايلام رفتم و اونجا به من گفتن ما به شما نياز نداريم.»
آقاي ميم در اين 7 سال بعد از اخراج، هيچ شغلي پيدا نكرده. گاهي با مسافركشي و گاهي با كارگري در ساختمانهاي درحال ساخت، مخارج خانوادهاش را تامين كرده و ميگويد كه غير از اين هم شغل ديگري براي مردي به سن او پيدا نخواهد شد. آقاي ميم در زمان اخراج، 12 سال سابقه پاكسازي مين داشت ولي سابقه بيمهاش كمتر از 9 سال بود، چون پيمانكاران، بيمه ناقص پرداخت ميكردند. بنابراين آقاي ميم امكان بازنشستگي هم ندارد.
«نميتونستيم اعتراض كنيم. حالا هم جرات اعتراض نيست. تخريبچي 50 ساله چطور اعتراض كنه وقتي ميدونه كه نميتونه شغل جديدي پيدا كنه؟ بيمه تخريبچي، با عنوان بيمه كارگر ساده يا كارگر فني پرداخت ميشه در حالي كه بايد بيمه انفجارات پرداخت بشه. ما، زيرمجموعه واحد مهندسي رزمي وزارت دفاع بوديم ولي هيچ كدوم از مزاياي مهندسي رزمي رو نداشتيم و قرارداد شركتي 89 روزه و 3 ماهه يا 6 ماهه به ما ميدادن تا امكان اعتراض نداشته باشيم.»
مينروبي، گاهي در يك خانواده و يك نسل ريشه ميدواند. اغلب تخريبچيها در خانواده و اقوام دور و نزديكشان، چند نفر مينروب دارند. در اين بيست و چند سال، مينروبي، معمولا براي مردان جواني جاذبه داشت كه ساكن مناطق محروم 5 استان مرزي بودند و چون شغل ديگري در منطقه محل زندگيشان نبود، ناچار بودند به مرگبارترين شغل تن بدهند. آقاي ميم، فرزند دهلران است و يك نفر از اقوامش، تخريبچي است؛ يك تخريبچي از كار افتاده و نابينا با انبوهي تركش لابهلاي بافتهاي بدنش.
«خيلي از تخريبچيها شهيد شدن، خيليهاشون ناقص شدن. دست ندارن، پا ندارن، چشم ندارن و شدت جراحاتشون در حديه كه الان آرزوي مرگ دارن. خيلي از بچههاي تخريبچي به دليل موج انفجار دچار مشكلات اعصاب و روان شدن و زندگيشون متلاشي شد. خيلي از شهداي تخريبچي، به دليل فاصله نزديك با مين منفجر شده، مثله شدن يا دو دست و دو پاشون قطع شد. فقط تعداد خيلي كمي از تخريبچيهاي بدون دست و پا، تونستن 25 درصد جانبازي بگيرن. اگر امروز، مين زير پاي تخريبچي منفجر ميشد، پيمانكار فردا بيمهاش رو قطع ميكرد و تخريبچي بايد هزينه درمانش رو به صورت آزاد از جيب خودش ميداد و پرداخت ديه هم، نامعلوم بود. طوري با بچههاي تخريبچي رفتار كردن كه انگار، از مادر ديگهاي بوديم.»
خاطرات مينروبها، فقط در لحظههاي كشف و خنثيسازي و انفجار مين خلاصه نميشود. مينروبهايي كه سابقه طولانيتر در پاكسازي نوار مرز جنوب و غرب و شمالغرب دارند، لايههاي خاطراتشان هم ضخيمتر است. آقاي ميم كه سالهايي هم در گروه تفحص شهدا بوده، كشف يك گور دسته جمعي را به ياد ميآورد؛ چالهاي در حوالي انديمشك با 44 شهيد نيروي زميني ارتش و از نفرات يك گردان با لباس استتار سبز لجني كه دستهاي سه نفرشان با سيم مخابرات و از پشت بسته شده بود. آقاي ميم وقتي به گورستان دهلران ميرود، سري هم به مزار 14 شهيد پاكسازي مين ميزند. آقاي ميم ميگويد دهلران، شهر مين و بمب است. شهر مردان ميانسالي كه اسباببازي دوره كودكيشان، پوكههاي خالي گلوله و بقاياي تكه پاره خمپارههاي اطراف شهر بود و وقتي به سن جواني رسيدند، بازيهاي دوره كودكي را در ميدان مين واقعي تكرار كردند.
«سيد مهدي جوادي و علي اكبري، بهترينهاي پاكسازي مين بودن. اين بچهها، سه سال قبل، توي ميدون مين منفجر شدن. خاطره رفقاي شهيد و جانبازمون، شب و روزمون رو مثل خوره ميخوره و تحليل ميريم. پاكسازي مين، هيچ خاطره خوشي نداره. چطور فراموش كنم كه وقتي مين، كف دست رفيقم منفجر شد، رفيقم اون لحظههاي آخري كه توي بغلم جون ميداد، از من خواست مراقب بچه دو سالهاش باشم؟ چطور فراموش كنم؟»