• ۱۴۰۳ دوشنبه ۳۱ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3542 -
  • ۱۳۹۵ پنج شنبه ۱۳ خرداد

كارخانه توليد ناسزا

سيد علي ميرفتاح

«نقاره‌زن كم بود از ميمند آوردند.» خيلي بددهني و پرخاشگري و بي‌ادبي در جامعه ما و در بين عوام و خواص كم بود، نيروي تازه‌نفس و جديد هم وارد كارزار شد، رسانه‌ها هم - به‌خصوص تلويزيون- شدند آتش‌بيار معركه. انگار همه معطل مانده بوديم تا عين «گل» روي هوا بلش بگيريم و از آن بهره‌هاي فراوان ببريم. ذهن و ضمير ما يك مغناطيس عجيبي پيدا كرده به فحش و بي‌ادبي. بعد از اين همه سال تعليم و تربيت تازه به جايي رسيده‌ايم كه جاذب فحش‌هاي تازه و تكنيكي شده‌ايم. عبارت‌هاي توهين‌آميز را از اين طرف و آن طرف جمع مي‌كنيم و بالابالاي زبان‌مان مي‌نشانيم و همين‌طوري داغ داغ بهره‌برداري‌شان مي‌كنيم. بچه‌هاي تازه زبان باز كرده را بي‌خود فلفل در دهان‌شان نريزيم كه چرا حرف زشت به‌كار مي‌برند. اول بياييد فكري به حال رسانه ملي بكنيد و مقدم بر بچه‌ها جلوي نويسنده‌ها و سياستمدارها و منتقدان سينما را بگيريد كه مراقب حرف زدن‌شان باشند. دوستان عزيز چنان از كشف اين عبارت ذوق‌زده‌اند كه نمي‌توانند ذوق‌زدگي‌شان را پنهان كنند و در استعمال اين ناسزا قدري تعلل كنند. يعني واقعا مسعود فراستي منظورش را با هيچ عبارتي جز [...] نمي‌توانسته منتقل كند؟ پس توي اين چهل سال نويسندگي و نقد نويسي چه زحمت و دردسري داشته كه از اين لغت بي‌بهره بوده... وقتي بي‌تابي دوستان را براي استعمال [...]، باي نحو كان، ديدم به اين نتيجه رسيدم كه پردرآمدترين و پرسودآورترين بيزينس در حال حاضر مي‌تواند اين باشد كه چند آدم فرهنگي و زبان‌باز و زباندان و مطلع از ويژگي‌ها و خاصيت‌هاي فارسي و عربي و انگليسي، دور هم جمع بشوند و يك شركت دانش‌بنيان توليد فحش راه بيندازند و براي مصرف منتقدين و اهل سياست و بعضي روزنامه‌نگاران ناسزاي ‌تر و تازه و دهان پركن بسازند، خدمات پس از فروش هم ارايه دهند، مشاوره هم... اگر بابت هر فحش صد تومن هم به حساب آن شركت ريخته شود در عرض مدتي كوتاه مي‌رسد به مقام و مرتبه ثروتمندترين شركت‌ها و كارخانه‌ها؛ به شرطي كه البته رايت هر فحش به حساب آن شركت منظور شود... من البته اين چند سطر را شوخي مي‌نويسم و اين ايده را من‌باب مزاح طرح مي‌كنم اما شما مي‌توانيد جدي‌اش بگيريد و نشانه‌هاي واقعي‌اش را در روزنامه‌ها و بيان افراد دنبال كنيد. يك نگاه واقع‌بينانه به فضاي مملكت بيندازيد تا ببينيد از وقتي اين «[...]» گفته شده چند بار در دهان‌ها چرخيده و چند بار كتبي و شفاهي به كار رفته. بعضي موارد آنقدر ذوق زدگي زياد است كه گوينده‌ها اصلا به اين فكر نمي‌كنند كه اين عبارت متناسب با موضوع هست يا نه...  
من فيلم كمال تبريزي را نديدم و خبر ندارم او چه ساخته و چه كرده اما مطمئنم در نقد فيلمش نيازي به بي‌ادبي و توهين نيست. بد ساخته يا خوب ساخته شما مي‌توانيد نقدش كنيد. حتي مي‌توانيد پنبه‌اش را بزنيد اما نمي‌توانيد حرف زشتي بزنيد كه از ادبيات نقد بيرون است. مي‌دانيد وقتي در تلويزيون بگوييد [...]، مردم كوچه و بازار چه خواهند گفت؟ يك فحش سنج بگذاريد توي خيابان‌هاي شهر تا ببينيد [...] وقتي از جام‌جم پايين مي‌آيد، به راه‌آهن نرسيده تبديل به چه تعبيري مي‌شود. بيماري فحش مسري است و سريع‌تر از آنچه فكر كنيد به ديگران سرايت مي‌كند. بعد هم وقتي فراگير شد آن وقت اينطور نيست كه فقط به آن‌طرفي‌ها گفته شود، در شلوغي شهر به اين‌طرفي‌ها هم گفته مي‌شود...
يك نكته ديگر هم بايد بگويم. فحش‌ها شاه‌كليد طلايي نيستند كه با آنها هم بتوانيد قفل‌هاي سياسي را باز كنيد و هم قفل‌هاي اجتماعي و هم قفل‌هاي فرهنگي و سينمايي را. فحش‌ها كار پيش از شما را راه نينداختند، كار شما را هم راه نمي‌اندازند. گرفتاري شما در سياست و فرهنگ جدي است. به جاي اينكه بنشينيد و فكر كنيد و مشكلات‌تان را حل و فصل كنيد يا براي برون رفت از اين وضعيت به راه‌حل برسيد نشسته‌ايد سرگرم فحش‌هاي جديدالاحداث/ بلكه جديدالورود شده‌ايد؟ خودتان را سرگرم چه چيزي كرده‌ايد؟ بر فرض هم كه همه همين باشند كه مي‌گوييد، ثم‌ماذا؟ بعدش چي؟ با اين كار سينماي‌تان درست مي‌شود؟ سياست‌تان درست مي‌شود؟ اقتصادتان درست مي‌شود؟ مشكلات فرهنگي و اجتماعي برطرف مي‌شوند؟ بر فرض كه همه گرفتار [...]؛ نه اينكه شما كاري كرده‌ايد كه به اين روز افتاده‌اند؟

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون