هرگز نبايد به يوتوپياي زندگي سعادتمند بياعتنا بود
هاله لاجوردي، استاد سابق دانشكده علوم اجتماعي درگذشت، خبري كه بسياري را شوكه كرد. در توييتر فارسي كاربران با داغ كردن هشتگ «هاله لاجوردي» از او نوشتند و بداخلاقيهايي كه ديد و انزوايش. آنچه ميخوانيد منتخبي از اين توييتهاست. «هاله لاجوردي استاد دانشگاه به معناي متعارف نبود، رفيق بود، پناه بود، ياور و صميمي. معلم به معناي حقيقي كلمه كه تا آخر عمر سايه معلمياش بر زندگيات رد ميگذارد. حالا رفته است، از پس آن همه ظلمي كه به او كردند و ظلمي كه به دانشجويان رفت كه او را از آنها دريغ كردند»، «كاش، وقتي زنده بود از او مينوشتند، جامعهشناس اخراج شده وقتي بيشتر خوانده ميشد شايد... نميدانم؟! برايم سخت است باور نميكنم حتي نامش را نشنيده بودم، بايد نوشتههايش را پيدا كنم و بخوانم، از خودم بدم ميآيد، چرا اساتيد علوم اجتماعي ساكت بودند و هنوز ساكتند»، «هاله لاجوردي جايش در دانشگاه نبود. حيف از آن همه سواد كه زيرِ تلي از خاك رفت. چشم همه آنهايي روشن كه حضورش را در دانشگاه تاب نياوردند و همراه خاموش اخراجش شدند»، «يگانه جامعهشناسي، مطالعات فرهنگي و سينمايي در تنهايي رفت»، «روانشناسان دروغ ميگويند كه افسردگي دلايل رواني دارد، بلكه بيماريهاي رواني دلايلي سياسي و اجتماعي دارد»، «اين زمزمه و پرسش همه ما از ديروز شده كه هاله چرا مرد؟»، «اما واقعا چه فرقي ميكند براي كسي كه سالهاست بعد از حذف ناجوانمردانه از محيطي كه زندگياش بود، آرامآرام تن به نبودن داد و مرگ تدريجي را انتخاب كرد. اين ورق آخر چه تفاوتي دارد وقتي برگههاي قبلي روبهروي ماست»، «هاله لاجوردي آدم خودشيفته و از خودراضي نبود. ولي آيينه و خود را در آيينه ديدن دوست داشت. پاياننامه دكترايش، يكي از جذابترين و درخشانترين متون جامعهشناختي است كه من راجع به مقاله فمينيسم مثبت و فمينيسم منفي را اينگونه به پايان ميرساند: ...هرگز نبايد به يوتوپياي زندگي سعادتمند بياعتنا بود يا از رسيدن به آن مايوس شد»، «تاسف ميخورم چرا عمرم رو تلف كردم و جامعهشناسي نخوندم» و «ياد تكتك لحظاتي افتادم كه با دكتر هاله لاجوردي لذت آموختن در علوم اجتماعي و مطالعات فرهنگي رو تجربه كردم. كلاسهاي ايشون و دكترعباس كاظمي از بزرگترين مواهبي بود كه دانشكده علوم اجتماعي دانشگاه تهران به لطف برخي حضرات! از دست داد».