فاجعه را جدي بگيريم
سيدعبدالجواد موسوي
هر جور ميخواهم بيخيال ماجراي سانسور جايگاه شيردهي گرگ در صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران بشوم، نميشود كه نميشود. هنوز هم متحيرم كه چنين اتفاقي در صدا و سيما افتاده. يعني چه؟ چند روز اول كه اصلا باور نميكردم. خيلي دوست داشتم ماجرا از بيخ و بن شايعه باشد يا محصول شيطنت رسانههاي بيماري كه بام تا شام سعي ميكنند اخبار زشت و كثيف به خورد مخاطبانشان بدهند و مردم اين سرزمين را هر روز نا اميدتر كنند. اما متاسفانه داستان عينا همان چيزي بود كه شنيده بودم. حالا يقين پيدا كردهام آن همه قصه باورنكردني كه درباره سانسور شنيدهام درست بوده. اين روزها دوستان و همكاران من به اندازه كافي درباره اين موضوع نوشتهاند و من حرف تازهاي ندارم جز اينكه به قول آن دوست قديمي وقتي طرف در موبايلش ميتواند بيست و چهار ساعته به هر چيزي كه فكرش را ميكني دسترسي داشته باشد پس حذف و سانسور دو معنا بيشتر ندارد. يا طرف كلا فاقد درك است يا اينكه مامور است و معذور كه البته در هر دو صورت نتيجه يكسان است. اي كاش به جاي مسخره كردن براي يك بار هم شده درست و حسابي پيگير ماجرا شويم تا بفهميم ريشه اين فعل شنيع به كجا ميرسد. اگر صرفا يك كجسليقگي شخصي است چنان كنيم كه ديگر هيچ مميزي به خود جرات ندهد نظر شخصياش را بدون آنكه هزينهاي بپردازد بر همگان تحميل كند. اگر همچنين شاهكاري محصول تصميم جمعي است و برآيند يك فكر و انديشه، بايد صاحبان آن فكر بيمار به ما توضيح بدهند بر اساس كدام شريعت و قانون ما را مضحكه عالم و آدم كردهاند تا ما تكليف خودمان را با آنها بدانيم. نميشود در نظر با افراطيترين گروههاي مذهبي مرزبندي داشت اما در عمل درست جا پاي آنان گذاشت. من با دست انداختن اين كار زشت، مخالفتي ندارم اما گاهي مواجهه طنزآميز با برخي فجايع، از قبح آن فاجعه ميكاهد. اين فاجعه را جدي بگيريم.