• ۱۴۰۳ يکشنبه ۲ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4960 -
  • ۱۴۰۰ پنج شنبه ۳ تير

روز صد و سيزدهم

شرمين‌ نادري

كي گفته بود پرسه‌زن حرفه‌اي بايد بخشي از شهر شود، بي‌صدا و خزنده در بين جمعيت بچرخد و آدم‌ها و اتفاق‌ها و كوچه‌ها را نگاه كند؟
كسي نگفته بود اما كه اگر پرسه‌زن زمين خورد يا آسيب ديد، چطور بايد بر ميل بي‌تمامش براي راه رفتن در شهر و حرف زدن با آدم‌ها غلبه كند. كسي از دردها و خستگي‌هاي پرسه‌زن حرفي نزده بود، فقط توي گوشش گفته بودند راه برو و اجازه داده بودند كه از سرازيري وليعصر به سمت راه‌آهن بدود يا در تجريش پي قصه‌هاي آشنا بگردد.
بعد اما وقتي تاندون دست آسيب ديد و زانوي راست خم نشد، لبخند زده بودند و گفته بودند تقصير خودت است، چقدر راه رفتي، فكر نكردي كه مي‌ميري؟ 
اينها را با خودم خيال مي‌كنم و لنگ‌لنگان به سمت ميدان ونك مي‌روم، هوا گرم است و بانك‌ها شلوغند و مردم با ماسك‌هاي كوچك و بزرگ اين‌طرف و آن‌طرف دنبال زندگي گريزان‌شان مي‌دوند.
بعد اما پيرمردي كه گل مي‌فروشد صدايم مي‌كند و مي‌گويد گل نمي‌خري؟ از باغ جادويي آورده‌ام خانم و با خنده مي‌گويد خودم چيدم‌شان امروز صبح. من دست دراز مي‌كنم و يك دسته‌گل برمي‌دارم و بعد مي‌گويم دستم درد مي‌كند چطور ببرم خانه كه مرد مي‌گويد بگذار توي كيفت و بعد مي‌گويد اين گل‌ها سخت‌جانند مثل من. من هم يك‌دفعه مي‌گويم خيلي خوشبختم من هم پرسه‌زن هستم و بعد مي‌خندم.
مرد هم مي‌خندد و حتي نمي‌پرسد اين يعني چي، يك‌تكه نخ كنفي دور گلم مي‌پيچد و بعد مي‌گويد پاي من هم درد مي‌كند مثل تو، اما هرروز به خودم مي‌گويم شده سينه‌خيز برو، شده چهار دست‌وپا برو اما نشين.
مي‌گويم خسته و غمگين باشي دردت بيشتر مي‌شود و مرد مي‌گويد حواس‌پرتي مي‌آورد كار من، سيب‌زميني و گوجه و كاهو دارم، چند جور گل هم مي‌كارم.
مي‌گويم پس چرا آمدي بفروشي كه مي‌خندد و مي‌گويد پسرم مي‌فروشد برايم اما امروز كار داشته، عصر برمي‌گردم سرجايم و بعد هم مي‌گويد گل سخت‌جان بگير و كيف كن.
آن‌وقت من هم مي‌گويم راه برو، اگر مي‌تواني و بعد هم لنگ‌لنگان دور مي‌شوم از گل‌ها و بوته‌ها و كاكتوس‌ها.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون