محمود درويش
ترجمه: عبدالرضا رضايي نيا
عشق به من ميآموزد كه عشق نورزم
عشق به من ميآموزد كه عشق نورزم
و پنجره را بر حاشيه جاده باز كنم
بانو!
آيا ميتواني از آواي پونه به درآيي؟
و مرا دو تكه كني
تو... و باقيمانده ترانهها؟
و عشق همان عشق است
در هر عشقي ميبينيم
كه عشق، مرگِ مرگِ پيشين است
و نسيمي را ميبينم
كه باز ميبينم
كه باز ميآيد براي راندن اسبها به سوي مادرانشان؛
آيا نميتواني از پژواك خونم بهدرآيي؟
تا اين هوس را بخوابانم
و زنبور را از برگِ اين گل مُسري بيرون كشم.
و عشق همان عشق است
از من ميپرسد: (چگونه شراب به مادرش برگشت و سوخت...؟)
و چه شيرين است عشق!
وقتي كه عذاب ميدهد،
وقتي كه نرگسِ ترانهها را به باد ميدهد!
عشق
به من ميآموزد
كه عشق نورزم
و مرا در رهگذر برگها
رها ميكند.
هارولد پينتر
ترجمه: فروغ پرهوده
نيمه شب است
مردگان قديم به سمت
مردگان جديد نگاه ميكنند
كه به طرفشان قدم بر ميدارند
ضربان قلب آرامي وجود دارد
هنگامي كه مردگان همديگر را در آغوش ميگيرند
آنهايي كه مردگان قديماند
و آن مردگان جديد
كه به طرفشان قدم بر ميدارند
گريه ميكنند و همديگر را ميبوسند
هنگامي كه دوباره ديدار ميكنند
براي اولين و آخرين بار
خشكاندن رودها
ميلتوس ساختوريس
ترجمه: آزاد عندليبي
يوانيس ونيامين داركوزي كه مُرد ـ
«در زندگي»- هر غروب زنده ميشود وقتِ گرگوميش
فرود ميآيد، رمهاش را قتلعام ميكند- گاو و گوساله و
گوسفندان بسيار- پرندههايش را خفه ميكند
ميخشكاند رودهايش را
و بر صليبِ تاريك
كه در ميانِ اتاقاش نشانده است
دلارامِ خود را به چارميخ ميكشد. آنوقت كنار پنجره
كز ميكند بينوا و گريان
پيپاش را پك ميزند و آرزو ميكند كه ايكاش
گلههاي بز و گاو بيشتري داشت و گوسفندان بيشمار
رودهاي بيشماري داشت با آب زلال و روان
و ميتوانست ازين بيشتر از جانكندن پرندهها حظ كند
و بيش از اينها ميتوانست از گرماي نفسها
عشق كند!