دنكيشوت قرن بيستم
اسدالله امرايي
رمان «عاليجناب كيشوت» نوشته گراهام گرين با ترجمه رضا فرخفال در نشر نو منتشر و راهي بازار نشر شد. گرين شهرتش را مديون رمانهايش است كه بسياري از آنها به فارسي هم ترجمه شده و مترجمان بزرگي نظير عزتالله فولادوند و احمد ميرعلايي از مترجمان شاخصي هستند كه در معرفي او كوشيدهاند. رمان «عاليجناب كيشوت» براي اولينبار سال ۱۹۸۲ چاپ شد كه عنوان اصلي آن «مونسنيور كيشوت» است. مونسنيور در لغت به معناي آقاي ما يا مولاي ما است اما در اصطلاح اهالي كليسا، عنواني است كه پاپ آن را به صلاحديد خود به كشيشان شايسته اعطا ميكند. اين كتاب يكي از آثار متاخر گرين است و بسياري از منتقدان، آن را از نظر تخيل و مفهوم يكي از بهترين رمانهاي او دانستهاند. مفهوم تقابل ايمان مسيحي و الحاد، مانند بسياري از آثار ديگر اين نويسنده، در اين رمان هم وجود دارد. در داستان اين كتاب، يك كشيش كه در قرن بيستم زندگي ميكند، معتقد است اصل و نسبش به دنكيشوت شخصيت اصلي رمان ميگل سروانتس نويسنده اسپانيايي ميرسد. به اينترتيب شخصيت اصلي اين قصه ميخواهد بر كفر و الحاد پيروز شود. رمان عاليجناب كيشوت در دو بخش و چهارده فصل است. در بيان آنكه چگونه پدر كيشوت عنوان عاليجنابي گرفت، در بيان آنكه چگونه عاليجناب كيشوت سفرهاي خود را آغاز كرد، در بيان آن نور كه بر اقاليم ثلاثه تابيدن گرفت، در بيان آنكه چگونه سانچو هم ايماني كهنه را با نوري تازه روشن كرد، در بيان ديدار عاليجناب پدر كيشوت و سانچو از مقبرهاي مقدس و به همين ترتيب تا به آخر. «پدر كيشوت گفت: «من نميفهمم، اگر راست باشد كه تو قصد سرقت بانك داشتهاي، چرا بايد اين كفشهاي زهوار دررفته پايت باشد. «اشتباهي آنها را پوشيدم، دليلش اين است. حالا ميتوانيد برگرديد. هر دو نفر برويد توي ماشين. من در صندلي عقب خواهم نشست و اگر به هر دليلي جايي ايستاديد شليك ميكنم.» سانچو پرسيد: «كجا ميخواهي بروي؟» «نزديك كليساي جامع در لئون مرا پياده كنيد.» پدر كيشوت با زحمت در حالي كه ماشين را به عقب ميراند از مزرعه خارج شد.»