روزهاي كودتا
مرتضي ميرحسيني
توطئه و كارشكني براي سرنگوني دولت دكتر محمد مصدق تقريبا از همان هفتههاي اول نخستوزيري او آغاز شد و در همه آن دو سال چند ماه(از ارديبهشت 1330 تا مرداد 1332) بيوقفه ادامه داشت. او تا مدتي بر همه دشمنان و مخالفانش برتري داشت و چيزي سد راه اجراي برنامههايش نميشد اما هر چه جلوتر رفت- همزمان كه متحدانش را به هزار و يك دليل، يكي بعد از ديگري از دست ميداد- با مشكلات بزرگتر و توطئههاي پيچيدهتري مواجه شد و زودتر از آنچه خودش انتظار داشت به تنگنا افتاد.
حلقه تحريم اقتصادي مدام تنگتر و فشار خارجي هم شديدتر ميشد و به شمار ناراضيان موجود ميافزود. البته مصدق، دولت را محكم در دست گرفته بود و هنوز هم طرفداران زيادي داشت كه به حرفهايش گوش ميكردند و در آنچه خودشان «مبارزه تاريخي ملت ايران» ميخواندند، پشتيبانش بودند.
از اين رو كنار گذاشتن و به زير كشيدن مصدق از مقام نخستوزيري حداقل در كوتاهمدت از مسيرهاي قانوني ممكن به نظر نميرسيد و براي مخالفانش كه خواهان سرنگوني هر چه زودتر او بودند، راه ديگري جز حمله مستقيم با ابزارهاي خشنتر وجود نداشت.
خود محمدرضاشاه(كه هنوز اعتماد به نفس اوايل دهه 1350 را نداشت) از به كارگيري اين آخرين گزينه طفره ميرفت اما دشمنان داخلي و خارجي مصدق او را متقاعد- يا در واقع مجبور- به نقشآفريني مستقيم در ماجرا و امضاي حكم عزل نخستوزير كردند.
البته مصدق هم با آن همهپرسي بيسابقه(و اگر نه مشكوك كه بيشك كماعتبار) و انحلال مجلس (12مرداد در تهران و 19مرداد در شهرستانها) و برچيدن يكي از سنگرها- كه فكر ميكرد به دست دشمنانش افتاده- كار را براي مخالفانش آسانتر
كرد.
دشمنان مصدق اجراي مرحله نهايي نقشه كودتا را از نيمههاي مرداد شروع كردند و اولين ضربه را هم شب بيستوپنجم همان ماه زدند. اما مصدق از جايش تكان نخورد و حتي دستور به بازداشت سرهنگ نصيري داد كه دستخط شاه را ساعت 1 نصفهشب به خانه نخستوزير برده بود.
سهراب يزداني در كتاب كودتاهاي ايران مينويسد:«مصدق از برنامه كودتا آگاه شده بود و ميدانست كه اين پيامرساني چيزي جز پوشش بر كار توطئهگران نيست.ظواهر امر نيز چنين نشان ميدادند.»
نظاميان با ساز و برگ جنگي براي ابلاغ فرمان آمده بودند آن هم پس از آنكه ارتباطهاي تلفني را قطع كرده و دو وزير و يك نماينده مجلس را دستگير كرده بودند. آنها به سراغ رييس ستاد هم رفته بودند تا او را بازداشت كنند اما ناكام مانده بودند. مصدق مساله قانون اساسي را هم پيش ميكشيد.
شاه حق عزل و نصب وزيران را نداشت و تعطيلي مجلس هم چنين حقي به او نميداد.
به عقيده مصدق، شاه زير فشار نامهاي سفيد امضا داده بود و توطئهگران متن دلخواه را در آن گنجانده بودند.دولت با اين ضد حمله بهنگام و موثر بر اوضاع مسلط شد و به ظاهر، توطئه سرنگوني را خنثي كرد.
ادامه ماجرا يعني تجمعات روزهاي بعدي و ناآراميهاي پايتخت و چند شهر ديگر و اصرار برخي اعضاي جبهه ملي به برچيدن بساط سلطنت و درخواست مصدق از هوادارانش براي خويشتنداري و بازگشت به خانه و تقديم كردن ميدان به كودتاگران و سرانجام هم ماجراي 28 مرداد را همه كموبيش ميدانيم.