اقبال پيشاني
غزلي از زندهياد حسن حسيني
من آن معني رو به ويرانيام
كه در خانه لفظ، زندانيام
دلم غنچه وار از غريبي گرفت
نسيمي نيامد به مهمانيام
ندارم سر سجده بر بادها
بلند است اقبال پيشانيام
بگو صورت سنگي روزگار
فريبد به لبخند سيمانيام
از اين پس عبور از دلم ساده نيست
كه معمار پلهاي ويرانيام
خدا را به طبل خدا كم زنيد
فزون ميشود شور شيطانيام!
غرور شما، ساقهام را شكست
بترسيد از گرده افشانيم