• ۱۴۰۳ سه شنبه ۲۹ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4858 -
  • ۱۳۹۹ پنج شنبه ۱۶ بهمن

روز صد و چهارم

شرمين نادري

چهارراه سيروس در يك روز سرد زمستاني به‌ اندازه بازار شام شلوغ و پر رفت‌وآمد است. ماشين‌ها و آدم‌ها انگار از روي‌ هم مي‌گذرند و دود يك‌جور غريبي مي‌چرخد دور خيابان و به حلق ما مي‌رود و به سرفه و عطسه دچارمان مي‌كند.
به دوستم مي‌گويم اينجا مقوا پيدا نمي‌كني و دوستم مي‌گويد پس برويم توي كوچه‌ها و خانه‌هاي قديمي را ببينيم. اين را مي‌گويد و از سرازيري كوچه‌اي مي‌پيچد و درست جلوي روي‌مان خانه قشنگ آجري با پنجره‌هاي تازه نمايان مي‌شود. دوستم مي‌گويد اين خانه هنوز ساكن دارد و من مي‌گويم خدا را شكر و جلو مي‌روم و از نزديك بالكن‌هاي دوره پهلوي و ستون‌هاي قاجاري‌اش را نگاه مي‌كنم و مي‌گويم اينها عادت دارند بازسازي كنند اما گويا عادت به خراب كردن ندارند و دوستم  مي‌گويد  واي خدا را  شكر.
اين را كه مي‌گويد مردي كه از كنار ما رد مي‌شده مي‌ايستد و رد نگاه‌مان را مي‌گيرد و با حيرت خانه قديمي را نگاه مي‌كند و بعد شانه بالا مي‌اندازد و مي‌رود، انگار بگويد چي را نگاه مي‌كنيد، اينجا چيزي ندارد، اما پشت سرش درخت چنار چند صدساله‌اي روي كاشي‌هاي مسجدي قديمي سر خم كرده و الحق حسابي ديدن دارد.
من گوشي را به سمت مسجد مي‌گيرم و شاگرد نانواي آن ‌طرف خيابان بدوبدو مي‌آيد سمت ما و بعد برمي‌گردد و با صداي بلند از كسي مي‌پرسد: از چي عكس مي‌گيرند و مردي جوابش را مي‌دهد كه: لابد تخت جمشيد.
ما اما از كوچه باريكي كه هيچ شباهتي به هيچ سايت باستان‌شناسي‌اي ندارد بيرون مي‌زنيم و دود توي چشم و حلق‌مان مي‌رود و بعد هم گم مي‌شويم و ناچار مي‌چرخيم به سمت ناصرخسرو و بعد خيره مي‌مانيم به آن‌همه آدم كه بي‌ترس به هم تنه مي‌زنند و چانه مي‌زنند و خريد مي‌كنند و  رد مي‌شوند.
دوستم مي‌گويد از كدام طرف برويم و من مي‌گويم وسط خيابان. بعد هم پياده و از وسط خيابان كه كمي از پياده‌رو خلوت‌تر است، به سمت توپخانه گز مي‌كنيم و هر از گاهي به ازدحام پياده‌روي شلوغ نگاه مي‌كنيم و قدم‌مان را تندتر برمي‌داريم تا از آن‌همه شلوغي خودمان را به ميدان پر از دود توپخانه برسانيم. دوستم مي‌گويد خيلي خطرناك است ولي خيلي هم قشنگ است و من مي‌گويم كاش قشنگ بماند و هر دو چشم مي‌دوزيم به آن‌همه دود و آدم و سياهي‌ها كه از زمين و هوا در هم مي‌شوند و حال شهر ما را آشفته مي‌كنند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون