اسلام انقلابي و انقلاب اسلامي
محمد كوكب
برخي واژهها با هم اشتراك لفظي دارند؛ يعني با لفظ واحد، معاني گوناگوني را ميرسانند. مثلا واژه «شير» به شير آب، شير مايع و شير درنده اطلاق ميشود و با توجه به سياق جملهاي كه اين واژه در آن به كار رفته يا قرائن و شواهد موجود، ميتوان به راحتي تشخيص داد كه منظور كدام شير است. اما هميشه اينطور نيست و گاه عدم تشخيص معناي موردنظر در ميان معاني متعدد در يك واژه يا تعبير كه مشترك لفظي است، باعث سوءتفاهم و اسباب دردسر خواهد شد. به عنوان مثال در فرهنگ سياسي واژههاي اصلاح، انقلاب و واژههايي از اين دست چنين سرنوشتي دارند. به عنوان نمونه امروزه واژه «اصلاح» يا رفرم در سپهر سياست معنا و مفهومي دارد كه دقيقا در مقابل معنايي است كه در تعابير و اصطلاحات ديني به كار ميرود؛ يعني آنجا كه امامحسين (ع) در تبيين اهداف قيام خويش ميفرمايد: «انّما خرجت لطلب الاصلاح في امه جدي»، مقصود حضرت اصلاح به معناي تغيير تدريجي و به اصطلاح رفرميستي در نهادهاي جامعه نيست، بلكه منظور دگرگوني بنيادين در اصل و اساس نظام فاسد موجود براي استقرار يك نظام مطلوب توحيدي است. نمونه ديگر كه نگارنده در اين نوشتار بر آن تاكيد دارد، تعبير «اسلام انقلابي» است كه مشترك لفظي بوده و واجد دو معناي كاملا متفاوت است و در استعمال آن بايد اين تفاوت معنايي به درستي لحاظ گردد. براي درك اسلام انقلابي در معناي اول، بايد به تاريخچه كاربرد آن اشارهاي مختصر داشته باشيم. در سالهاي منتهي به پيروزي انقلاب اسلامي گروههايي مانند «مجاهدين خلق» (منافقين) و «فرقان» كه از پشتوانه فكري قوي برخوردار نبودند و در عين حال ميخواستند مبارزات خود را با رنگ و لعاب اسلامي جلوه دهند تا از سوي تودههاي مسلمان متهم به بيديني نشوند، اسلام با ابعاد و جوانب گوناگون آن را در «مبارزه» - آنهم مبارزه قهرآميز و مسلحانه- منحصر ميكردند و هر جريان يا شخصيت فكري سياسي مخالف خود ازجمله استاد مطهري را با برچسب انقلابي نبودن و ذهنيتگرا بودن ميكوبيدند. اين رويكرد انحرافي كاملا متأثر از تفكر ماركسيستي حاكم بر مبارزات ضد استعماري آن روزگار بود؛ هرچند مدافعان اين رويكرد، خود را از اين اتهام مبرا ميدانستند و به توجيه مواضع شبه ماركسيستي خويش از راه تفسير به راي آيات و روايات دست ميزدند. البته حوادثي همچون انشعاب ايدئولوژيك در درون سازمان مجاهدين خلق و پيدايش گروه ماركسيستي «پيكار» از دل اين سازمان، پرده از پوشالي بودن تفكر به اصطلاح اسلامي اين گروهها برداشت.
ذكر چند نمونه از تفاسير گروهك منحرف «فرقان» براي روشن شدن مطلب، خالي از لطف نيست. در جزوات تفسيري اين گروهك، درباره مفهوم قرآني «غيب» آمده است: «منظور از غيب معهود و شناخته شده، همان مراحل ابتدايي رشد انقلاب توحيدي و زمان انجام تحولات كمّي است.»
استاد شهيد در توضيح اين مطلب ميگويند: مقصودشان اين است كه انقلاب يك مرحله پنهاني دارد و آن زماني است كه انقلاب مرحله رشد تدريجي را ميپيمايد تا تغيير تدريجي كمّي تبديل به تغيير كيفي دفعي شود (اصل چهارم ديالكتيك) و نظام جديد مستقر گردد و انقلاب از مرحله غيب به مرحله شهادت برسد.(1)
يا «اراده خداوند» در جزوات گروه فرقان اينطور تبيين شده است: «اراده خداوند، «انقلابي» است و براي تحقق اين اراده است كه خداوند «تشكيل حزب» داده است. تنها با ديد انقلابي و براساس ايدئولوژي و طرز تفكر خداوند است كه ميتوان به قرآن نگريست و حقايق آن را دريافت.»
استاد مطهري در شرح و بسط مطلب مذكور ميگويند مطابق اين ديدگاه تمام مسائل قرآن بر محور انقلاب و فلسفه انقلاب است؛ خداوند حزب تشكيل داده و حزب خدا همه نيروهاي متكامل جهان -داراي هر عقيده و مذهب- ميباشند. سپس در پاسخ خاطرنشان ميسازند كه: بدون شك اسلام يك دين انقلابي است، ولي آيا همه مسائلي كه در قرآن مطرح شده در اين جهت و براي اين منظور است و قرآن برنامه ديگري جز اين برنامه ندارد و در نتيجه همه آيات قرآن و رواياتي كه درباره لوح و عرش و ملك و قيامت و نماز و روزه است، بايد در اين زمينه پياده شود؟ آيا انقلاب قرآن و «حزبالله»، انقلاب شكم است و ريشه اقتصادي و طبقاتي دارد، يا انقلاب سر است و ريشه در فطرت آدمي دارد؟(2)
با اين برداشت از اسلام و قرآن، طبيعي است كه متفكران متقدمي مانند ابنسينا و خواجه نصيرالدين طوسي و انديشمندان معاصري نظير علامه طباطبايي را نميتوان مسلمان راستين قلمداد كرد.(3)
القاي تقابل ابوذر- ابوعلي ازسوي مرحوم دكتر علي شريعتي كه اولي مظهر «ايدئولوژي اسلامي» معرفي ميشد و دومي سمبل «فرهنگ اسلامي»، از همين تلقي و نگاه تكبعدي به اسلام نشأت ميگرفت: «اسلام به عنوان ايدئولوژي، ابوذر ميسازد؛ اسلام به عنوان فرهنگ، ابوعلي سينا. اسلام به عنوان ايدئولوژي، مجاهد ميسازد؛ اسلام به عنوان فرهنگ، مجتهد ميسازد.»(4)
استاد مطهري در بحث تفاوت «انقلاب اسلامي» و «اسلام انقلابي» اين خطر بزرگ را گوشزد ميكنند كه مبادا اسلام در چارچوب تنگ مبارزه و انقلاب محدود گردد و شمول و گستره آن در حيات فردي و اجتماعي و در قلمرو عبادات و معاملات و مانند آن ديده نشود.
ايشان خاطرنشان ميسازند كه انقلاب و مبارزه صرفا وسيلهاي است براي يك هدف اساسي كه همانا اسلام و ارزشهاي اسلامي است.(5)
و البته در جايي كه لازم است بايد از اين وسيله استفاده نمود، اما چنانچه انقلاب و مبارزه، هدف واقع شود و «انقلابي بودن» تنها وصف لازم اسلام قلمداد گردد، در آن صورت ناگزير از گزينش خواهيم بود؛ يعني «هر چه از اسلام ما را در مسير مبارزه قرار دهد، آن را قبول ميكنيم و هر چه از اسلام ما را در مسير مبارزه قرار ندهد، آن را از اسلام طرد ميكنيم.»(6)
بنابراين درست است كه بگوييم «اسلام انقلابي» در حوزه گفتماني شبه ماركسيستي حاكم بر تفكر پارهاي مبارزان، خطري بزرگ در برابر «انقلاب اسلامي» بوده و هست و قائلان بدان، استاد مطهري را به جرم دفاع از مكتب اسلام به عنوان يك كلّ بهم پيوسته و تجزيهناپذير و مبارزه قاطع با «ماترياليسم منافق» (7) به شهادت رساندند.
اما اسلام انقلابي در معناي دوم، نقطه مقابل «اسلام امريكايي» (خواه از نوع ارتجاعي آن و خواه از نوع شبه روشنفكري آن) ميباشد و مراد و مقصود قائلان به اين اسلام هرگز اسلامي نيست كه گروههاي منحرفي چون فرقان مروّج و مبلّغ آن بودند.
«اسلام انقلابي» در مفهوم و برداشت امروزي آن، مضمون اين كلام امام راحل است كه «تا شرك و كفر هست مبارزه هست و تا مبارزه هست ما هستيم.» (8) بنابراين «اسلام انقلابي» در حوزه گفتماني امروزي آن نه تنها در تعارض با انقلاب اسلامي نيست، بلكه بيانگر روح و باطن و جوهره آن است؛ به اين معنا كه اگر صفت «انقلابي» را از اسلام بگيريم كه به مفهوم حذف ويژگي ظلمستيزي از آن است، انقلاب اسلامي را از حقيقت و محتواي خود تهي ساخته و آب به آسياب كساني ريختهايم كه درصدد برگرداندن آب رفته به جوي هستند.
پينوشت ها:
1- مقدمه «علل گرايش به ماديگري»، ص 38.
2-همان، ص 33-34.
3- رك: همان، ص 34.
4-انتظار مذهب اعتراض، ص 21.
5-آينده انقلاب اسلامي ايران، ص 92.
6-همان.
7-تعبير استاد مطهري درباره ديدگاه انحرافي جرياناتي مانند گروهك فرقان. رك: مقدمه «علل گرايش به ماديگري»، ص 31-32.
8- صحيفه امام، ج 21 / ص 88.