ظهور راديكاليسم
سيدرضا صالحياميري
روز پنجشنبه ويديويي از آقاي احمدينژاد منتشر شد كه ايشان در آن پيام تصويري خواهان كنارهگيري آقاي روحاني از مسند رياستجمهوري شدند. اين در حالي است كه عملكرد 8 ساله آقاي احمدينژاد كشور را به ورطه سقوط كشانده است. راديكاليسم، نهيليسم، بيساماني سياسي، انگزني، تخريب، انتقامجويي و افشاگري محصول مديريت 8 ساله آقاي احمدينژاد است. بزرگترين ضربه به اعتماد ملي، نفي نخبگان، اصحاب فكر و قلم، ايجاد تنش در منطقه و جهان، درشت گويي، جهل، توهم، خود شيفتگي و فقدان برنامه استراتژيك و هدفمند براي اداره كشور هزينههاي بزرگي است كه او به ملت تحميل كرد. فقط يك نمونه از سوءمديريت ايشان را ميتوان صدور قطعنامههاي تحريم سازمان ملل عليه مردم ايران دانست. دولت روحاني وارث نا به ساماني، تخريب و مسوول بازسازي خرابههاي آن دوران است. اگر بنا است كسي نسبت به شرايط كنوني كشور جوابگو باشد، قطعا احمدينژاد و باند او است. به اعتقاد من اينگونه سخن گفتنها بيشتر از آنكه براي اثرگذاري در وضعيت موجود باشد، براي اظهار وجود و ديده شدن است. ادبيات راديكاليسم در دوران مديريت 8 ساله احمدينژاد به اوج خود رسيد تا جايي كه نمونهاي از آن ادبيات را در روزهاي گذشته در مجلس شاهد بوديم؛ يعني جنگ يك قوه با قوه ديگر را در چشم ملت ميبينيم و يك ملت نظارهگر اين دعوا است. به طور قطع در ميان گفتمانهاي موجود كماكان گفتوگوي اعتدال نگاهي واقعگرايانه، عقلاني، آيندهنگر و توجه حداكثري به منافع ملي دارد. اين گفتمان ميتواند كشور را از بحران عبور داده و به ساحل نجات برساند. هدف احمدينژاد از اقدامات اخير ديده شدن و تحريك افكار عمومي براي ايجاد بيثباتي و برهم زدن نظم موجود است.
حتي شايد بتوان اين اقدامات را به نوعي دعوت عمومي به شورش، تخريب و انتقامجويي دانست. بهترين استراتژي براي مقابله با احمدينژاد عبور از ايشان و تفكر راديكاليسم و نهيليسم است زيرا رييس دولت دهم فاقد هرگونه اثربخشي و ارزش سياسي براي بررسي و توجه است. قطعا نسخه دردهاي امروز جامعه ايران احمدينژاد و باند او نيستند زيرا مسوول وضعيت امروز جامعه نميتواند مدعي اصلاح آن باشد. نسل جوان و ملت بزرگ ايران بايد بدانند كه عبور از روحاني به مفهوم ظهور راديكاليسم در شكل جديد خواهد بود كه تجربه 8ساله اسفبار آن را ملت به خاطر دارند. بايد باور داشته باشيم كه روحاني ميتواند با تغيير زمين بازي، بازيگران و تغيير سياست و نظام اطلاعرساني از طريق گفتوگوي ملي، منطقهاي و جهاني كشور را به سمت قلههاي توسعه هدايت كند. از اين منظر امروز بيش از هر زمان ديگر به گفتوگو، همگرايي، همدلي، همنوايي و وفاق ملي نيازمنديم.
اجازه دهيد تجربه اتحاد جماهير شوروي را هم ببينيم. در كتاب سرانجام انسان تراز نوين، يكي از افراد تعريف ميكند كه در سال اول جنگ جهاني دوم او و پدرش در جبهه با آلمانها ميجنگيدند. مادرش در يك كارخانه نان كار ميكرد. در يكي از بازرسيها مقداري خردههاي نان در دستكش او پيدا كردند. همين كافي بود كه او را متهم به خرابكاري كنند و 10 سال راهي زندان شد. برادر و خواهر كوچكتر او را به مادربزرگش ميدهند. پدرش نيز در عمليات جزو مفقودين اعلام ميشود (ص 214). شايد بگوييد كه اين خيلي ظالمانه بود، ولي نمونه ديگرش مهمتر است. يكي از افراد مهمي كه پس از جنگ دوم جهاني مغضوب واقع شد، ژنرال ژوكوف، يكي از قهرمانان ارتش شوروي بود كه برلين را فتح كرد و استالينگراد را از سقوط نجات داد. يكي از علل مغضوب واقع شدنش، قدري فرش و مبلمان بود كه از آلمان براي مصارف شخصي آورده بود كه همه آنها در دو وانت جا ميشد. (ص 146).جامعهاي كه تا اين حد عليه فساد مبارزه ميكند كه بزرگترين قهرمان جنگ خود را نيز از غضب خود معاف نميكند، آخر و عاقبت آن چه شد؟ همهگير شدن فساد، فساد و فساد. ما كه نميتوانيم حتي تا اندكي از اين حد هم با فساد مبارزه كنيم، چرا بر اين تجربه شكست خورده اصرار داريم؟پس مشكل كجاست؟ فساد تحت تاثير سه مرحله است. مرحله اول مقررات، مرحله دوم نظارت و مرحله سوم دادرسي و مجازات. مبارزه با فساد از اصلاح دو مرحله اول و دوم آغاز ميشود و نه از مرحله سوم. نظام قيمتگذاري و دو و چند نرخي كردن كالاها و ارز، صدور مجوزهاي دست و پا گير، اقتصاد دولتي و... سرچشمه فساد است و هر جا كه باشد افراد سالم را نيز فاسد ميكند، چه رسد به افراد فاسد. هرچه مجازات كنيد، باز هم فساد بهصرفهتر است. فساد آنچنان عمومي ميشود كه نهادهاي نظارتي و قضايي را نيز با خود ميبرد. كساني كه از اين سياستها دفاع ميكنند، حق ندارند خواهان مبارزه با فساد شوند. در همين مرحله است كه تبعيض و باندبازي و انتصاب افراد بدون صلاحيت به امور نيز درخت فساد را آبياري ميكند.در مرحله دوم ضعف نهادهاي نظارتي و از همه مهمتر فقدان رسانههاي آزاد؛ موجب فراگير شدن فساد ميشود. تمام كساني كه با رسانههاي آزاد مخالف هستند و در عين حال مدعي مبارزه با فساد هستند يا خواهان تشديد اين مبارزه هستند را بايد دروغگويان بزرگ ناميد. بدون نهادهاي نظارتي رسمي و غير رسمي و مستقل از ساختار قدرت كه آزاد باشند، مبارزه با فساد يك شعار فريبكارانه و توخالي است.اگر اين دو مرحله درست انجام شد، آنگاه ميتوانيم اميدوار باشيم كه نهاد داوري و قضايي نيز وظايف خود را به نحو احسن انجام دهد، به ويژه كه اين نهاد نيز تحت نظارت نهاد رسانه است و نميتواند خلاف قانون رفتار كند.تغيير نگرش نسبت به حكومتداري از نگرشي فردمحور به نگرشي ساختاري و اجتماعيمحور گام اول براي اين تحول است. متاسفانه اين مدعيان مبارزه با فساد يا نميدانند يا خود را به ندانستن ميزنند كه قدرت و پول در تخريب نهادهاي مقابله با فساد و نيز نابودي اخلاق فردي و اجتماعي چقدر است؟ تربيت فردي و اخلاقي لازم است، ولي با اين شيوه نميتوان هيچ تحولي پايدار در جامعه فراهم كرد. ما به جاي اين كار بايد تربيت و اصلاحات ساختاري از نظر مقررات و تقويت نهادهاي نظارتي مستقل و آزاد را در دستور كار قرار دهيم.