وسوسه فيلمسازي
حسن لطفي
حميدرضا آذرنگ بازيگر خوبي است. تا اينجاي كار در حد بهروز وثوقي، پرويز فنيزاده، عزتالله انتظامي، خسرو شكيبايي و حتي نويد محمدزاده نيست، اما از خيلي از بازيگران باسابقه و جوان بهتر ايفاي نقش ميكند. هم در سينما و هم در تئاتر. با در نظر گرفتن جوايزش در تئاتر موفقتر هم بوده. اينكه چطور يك بازيگر، نويسنده موفق تئاتر تصميم ميگيرد بازي در سينما و بعد فيلمسازي را تجربه كند تازه و عجيب نيست؛ آذرنگ اولين نفر نبوده و آخرين هم نيست، اما سوالبرانگيز است. ميتواند مربوط به جايگاه و برد سينما در بين مردم باشد. خصوصيتي كه آنقدر وسوسهكننده است كه خيليها به آن تن دادهاند. نميدانم دليل وسوسه فيلمسازي حميدرضا آذرنگ چيست و آيا او هم مجذوب برد سينما شده يا نه، اما بدم نميآيد روزي روزگاري آبادان را روي پرده ببينم. هر چند كه دوست دارم فيلم خوبي شده باشد اما اگر هم نشده باشد، بد نيست. صحنه تئاتر و جلوي دوربين مكان خوبي براي جلوهگري توان و قدرت هنري آذرنگ است، شايد با اين فيلم بهتر بتواند تصميم بگيرد. هوشنگ گلمكاني هم اولين منتقدي نيست كه وسوسه فيلمسازي را جدي گرفته و فيلم ساخته است. لابد خيلي از فيلمسازاني كه نقد گلمكاني بر فيلمشان را منصفانه نديدهاند منتظر تماشاي اين فيلم هستند. ناگفته نگذارم گلمكاني نسبت به خيلي از منتقدان منصف و ملايم است. حتي نقدهاي منفي عدهاي بر فيلمهاي جشنواره اخير صدايش را درآورده و... هر چند تماشاي آهو (نخستين فيلم بلند اين منتقد و نويسنده با نيم قرن سابقه) در سي و نهمين جشنواره فيلم فجر ممكن نيست، اما بيصبرانه منتظر نمايش آن هستم. دلم ميخواهد تجربه فيلمسازي هوشنگ گلمكاني مثل كارنامه هوشنگ كاووسي ناموفق نباشد. اميدوارم فيلمش نه تنها طرفدارانش بلكه آن فيلمسازاني كه گفتم را هم راضي كند تا ديگر كسي به منتقدي نگويد گر تو بهتر ميتواني، بستان بزن.