آيين گفتوگو
سيد علي ميرفتاح
چند روز پيش، در تورنتو، چند نفر كمونيست ميانسال، به جلسه دكتر سروش ميروند و مانع سخنراني او ميشوند. طبق اخبار تلگرامي، پليس دخالت ميكند و جلويشان را ميگيرد. فيلمي كه منتشر شده تا حد زيادي رقتانگيز است. هشت، ده مرد و زن شعار ميدهند و بد انقلاب فرهنگي را ميگويند و به معتقدات سروش و همفكران او فحش ميدهند... اين اتفاق اقدامات پر سر و صداي انصار حزبالله را در دهه هفتاد و هشتاد براي دكتر سروش تداعي كرده و ايشان را واداشته تا در تقبيح كار اين برهمزنندگان، به انصار حزبالله ايران تبريك بگويد و اينها را متاثر از آنها يا دنبالهرو آنها بنامد. من اين سخنراني را وقتي شنيدم ياد مصاحبه دكتر اللهكرم افتادم با برنامه سختانه. اگر اين مصاحبه را نشنيدهايد با يك سرچ ساده ميتوانيد پيدا كنيد و بشنويدش.اللهكرمي كه در اين سالهاي اخير ميشناسيم تفاوتهاي جدي با اللهكرم دهه هفتاد دارد. شخصا براي او احترام زيادي قائلم. هم به خاطر اينكه در زمان جنگ از خود رشادتهايي بينظير نشان داده و هم به اين جهت كه در نقد از خود شجاعانه به ميدان آمده است. او در اين سالها درس خوانده، دانشگاه ديده، دكترا گرفته و وارد فضاي آكادميك شده است.اللهكرمي كه معروف بود به برهمزننده جلسات نقد و نظر، امروز خودش يك پاي ثابت جلسات نقد و نظر است و آسوده با مخالفانش مينشيند و بحث ميكند.اللهكرم و زيباكلام صد و هشتاد درجه با هم اختلاف نظر دارند، اما همين سال گذشته با هم بحث كردند و نه تنها ادب و قاعده مناظره را رعايت كردند، بلكه به يكديگر احترام گذاشتند و دست آخر برادرانه كنار هم نماز خواندند. خبرنگاراني كه با اللهكرم مصاحبه كردهاند، گواهي ميدهند كه او منطقي و باهوش است و اقتضائات دنياي جديد را ميفهمد. در دهه نود او نه تنها به مخالفش احترام ميگذارد بلكه داوطلبانه باب بحث و تبادل نظر را باز ميكند. اما نكتهاي كه در برنامه سختانه قابل تامل است و احترام اللهكرم را در چشم ما زياد ميكند «نقد از خود» است. او بيپروا به اشتباهات گذشتهاش اشاره ميكند و با شجاعتي ستودني اعتراف ميكند كه در دهه هفتاد فريب خورده و وجهالمناقشه جريانهاي سياسي شده است. او در برابر دوربين تلويزيون كه تيراژي هشتاد ميليوني دارد، ضمن دفاع از آرا و عقايد انقلابياش تصريح ميكند كه مورد سوءاستفاده ديگران واقع شده است و آن مسير خشن مسير درستي براي دفاع از عقايدش نبوده است. كتاب و درس و دانشگاه را نبايد دستكم گرفت. كمترين خاصيتي كه نهاد دانشگاه دارد همين است جلوي عملياتي شدن توام با عصبانيت را ميگيرد و به كار و بار آدمي رنگ عقل و منطق ميزند. هنر هم همين است. آقاي دهنمكي هم از روزي كه به سراغ دوربين و سينما رفته نشنيدهايم كه جلسهاي را به هم ريخته باشد يا جلوي سخنراني ايكس و ايگرگي را گرفته باشد. همانطوري كه دكتر سروش در اين سالها تغيير كرده و از بعضي آرا و عقايدش برگشته، ديگران هم تغيير كردهاند و روش و منش خود را عوض كردهاند. لذا خوب نيست، زخم گذشته را باز كنيم و بابت ديروز همديگر را شماتت كنيم. انتساب برهم زنندگان تورنتويي به حزبالله چندان موجه نيست همان طوري كه باز كردن زخمهاي انقلاب فرهنگي موجه نيست. كداميك از دردهاي امروزمان را با هم زدن ماجراهاي چهل سال پيش و رو آوردن انقلاب فرهنگي ميتوانيم درمان كنيم؟ دكتر سروشي كه امروز مثنوي مولانا را شرح ميكند و سلوك ديندارانه را در دنياي مدرن درس ميدهد، ربطي به دكتر سروش انقلاب فرهنگي ندارد. چهل سال گذشته و همه كم و بيش عوض شدهاند. همچنان كه غيرمنطقي است كسي وسط جلسه «ملت عشق» يا در حين مباحث كلامي بلند شود و سخنران را بابت گذشتهاش يا بابت تصميمات ابتداي انقلاب تخطئه كند و يك طرفه به قاضي برود و با بلند كردن صدا و سردادن فحش و تكرار ادعاي خود طرف مقابلش را ضايع كند، از اين طرف هم انصاف نيست معدودي مخالف از اينجا رانده و از آنجا مانده را خلف حزباللهيهاي دهه هفتاد بنامند. واقعيت را بگويم ما همه رشد كردهايم و بعد از پشت سر گذاشتن تجربههاي گرانبها به رواداري معقولي رسيدهايم كه قابل ستايش است. عجيب اينكه برخلاف ما، متاسفانه و بنا به دهها دليل موجه و غيرموجه غربتنشينان همپاي نيروهاي داخلي پيش نيامدهاند. حكم كلي صادر نميكنم اما به گواه آنچه از ماهواره و شبكههاي اينترنتي پخش ميشود اكثر فعالان سياسي خارجنشين حالت فريز شده دارند و در همان دوراني كه ايران را ترك كردهاند، ماندهاند بلكه گير كردهاند. گويي زنداني عقيدههايي هستند كه دورهشان سرآمده است. از اين جهت كمي هم قابل ترحمند. حساب كتابخوانها و باسوادها و متفكران را بايد جدا كرد. درمحافل علمي قصه چيز ديگري است و جغرافيا چندان تعيينكننده نيست. گاهي بعضي مقالات را كه ميخوانم و بعضي سخنرانيها را كه ميشنوم دلم ميگيرد و دريغ ميخورم كه چرا چنين نويسندگان و متفكراني ترك وطن كردهاند و خواسته و ناخواسته تن به غربت دادهاند و از دوستان خود جدا شدهاند. اتفاقا انصاف بايد داد كه الان فضاي تبادل نظر در داخل ايران تا حد زيادي بهبود پيدا كرده و امكان ديالوگ بين جناحهاي مختلف فكري و فرهنگي، حتي سياسي، فراهم شده است. يكي از آفتهاي روشنفكري تا همين چند سال پيش مريدپروري بود. خوشبختانه نسل جوان تغيير رويه داده و به اين
سادگيها دست ارادت به كسي نميدهد. از آن طرف هم كسي كوركورانه از ديگري بدش نميآيد و به خاطر علامت اين و آن به كسي و جايي حمله نميكند. نميگويم اينجا گل و گلستان شده. نه. اما به نسبت قبل فضاي خوبي براي روشنفكري و پيگيري مباحث جدي فراهم آمده...