• ۱۴۰۳ يکشنبه ۳۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3333 -
  • ۱۳۹۴ پنج شنبه ۱۲ شهريور

خالق راسكولنيكوف

اسدالله امرايي

«شب‌هاي روشن» يا شب‌هاي سپيد رمان كوتاهي از فئودور داستايوفسكي است. اين رمان در ايران چندين بار ترجمه شده است. يك بار با ترجمه زهرا خانلري و بار ديگر قاسم كبيري. نشر ماهي با ترجمه سروش حبيبي آن را منتشر كرده. داستان چهار شب در سن‌پترزبورگ را روايت مي‌كند. «شب كم‌نظيري بود، خواننده عزيز! از آن شب‌ها كه فقط در شور شباب ممكن است. آسمان به قدري پرستاره و روشن بود كه وقتي به آن نگاه مي‌كردي بي‌اختيار مي‌پرسيدي آيا ممكن است چنين آسماني اين همه آدم‌هاي بدخلق و بوالهوس زير چادر خود داشته باشد؟ بله، خواننده عزيز، اين هم پرسشي است كه فقط در دل يك جوان ممكن است پديد آيد...»

داستايوفسكي موضوع نمايش‌ها و فيلم‌ها و كتاب‌هاي بسياري بوده است. او در دوراني زندگي مي‌كرد كه امكانات امروزي رويا بود. بيماري سل بيداد مي‌كرد و بيماري سل البته براي روشنفكرنمايان مثل نقرس براي شاهزادگان علامت مشخصه و افتخار بود. «تابستان در بادن بادن» شرح زندگي داستايوفسكي است. زمان حال آن تابستان در بادن بادن است و نويسنده داستان را به آينده و گذشته داستايوفسكي ‏مي‏كشاند و گريز ‏مي‏زند به مكان‏ها‏ و شخصيت‌هاي رمان‏هاي داستايوفسكي و به تابستان در بادن بادن يكي از اين كارهاست كه لئونيد تسيپكين نوشته و تا زنده بود اجازه چاپ آثارش را نيافت. اين رمان را مهرشيد متولي ترجمه كرده و ناشرش كتابسراي تنديس است. ابله رمان ديگري از داستايوفسكي‌ است با ترجمه سروش حبيبي، كه نشر چشمه منتشر كرده. داستان پرنس ميشكين، آخرين فرزند يك خاندان بزرگ ورشكسته، پس از اقامتي طولاني در سوييس و معالجه بيماري، به ميهن خود بازمي‌گردد. بيماري او را افسردگي عصبي تشخيص داده‌اند ولي در واقع دچار نوعي جنون شده است كه نمودار آن بي‌ارادگي مطلق است. ابله نخستين‌بار در سال ۱۳۳۳ به ترجمه مشفق همداني منتشر شد. يادداشت‌هاي زيرزميني و برادران كارامازوف و جنايت و مكافات و روياي مرد مضحك از جمله ديگر آثار اوست. قمارباز را هم زنده‌ياد جلال‌ آل‌احمد با علي‌اصغر خبره‌زاده ترجمه كرده بود.

داستان تمساح با ترجمه حسن اكبريان طبري در انتشارات كتابسراي تنديس اشاره كرد. هسته اصلي داستان تمساح را يك زوج و دوستي تشكيل مي‌دهد كه اتفاقا راوي قصه هم هست. راوي به همراه دوستش و همسر دوستش به باغ وحشي رفته‌اند كه به تازگي يك تمساح را به تماشا گذاشته است. مرد كه راوي او را دوست «بافرهنگ» معرفي مي‌كند، ايوان نام دارد. او طي يك حركت ناگهاني خود را به تمساح مي‌رساند و حيوان هم او را درسته قورت مي‌دهد. اما پيش از اين اتفاق، نويسنده دو نكته را به اطلاع خواننده رسانده است. اول اينكه قرار است ايوان به زودي به خارج از كشور مسافرت كند و ديگر آنكه از زبان ايوان، به نقد اروپاييان مي‌پردازد. «... تماشاي تمساح، دم سفر اروپا بد نيست از همين حالا با ساكنان اوليه‌اش آشنا بشويم.» اما همين ساكن اوليه، ايوان را قورت مي‌دهد، هرچند كه او زنده مي‌ماند و از جاي تنگي كه در آن قرار دارد، سرود مي‌خواند. داستايوفسكي در تمساح منتقدان، جريان روشنفكري و روزنامه‌ها را نيز به شكلي طنزآميز مورد نقد قرار مي‌دهد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون