مصطفي دلشاد تهراني
از جلوههاي والاي حكومت امام علي (ع) حقوقمداري آن است. علي (ع) حقوقمداري را مبناي حكومتداري قرار داد. بنابر نقل طبري از علي بنالحسين (ع) در نخستين خطبهاي كه امام پس از تصدي حكومت ايراد كرد چنين فرمود:
«همانا خداي عزّوجل كتابي راهنما را نازل فرمود و در آن نيك و بد را آشكار نمود؛ پس راه خير را بگيريد [تا هدايت شويد] و راه شرّ را رها سازيد. واجبها! آن را براي خدا به جا آريد كه شما را به بهشت ميرساند. خدا حرامي را حرام كرده كه ناشناخته نيست و حرمت مسلمان را از ديگر حرمتها برتر نهاده و حقوق مسلمانان را با اخلاص و يگانهپرستي پيوند داده است. پس مسلمان كسي است كه مردمان از دست و زبان او آزاري نبينند جز آنكه براي حق بود و گزندِ مسلمان روا نيست جز در آنچه واجب شود. بر چيزي پيشيگيريد كه همگانتان را فراگير است، يعني مرگ كه يك يك شما از آن ناگزير است. همانا مردم پيش روي شمايند- و مرگ آنان بر شما آشكار ـ و مرگ از پس، شما را ميخواند ـ و شما در چنگالِ آن گرفتار. سبكبار باشيد تا برسيد، كه پيشرفتگان، پسماندگان را ميپايند. خدا را! واپاييد در حقّ شهرهاي او و بندگان، كه شما مسووليد حتي از سرزمينها و چارپايان. اگر خيري ديديد آن را دريابيد و اگر شري ديديد روي از آن بتابيد.» (تاريخ الطبري، ج 4، ص 436؛ با مختصر اختلاف در لفظ: نهجالبلاغه، خطبه167)
اميرمومنان علي (ع) نخستين سخن حكومتي خود را با بحث حقوق و رعايت و پايبندي حقوق آغاز كرد. آن حضرت تمام روابط و مناسبات و رفتارهاي سياسي و مديريتي و حكومتي را تابع حقوق و حدودي مشخص ميدانست و تلاش ميكرد زمامداران و كارگزاران و مردمان را با اين حقوق و حدود آشنا سازد و پيرو آن گرداند؛ هر چند كه در اين جهت راه بسيار دشوار را طي كرد، اما هرگز از حقوقمداري در حكومتداري عدول نكرد. آن حضرت در اين باره خطاب به مردمان فرمود:
«اما بعد، همانا خداوند بر شما براي من حقي قرار داده، چون سرپرستي شما را به عهدهام نهاده و شما را نيز حق است بر من، همانند حقّ من كه شما راست بر گردن. پس حق فراختر چيزهاست كه وصف آن گويند و مجال آن تنگ، اگر خواهند از يكديگر انصاف جويند.» (نهجالبلاغه، خطبه 216)
نمونهاي از حقوقمداري براي تاريخ
حافظه تاريخي بشر آكنده از سرگذشت حكومتهايي است كه بنايشان بر ناديده گرفتن حقوق متقابل زمامداران و مردمان و زير پا گذاشتن حقوق انسانها بوده است، اّا در اين حافظه حكومتي است به درخشندگي خورشيد كه بنايش بر كار و تلاش به خاطر حفظ حقوق همگان و اداي آن بوده است؛ حكومتي كه بر سر اين امر سختترين فشارها و كارشكنيها و فتنهها را تحمل كرد ولي از حقوقمداري در حكومتداري پا پس نگذاشت. حكومت امام علي (ع) از نظر حقوقمداري در تاريخ بشري در اوج قرار دارد. اميرمومنان علي (ع) عدالت اجتماعي، زندگي انساني، روابط و مناسبات و رفتارهاي مديريتي، همه و همه را بر پايه حقوقمداري ميخواست، زيرا تا چنين نشود، هيچ امري در زندگي و سياست و حكومت و مديريت بنياني سالم و استوار و انساني نخواهد داشت. امام علي (ع) اين را به خوبي ميدانست و از مشكلات اينگونه حكومتداري، آن هم در زمانهاي كه فرهنگ حقوقمداري كه اسلام براي بشر به ارمغان آورده بود و در حكومت پيامبر اكرم(ص) جلوه كرده بود، به دست فراموشي سپرده شده بود و زمامداران و مردمان- هر دو- بر همان روابط و مناسبات و رفتارهاي رايجِ فارغ از حقوقمداري زندگي و حكومت و سلوك ميكردند، به نيكي آگاه بود. اما علي(ع) در پي ارايه نمونهاي براي همه تاريخ بود تا نمونه نمونهها باشد و در اين راه، استقامت و استوار ماند و هرگز از حقوقمداري در حكومتداري دور نشد. جورج جرداق مسيحي در اينباره مينويسد:
«او در حكومت خود عاليترين نمونه زمامداري بود كه در آن قسمت از تاريخ بشر، حقوق انسان را حفظ و نگهداري ميكرد و با تمام قوا و با همه وسايلي كه در اختيار داشت در اجراي اين هدف كار ميكرد و با اينكه همه چيز براي امام روشن بود، ولي چيزي در ذهن او روشنتر از واقعيت اجتماع در آن عصر نبود كه به چه شكل است و چگونه بر اساس محروميت اجتماعي، پايهگذاري شده است؛ او به خوبي ميدانست كه به چه شكل بايد درآيد و زمان تا چه حد بر ايجاد تحول اجتماعي اجازه ميدهد.
در اراده امام - كه انگيزههاي نيكي در آن زياد بود - چيزي كه آن را بيشتر از كوشش در راه اين تحول، به خود مشغول كند، وجود نداشت و هيچ يك از فريبندگيها را ياراي پيروزي بر اين اراده و جلوگيري از اين كوشش نبود و توطئههاي بدخواهان نيز اين قدرت را نداشتند كه در اراده امام، نيروي كار و پيشبرد آن را، از بين ببرند و در آن ميان، در قلب امام چيزي دوستداشتنيتر از برپا داشتن حق و نابود ساختن باطل وجود نداشت و البته در نظريه امام هم نسبت به حق و باطل و چگونگي آنها، كوچكترين تزلزلي به وجود نميآمد.
درستي انديشه و ادراك او و سپس اخلاصش در اجراي آنچه به فكرش ميآمد و درك ميكرد دو عاملي بودند كه باعث شده بودند او در هيچ يك از كارهاي اجتماعي و عمومي، راه مبهمي را نشان ندهد و همچنين در مقابل رفتار نارواي فرمانداران و كاركنان و زورمندان نسبت به تودهها و بيچارگان خاموش ننشيند و در قبال دستهبندي و حزببازي در برابر حكومت حق عقبنشيني نكند و در اين كار توجه به چگونگي تلقي روش خويش از طرف دوستان و دشمنان نداشت. اين به خاطر بيان و اثبات حقوق طبيعي انسان در زندگي شرافتمندانه و در حيات سعادتمندانه بود، تا مردم به دو گروه، با دو روش جداگانه تقسيم نشوند: سياه دردمند و گرسنه، سفيد خندان و سير!
او در پرتو عقل كامل و نكتهسنج خود، به خوبي دريافته بود كه وجود امتيازات مادي طبقاتي در بين مردم، راه است كه سير در آن، سرانجام زشت و ناگواري از قبيل جمود فكري و خبث باطن و رذايل اخلاقي دارد و منجر به ظلم و ستم، زورگويي و خيانت در حكومت و روابط مردم با يكديگر ميشود؛ همچنين باعث فسادي عظيم و اعمالي ناپسند در ميان اين گروه غاصب و از راه به در رفته و هوادار مقام و ثروت بيكوشش ميشود، چنان كه در بين گروه ديگري كه ثمره كوشش آن عايد گروه ديگري ميشود، منجر به ناخوشي و مرض، دلسردي نسبت به زندگي، سوءظن و بدبيني به انسان و دشمني و حسادت ميشود و بدون شك نتيجه نهايي اين عوامل و انگيزههاي موجود دو گروه، چيزي جز شكست و ويراني اجتماع نخواهد بود و گويا وجود اين دو طبقه در اجتماع، به مثابه دو سنگ آسيا يا دو فك جونده ميمانند كه در ميان آن دو، تساويها و حقوق، جويده شده و قربانيها كوبيده ميشوند.
روش آريستوكراتها در حكومت بني اميه
روش اكثريت آريستوكراتها و اشراف و نجبا بالخصوص گروه بنياميه در اواخر خلافت عثمان آن بود كه بر ضد سنتهاي اسلامي كه خواست عدالت و برابري در حقوق بود، قيام كنند و تودهها را به ذلت بكشانند و آنان را به بردگي بگيرند و در ميان صفوف آنها ترس و بيم از حاكم را ايجاد كنند، تا آنجا كه جرات ايستادن در مقابل فرمانرواي خود را نداشته باشند! و اگر دلشان بخواهد، خون آنان را بريزند، چنان كه حقوقشان را پايمال ميكنند. سپس آنان جاسوساني از خودشان ميفرستادند تا خبرهايي درباره كارهايي كه ميخواهند انجام بدهند، به آنها برسانند تا آنها بيرقهاي خود را از خون بيگناهان و حقوق همگان، رنگين كنند و خلافت را به سلطنت و دموكراسي اسلام را به حماقت استبداد و حكومت فردي مبدل سازند. اينان در ميان شدت و سختي امام علي در عدالت اجتماعي، هوسها و مطامع خويش در رياست و والي شدن و ثروت، شب و روز را ميگذرانيدند و مانند قماربازان هر ساعت در انتظار سود و غنيمت ناگهاني بودند.
موقعيت دشوار امام علي (ع)
چون روش اين گروه، برخورداري از اين طمعكاري وارونه بود و هميشه منتظر بودند كه اساس عدالت اجتماعي را براندازند تا بتوانند از نو، بتپرستي سياسي و بتپرستي اجتماعي را زنده كنند و برپا دارند. امام علي بن ا بيطالب (ع) در مقابل تجربهاي دردناك و آزمايشي سخت قرار داشت. اين آزمايش در نهايت سختي بود. علل و عوامل آن به هم پيوسته بودند و در همديگر تداخل داشتند و براي او موقعيتي را به وجود آورده بودند كه براي امام سازش و نرمش با آن بحران و رهايي از آن در نهايت سختي و دشواري بود و زمان هم آشفته و ناراحت، متزلزل و مملو از حوادث سهمگين بود. موضوع به مقياس عظيمي مهم بود. به طوري كه بقاي خلافت و اسلام با همه فضايل اخلاقي و عدالت اجتماعي كه اين دو، در بين مردم به وجود آورده بودند، بدان بستگي داشت. همچنين موضوع طوري دقيق بود كه ميزان و معيار شخصيت زمامدار و حقيقت مواهب و استعدادهاي وي در مراعات حقوق عامه و گذرايي عزم و تصميم او در اشاعه فضايل فردي و اجتماعي و نيرو و توان وي بر صبر و شكيبايي و استقامت به شمار ميرفت.
علي بن ابيطالب در برابر آزمايشي قرار گرفته بود كه درست مانند آزمايش پيامبر در آن روزي بود كه بين گذشت و جوانمردي و دموكراسي و اشاعه روح عدالت از يك طرف و بين مكر و نيرنگ و استثمار و سودپرستي تجار و اشراف، از طرف ديگر پيكاري برپا شده بود.
علي بن ابيطالب در برابر آزمايشي سخت بود. ولي اين سختي و دشواري مفهوم و معناي خود را فقط از كساني ميگرفت كه از دور مراقب و ناظر بودند، ولي در قلب و فكر امام، آنچنان سختي نبود كه او را از راه و روش انتخابي خود به اندازه تار مويي منحرف كند. هر كس آن نيرو و تواني را كه خداوند به علي داده بود داشته باشد، همه سختيها و دشواريها در مقابل او آسان و ناچيز شود و فقط يك چيز بر او دشوار و ناگوار باشد و آن كنارهگيري از ترويج و توسعه عدالت و روح آزادي و دوري از كار و كوشش براي كاشتن بذر فضايل اخلاقي است كه اين آزادي و اين عدالت را نگهباني ميكند.» (امام علي، صداي عدالت انسانيت، ترجمه خسروشاهي، ج 1، ص 143-145)
امام علي (ع) در پي آن بود كه با تحقق حقوقمداري، جامعه را در جهت عدالت همهجانبه متحول سازد؛ اين خواست و تلاش او با مناسبات و روابط ديرينه امتيازجويانه و تمايزطلبانه گروههاي قدرتمند و صاحب نفوذ و تماميتخواه در تزاحم جدي بود و اين گروهها با تمام توان و امكانات خود در برابر حكومتِ حقوقمدار علي (ع) ايستادند. ولي مقابله آنان با حكومت امام براي وادار كردن آن حضرت در عدول از حقوقمداري، به هيچ وجه وي را به عقبگرد از حقوقمداري نكشاند و امام (ع) حكومت خود را بر مبناي حقوقمداري سامان داد و بر همين اساس پيش برد و زيباترين صحنههاي حقوقمداري را در حكومت جلوه بخشيد.
حق، آموختني است
در انديشه سياسي امام علي (ع) حق آموختني است و تا زماني كه مردمان حرمت نيابند و حقوقمداري را نياموزند و بر مبناي آن تربيت نشوند، نظام اجتماعي و سياسي و حكومتي به درستي حقوقمدار نميشود و مطالبه حقوق و اداي حقوق بهطور همهجانبه معني نمييابد. از اين رو امام (ع) بيش از هر چيز بر اين تاكيد داشت كه مردمان و زمامداران و كارگزاران را با حقوقمداري آشنا سازد و خو دهد تا همه تابع حقوق و حدود شوند و مناسبات و روابط انساني، آنسان كه بايد شكوفا شود. پيشواي حقوقمداران درباره اهميت حقوق انسانها و رعايت و پاسداري آن فرموده است:
«جعلالله سُبْحانهُ حُقُوق عِبادِهِ مُقدِّمةً لِحُقُوقِهِ، فمنْ قام بِحُقُوقِ عِبادِالله كان ذلِك مُودِّيًا إِلي الْقِيامِ بِحُقُوقِالله.» (شرح غررالحكم، خوانساري، ج 3، ص 370)
خداي سبحان حقوق بندگانش را بر حقوق خود مقدم داشته است. پس هر كه حقوق بندگان را ادا كند، اين امر به اداي حقوق خداوند منجر خواهد شد.
امام علي (ع) حقوق مردمان را تا اين اندازه والا معرفي كرده و مشخص است كه با چنين ديدگاه در حقوقشناسي، رفتار ديني و سلوك انساني و مناسبات حكومتي و مديريتي چگونه خواهد بود و انسانها تا چه اندازه حرمت و كرامت خواهند يافت و پاس داشتن حقوقشان چه اعتباري خواهد داشت.
آن حضرت در جهت آموختن حقوقمداري به جامعه اسلامي ميآموزد كه حرمت مسلمان ـ هر كه و با هر مذهب و گرايشي كه باشد ـ بر همه حرمتها مقدم است و از همه چيز محترمتر شمرده ميشود و حقوق مسلمانان در بنيان توحيد و يكتاپرستي نهادينه شده است و جز با رعايت همهجانبه و دقيق حقوق مردمان و حقوقمداري نميتوان دم از توحيد و يكتاپرستي زد. امام علي (ع) در اينباره فرموده است:
«همانا خداوند حرامي را حرام كرده كه ناشناخته نيست و حلالي را حلال كرده كه از عيب خالي است و حرمت مسلمان را از ديگر حرمتها برتر نهاده و حقوق مسلمانان را با اخلاص و يگانهپرستي پيوند داده؛ پس مسلمان كسي است كه مسلمان از دست و زبان او آزاري نبيند جز آنكه براي حق بُود و گزندِ مسلمان روا نيست جز در آنچه واجب شود.» (نهجالبلاغه، خطبه 167)
در اين سخن چون مقام بيان حلال و حرام اسلام است، تعبير مسلمانان آمده است؛ ولي در آموزهها و سيره امام علي (ع) پاسداشت حرمت همگان و همه انسانها چنين است.
با چنين جهتگيري است كه امام علي (ع) حقوقمداري را مبناي حكومت خود ساخت و به تبيين حقوق متقابل زمامداران و مردمان، حقوق مخالفان، حقوق اقليتهاي ديني، حقوق محيط زيست، حقوق حيوانات و حقوق طبيعت پرداخت. گوشههايي از آنچه اميرمومنان علي (ع) در اينباره فرموده و در راه تحقق آن تلاش كردهاند، راه و رسم آن حضرت را در اين جهت به خوبي ترسيم ميكند.
حقوق متقابل زمامداران و مردمان
در ديدگاه حقوقمدارانه امام علي (ع) حقوقِ يكطرفه بيمعناست و حق و تكليف و همچنين حقوق و حدود ملازم يكديگرند و اگر قرار باشد حق يكطرفه وجود داشته باشد، جز براي خداي متعال معني ندارد؛ آن هم به سبب قدرت بيحد و لايزال و عدالت محض و فراگير خداوند است كه با وجود اين، خداي رحمان از سرِ رحمت و بخشندگي و از باب كرامت و افزونده آن را نيز دو طرفه قرار داده است. بيان اميرمومنان (ع) در اينباره كاملا روشن و روشنگر است:
«كسي را حقّي نيست جز كه بر او نيز حقّي است و بر او حقّي نيست جز آنكه او را حقّي بر ديگري است. و اگر كسي را حقّي بُود كه حقّي بر او نبود، خداي سبحان است نه ديگري از آفريدگان، زيرا او را توانايي بر بندگان است و عدالت او نمايان است در هر چيز كه قضاي او بر آن روان است و دگرگونيها در آن نمايان. ليكن خدا حقّ خود را بر بندگان، اطاعت خويش قرار داده و پاداش آنان را در طاعت، دو چندان يا بيشتر نهاده از درِ بخشندگي كه او راست و افزونده كه وي را سزاست.» (همان، خطبه 216)
بنابراين درباره مخلوقات به هيچ وجه حقوق يكطرفه وجود ندارد و كسي را بر ديگران حقّي نيست، مگر اينكه ديگران را نيز بر او حقّي است و در اين ميان مهمترين و اساسيترين و كارسازترين حقوق دوطرفه، حق زمامداران و مردمان است:
«پس خداي سبحان برخي از حقهاي خود را براي بعض مردمان واجب داشت و آن حقها را برابرِ هم نهاد و واجب شدنِ حقّي را مقابل گزاردنِ حقّي گذاشت و حقّي بر كسي واجب نبود مگر حقّي كه برابر آن است گزارده شود و بزرگترين حقها كه خداي سبحان واجبش كرده است، حقّ زمامدار بر مردم است و حقّ مردم بر زمامدار كه خداي سبحان آن را واجب نمود و حقّ هر يك را به عهده ديگري واگذار فرمود و آن را موجب برقراري پيوند آنان كرد و ارجمندي دين ايشان. پس حالِ مردمان نيكو نگردد جز آنگاه كه زمامداران نيكورفتار باشند، و زمامداران نيكورفتار نگردند، جز آنگاه كه مردمان درستكار باشند.» (همان)
باور و ايمان به حقيقت هستي محكمترين پشتوانه حقوق متقابل زمامداران و مردمان است، زيرا اين حقوق و متقابل بودن آنها مبتني بر جعل الله است و از اموري است كه خداوند براي سامان يافتن روابط اجتماعي و حكومتي واجب كرده است و در صورت رعايت اين حقوق متقابل است كه حكومت انساني ميشود و سلامت و قوت و عزت در وجوه مختلف جلوه مييابد و با زير پا نهادن آن همه چيز به تباه كشيده ميشود:
«پس چون مردم حق زمامدار را بگزارند و زمامدار حق مردم را به جاي آرد، حق ميان آنان بزرگمقدار شود و راههاي دين پديدار و نشانههاي عدالت برجا، و سنت چنانكه بايد اجرا. پس كارِ زمانه آراسته شود و طمع در پايداري دولت پيوسته و چشم آز دشمنان بسته شود و اگر مردم بر زمامدار چيره شوند يا زمامدار بر مردم ستم كند، اختلاف كلمه پديدار شود و نشانههاي ستم آشكار و تبهكاري در دين بسيار؛ راه گشاده سنت را رها كنند و كار از روي هوا كنند و احكام فروگذار شود و بيماريِ جانها بسيار و بيمي نكنند كه حقّي بزرگ فرو نهاده شود يا باطلي سترگ انجام داده است. آنگاه نيكان خوار شوند و بدكاران بزرگمقدار و تاوانِ فراوان بر گردن بندگان از پروردگار.» (همان)
حكومت امام علي (ع) سرشار از آموزش حقوق متقابل حكومت و مردم است و امام (ع) در اين راه سخنها ايراد فرموده و تلاش بسيار كرده تا مردم با حقوق خويش و حقوق حكومت به درستي و به خوبي آشنا شوند، به گونهاي كه حقوق خود را مطالبه كنند و حقوق حكومت را ادا كنند و نيز كارگزاران حقوق مردم و حكومت را به درستي و به خو بيدريابند تا حقوق مردم را به جا آورند و حقوق حكومت را برپا كنند. اين حركت امام (ع) شاخصهاي است در توفيق حكومت آن حضرت.
