چشمانداز روياها
خوزه آنتونيو لابوردهتا
ترجمه: محسن عمادي
ما
چون آن درختان پير
در شلاق باد و
تازيانه دريا
ما
همقطاراني
كه گم كردهايم يكدگر را
چشماندازها و روياهامان را
در راه
بگذار
غرق شويم در كلماتي
كه لبها را
براي بوسيدن
رسم ميكنند
اعصار
آينده و تسلي
دست به دست
به داد بر ميخيزند
ما
چون گوشت نرم كه در برابر زمان
در سايه خانه
پناه گرفتهايم
ما
كه تاريخمان را از كف دادهايم
نشانهها و راهها را
در نبردهاي دشوار
دشوار
بگذار
طرحي نو دراندازيم
براي قدم زدن
در دل مزارع و روستاهامان
زمان
كه آبستن
آرمانشهرهاي بزرگ است
آبستن برادري است
ما
چنان سرزمين مان
نرم چون خاك رس
سخت چون خارا
ما
چنان كه از زمان بر ميگذشتيم
در بيابانها به جا مينهاديم
تمام اختيارمان را
حالا بگذار
آوازي براي اميد بسازيم
از فردا
و آن را آشكار كنيم
زمان
در دستهايي پناه ميگيرد
در صورتها و لبهايي
كه آزادي را رويا ميبينند
ما
چون آن درختان پير