دايوِرت!
جواد طوسي
منتقد سينمايي و حقوقدان
يكي از نشانههاي فرهنگي جامعه امروز ما كه ميتواند مورد بررسي جدي روانشناسان و جامعهشناسان قرار بگيرد، «بيتفاوتي» است. ديگر بسياري از مسائل و معضلات و ناهنجاريهاي جامعه شهري برايمان عادي شده و در برابرشان واكنش نشان نميدهيم. ديگر مشكلات افراد و دورو بريهايمان و اتفاقات تلخ و ناگوار آنگونه كه بايد، تكانمان نميدهد و خيلي راحت و معمولي با اين موارد برخورد ميكنيم. رك و پوستكنده و در عين حال واقعبينانه بخواهم بگويم، بيرگ و سنگدل و باري به هر جهت شدهايم. جوانهاي اين دوره زمانه در روابط خودماني و مناسبات درونگروهيشان به جاي بيتفاوتي و بيخيالي طي كردن، از واژه انگليسي divert استفاده ميكنند و به شوخي آن را با يكي از اعضاي بدن به كار ميبرند!
منطق افلاطوني عده زيادي براي توجيه بيتفاوتي مورد بحث اين است كه «زمانه عوض شده، اگر بخواي مات و مبهوت اين همه اتفاقات ريز و درشت بشي و كُپ كني و زانوي غم بغل بگيري و بري تو لك، از كار و زندگي ميافتي. اصلا مگه قراره تو مصلح اجتماعي باشي؟ وقتي خود مسوولان و متصديان اصلي امور از اين قضايا ككشون هم نميگزه، تو چي كاره حسني؟ خودتو عشقه و كلاهت را سفت نگه دار، باد نبره!» براساس همين واقعيت موجود ميبينيد كه عزيزترين و متشخصترين آدم هم، چهلم يا يك سال بعد از مرگش از خاطرهها ميرود و ديگر در مراسم بزرگداشتش از آن سينهچاكان واله و شيدا خبري نيست. خب، شايد اين نظام روزگار است، ولي تعميم چنين نگاه و رفتار و شيوه برخوردي، چه پيامدي در نهاد جامعه انساني خواهد داشت؟
بياييم اين بيتفاوتي را در مواجهه با مشاغل كاذب مورد ارزيابي قرار دهيم. اين همه پسر و دختر نوجوان كه با يك شيشهشور كثيف و ظرف مايع سر چهارراهها به زور شيشه اتومبيلهاي پشت چراغ قرمز را سردستي پاك ميكنند تا از ميانشان بعضيها به آنها حالي بدهند، اين تعداد انبوه گلفروش و دستمالكاغذي و فال حافظ و سيديفروش علاف در راهبندان خيابانها و اتوبانها، چه حضور و جولاندهي بهدردبخوري دارند؟ چرا فكري به حال آنها نميشود تا با جمعآوريشان، هم اين تصوير زشت و بدقواره از دل شهر پاك شود و هم با در نظر گرفتن شغل و امكانات مناسبي برايشان از بطالت رفتن عمرشان جلوگيري به عمل آيد؟
خداوكيلي در طول روز چند نفر جلوي شما را در خيابان و جلوي فلان اداره و سازمان و بيمارستان ميگيرند و با چهرهاي مظلوم و سرافكنده و لحني محترمانه و مشتي ميگويند از شهرستان آمدهاند و براي خريد دارو و انجام آزمايش و سونوگرافي زن و بچهشان پول كم آوردند يا آن يكي تازه از زندان آزاد شده و پول ناهار و شام و كرايه رفتن به شهر و ديارش را ندارد؟ در كوچه پسكوچههاي محلتان چند تا جوان خوشقيافه كه سرشان به تنشان ميارزد و احتمالا براي خودشان مدركي دارند را ميبينيد كه آگهي تبليغات مشاغل مختلف را داخل خانهها مياندازند و يا جلوي در ميچسبانند؟ اگر اين موارد يكي دو تا بود، ميگفتيم طبيعي است ولي وقتي اين وضعيت دارد از استثنا به قاعده تبديل ميشود مگر نبايد فكر اساسي كرد و به ريشهها پرداخت؟
مسوول و مقام جوابگو براي حل اين گونه معضلات شهري كيست و استارت كار چه موقع زده ميشود؟ آيا همه امور جاريه را بايد موكول به بعد از مراسم تحليف كنيم؟