امام علي (ع) در راه آموزش حقوق متقابل حكومت و مردم حق مطلب را ادا كرد و در حيطه حكومت خود مراقب بود تا كارگزارانش با اين جهتگيري عمل كنند و به سمت و سوي حقوق يكطرفه ميل نكنند و خود در اين عرصه بهترين نمونه بود.
روش اكثريت آريستوكراتها و اشراف و نجبا بالخصوص گروه بنياميه در اواخر خلافت عثمان آن بود كه بر ضد سنتهاي اسلامي كه خواست عدالت و برابري در حقوق بود، قيام كنند و تودهها را به ذلت بكشانند و آنان را به بردگي بگيرند و در ميان صفوف آنها ترس و بيم از حاكم را ايجاد كنند تا آنجا كه جرات ايستادن در مقابل فرمانرواي خود را نداشته باشند! و اگر دلشان بخواهد، خون آنان را بريزند، چنانكه حقوقشان را پايمال ميكنند. سپس آنان جاسوساني از خودشان ميفرستادند تا خبرهايي درباره كارهايي كه ميخواهند انجام بدهند به آنها برسانند تا آنها بيرقهاي خود را از خون بيگناهان و حقوق همگان، رنگين كنند و خلافت را به سلطنت و دموكراسي اسلام را به حماقت استبداد و حكومت فردي مبدل سازند. اينان در ميان شدت و سختي امام علي (ع) در عدالت اجتماعي و هوسها و مطامع خويش در رياست و والي شدن و ثروت، شب و روز را ميگذرانيدند و مانند قماربازان هر ساعت در انتظار سود و غنيمت ناگهاني بودند.
امام علي (ع) در پي آن بود كه با تحقق حقوقمداري، جامعه را در جهت عدالت همهجانبه متحول سازد؛ اين خواست و تلاش او با مناسبات و روابط ديرينه امتيازجويانه و تمايزطلبانه گروههاي قدرتمند و صاحب نفوذ و تماميتخواه در تزاحم جدي بود و اين گروهها با تمام توان و امكانات خود در برابر حكومت حقوقمدار علي (ع) ايستادند. ولي مقابله آنان با حكومت امام براي وادار كردن آن حضرت در عدول از حقوقمداري، به هيچ وجه وي را به عقبگرد از حقوقمداري نكشاند و امام(ع) حكومت خود را بر مبناي حقوقمداري سامان داد و بر همين اساس پيش برد و زيباترين صحنههاي حقوقمداري را در حكومت جلوه بخشيد.
در ديدگاه حقوقمدارانه امام علي(ع) حقوق يكطرفه بيمعناست و حق و تكليف و همچنين حقوق و حدود ملازم يكديگرند و اگر قرار باشد حق يكطرفه وجود داشته باشد، جز براي خداي متعال معني ندارد؛ آن هم به سبب قدرت بيحد و لايزال و عدالت محض و فراگير خداوند است كه با وجود اين، خداي رحمان از سرِ رحمت و بخشندگي و از باب كرامت و افزونده آن را نيز دو طرفه قرار داده است.