• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۲۷ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5959 -
  • ۱۴۰۳ پنج شنبه ۲۷ دي

مطرود دو جهان

محمد صابري

خابير مارياس در برتا ايسلا دارد جهان ديگري از ذهن آشفته و در هم شكسته زني تنها را تصوير مي‌كند؛ با نيم نگاهي به قصه‌هاي ويكفيلد ناتانيل هاثورن، شايد! در ويكفيلد مرد قصه بي‌هيچ عذر و بهانه‌اي تصميم به ترك خانه و كاشانه مي‌گيرد، طوري كه همه باور مي‌كنند او مرده است و در برتا، توماس نوينسون در ماموريتي امنيتي اين راه را انتخاب و اجرا مي‌كند. پايان قصه اما هر دو برمي‌گردند و ديگر هيچ. راوي از همان سطرهاي نخستين دارد جستارها و شبه‌جستارهاي فلسفي، روانشناختي‌اش را از زبان برتا باز مي‌‎گويد و با تاخيري چند صفحه‌اي مخاطب را به جهان قصه پرتاب مي‌كند:  «همه‌ چيز توجيه‌پذير است، به ديدگاه افراد بستگي دارد و از آنجايي كه هر كسي ديدگاه خودش را دارد برحق بودن آسان است.» برتا را نمي‌توان ژانري صرفا پليسي- معمايي دانست. عاشقانه‌اي است در گير و دار خيانت‌هاي دور از چشم و وفاداري‌هاي زني كه دودستي به دو فرزندش چسبيده است. عاشقانه حزن‌آلودي. گاهي با خود فكر مي‌كنيد كاش توماس باهوش و مسلط به چند زبان خارجي نبود، كاش زير بار اين ماموريت 20 ساله نمي‌فت و... در هر حال زندگي مشقت‌بار افسران و كارمندان نه چندان عالي‌‎رتبه امنيتي اين‌گونه است قلم سحرآميز خابير مارياس پشت‌پرده‌هاي زندگي‌هايي از اين دست را به وضوح نشان‌مان مي‌دهد. در برتا ايسلا مي‌خوانيم:  رمان، روايتي است مشحون از خرده‌روايت‌هاي به هم مربوط، آدم‌هاي سياه و سفيدي كه به آني روي صفحه مانيتور ظاهر و پس از ايفاي نقش كوتاه‌شان از چشم مخاطب دور مي‌شوند. مثل استبان يانس گاوباز، خيرخواهي كه در آن بلبشوي خياباني پاهاي زخمي برتا را مداوا و دستمزدش را با هم‌‎آغوشي نامنتظره‌اي دريافت كرد و تا صفحات پاياني داستان از نظرها دور شد. شايد نقش كوتاه و تاثيرگذار استبان خيلي به چشم نيايد، اما او 20 سال بعد با آن سر بي‌‎مو و شكم برآمده و آن انتظار طولاني در كافه كه نهايتا به وصال ديدار نيز قد نمي‌دهد، نماد خيره‌كننده زندگي آدم‌هاي قرن حاضر است. سكوت و رضايت و اندوه در چهره‌اش، پرتره‌اي چشم‌نواز مي‌سازد از تفاوت‌هاي امروز آدمكي كه 20 سال پيش آن‌گونه در تمناي دل، بي‌قرار بود.‌ در جايي از كتاب مي‌خوانيد:  «هميشه مي‌شود سكوت كرد، به ‌خصوص اگر حرف زدن منجر به باخت شود.» «برتا ايسلا» رماني است نه چندان خطي اما وفادار به اصول هشت‌گانه رئاليسم ادبي. حتي مي‌توان گفت روايت‌هاي رفت و برگشتي زماني با دو نوع راوي اول و سوم شخص، نتوانسته رمان را به اثري مدرنيستي ارتقا بدهد و نويسنده هم تلاشي براي اين موضوع نداشته. ايده داستاني رمان بي‌ترديد با همين قالب و مسلك متناسب است.  

خابير مارياس مانند تولتز در «جزء از كل» علاقه‌مند است تا ايده‌هاي خود را خصوصا درباره ازدواج شرح‌ و بسط دهد:  «وقتي زني اولين‌بار پي به خيانتي مي‌برد، به خودش اجازه مي‌دهد سراپا خشمگين شود و به يارش ناسزا بگويد؛ اما بيشتر آدم‌ها بعد از اينكه خشم‌شان فرونشست، به اين نتيجه مي‌رسند كه خلافي جزيي، هوسي زودگذر يا تلون مزاجي بوده كه از سر خستگي و ملال، غرور يا حماقتي آني سر زده، موضوعي جدي نيست كه طرف خيانت‌ديده بخواهد به جدايي فكر كند. اين واكنش را نمي‌توان به محافظه‌كاري ذاتي نسبت داد، بلكه ميل به حفظ چيزي است كه به دستش آورده‌اي و هنوز صاحب آني -ترس از خلأ و اكراه بي‌پايان از بازگشت به خانه اول- و اين مزيت را هم دارد كه فرد خاطي حالا ديگر بدهكار است.»
«برتا ايسلا» باتوجه به تمام جذابيت‌هاي روايي‌اش روي لبه تيغ راه مي‌رود. جزيي‌نگري، توصيف‌هاي گاه هزار و يك كلمه‌اي، شرح ‌و بسط انديشه‌هاي قهرمان داستان كه گاه به موعظه بيشتر پهلو مي‌زند تا جريان سيال ذهن، پنهان ماندن اصلي‌ترين دليل ماموريت توماس نوينسون با همه اطناب قصه‌اي كه مي‌توانست 150 صفحه كمتر باشد و در يك كلمه ابهامات سرگيجه‌آور شخصيت برتا كه در عين وفاداري، همواره تسليم تمناهاي دروني و بسيار زنانه است، همه و همه، از برتا ايسلا رماني چندوجهي ساخته كه درنهايت ذائقه و پسند مخاطب در موفقيت آن تعيين‌كننده است. در برشي ديگر از برتا ايسلا مي‌خوانيم:  «اگه بدوني چقدر آدم توي دنيا سر هيچ‌ و پوچ پول مي‌گيرند: واسه اينكه عضو هيات‌مديره يا عضو يه اتحاديه‌ا‌ند، واسه شركت تو چند جلسه در سال و مشاوره‌هايي كه هيچ‌وقت نمي‌دن و واقعا فقط واسه اينكه ساكت سرجاشون بشينند و سكوت كنند. دولت از اينكه همچين انگل‌هايي داره خيلي هم خوشحاله. با اين كار شرّ خيلي از مشكلات رو كم مي‌كنه، نارضايتي‌ها رو آروم مي‌كنه و اين رو يه جور سرمايه‌گذاري مي‌دونه.»
توماس نوينسون در هر حال و پس از دوره‌هاي مشقت‌بار زندگي جعلي و در ترس و فراري هميشگي به برتا بازمي‌گردد، با وجوهي ديگر از شخصيت مسخ شده تا ثابت كند كه پيشگويي‌هاي پدري كه ديگر حالا نيست، كاملا درست است. بي‌توجه به اينكه در اين دوره جنون‌آسا و مرگ‌بار بر برتا چه گذشته است:  «بهتره همه‌چي همون‌طور كه هست ادامه پيدا كنه: حل‌نشده، نامعلوم و مبهم.» همه گره‌هاي داستان باز مي‌شوند، اما اين يكي ‌بايد سردرگم و مبهم باقي بماند و اين خود همان پايان باز قصه‌هاي مدرن است. پاياني كه به شعور و ادراك مخاطب سپرده مي‌شود. در ويكفيلد ناتانيل هاثورن نيز مرد قصه باز مي‌گردد، اما اين كجا و آن كجا! «برتا ايسلا»ي خابير مارياس را مهسا ملك‌مرزبان با زباني يكدست و در عين حال وفادار به متن انگليسي به زبان فارسي برگردانده است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون