گفتار فرهنگ رجايي به مناسبت سالروز انقلاب مشروطه
از گفتمان مشروطيت
خارج نشدهايم
محسن آزموده
بحث درباره مشروطه ايراني از جنبههاي گوناگون بيپايان به نظر ميرسد و از همان نام اين رويداد آغاز ميشود، آن را «انقلاب» بخوانيم، يا «جنبش» يا «نهضت» يا... منشأ و نقطه آغازين آن كجاست؟ شكست ايرانيان از روسها در عصر فتحعليشاه كه با آن گفتار مشهور عباس ميرزا وليعهد در گفتوگو با مرد فرنگي بارها تكرار شده يا شيوع بيماريهاي فراگير مثل وبا و مرگو مير و فلاكت مردم؟ مشروطه از كجا و در ميان كدام گروههاي اجتماعي آغاز شد؟ طراحان و پيشبرندگان آن چه كساني بودند؟ نخبگان ثلاث يعني روشنفكران و علما و بازاريان يا مردمان كوچه و خيابان؟ نقش نيروهاي بيگانه به ويژه روس و انگليس در شكل دهي و نحوه پيشروي آن چه بود؟ آيا بايد آن را در بستر تحولات منطقه و بلكه جهان ديد يا نقش عوامل داخلي را برجسته ساخت؟ آيا مشروطه شكست خورد يا در تحقق آرمانهاي خود ناكام ماند؟ تغييرات بعدي جامعه ايران تا چه اندازه و به چه صورت متاثر از ويژگيهاي مشروطه ايراني بود؟ پرسشهاي مذكور در طول صد و اندي سال گذشته همواره ذهن و ضمير روشنفكران ايراني را مشغول كرده و همين كوچكترين گواه بر كاميابي مشروطيت است. امروز حتي سرسختترين منتقدان و مخالفان مشروطه ايراني هم جرات نميكنند از حق مردم براي تعيين سرنوشت خودشان عدول كنند يا لااقل در ظاهر، سخني غير از ضرورت برابري همگان در برابر قانون بگويند. آرمانهاي مشروطه با هر خاستگاهي و با هر روايتي از فراز و فرودش، امروز پس پشت رفتار و گفتار عموم مردم تهنشين شده، حتي اگر بسياري از آنها ندانند كه براي آنچه امروز حق مسلم خود ميپندارند، چه كوششهايي صورت گرفته و چه خونهايي ريخته شده است. مهمتر آنكه تكاپو براي مشروطهخواهي همچنان ادامه دارد و تحقق كامل ايدهآلهاي آن، آرزويي است كه مستلزم اميدواري، آستين بالا زدن و دست به كار شدن است. با گوشهنشيني و عزلتگزيني، آيه يأس و نااميدي خواندن، پناه بردن به موهومات«آنچه خود داشت» و غرق شدن در توهم «گذشتهطلايي»،تكرارتئوريهاي توطئه «نميگذارند، نميشه» و ... كاري از پيش نميرود.
به مناسبت صد و پانزدهمين سالروز امضاي فرمان مشروطيت در نيمه مرداد 1285 خورشيدي، گروههاي علمي مطالعات سياست و تمدن ايراني و روندهاي فكري مركز مطالعات استراتژيك خاورميانه همايش «مشروطهخواهي و تحول مفاهيم بنيادي در ايران معاصر» را پنجشنبه و جمعه 14 و 15 مرداد به صورت آنلاين برگزار كردند. در اين همايش شماري از استادان برجسته تاريخ، علوم سياسي و علوم اجتماعي ايران همچون محمدعلي همايون كاتوزيان، ژانت آفاري، مينو درايه و ... سخنراني كردند. دوستان ما در صفحه انديشه روزنامه شرق، بخش نخست اين همايش را گزارش كردند. آنچه ميخوانيد، گزارشي از سخنراني دكتر فرهنگ رجايي به عنوان اختتاميه اين همايش است. فرهنگ رجايي استاد تمام گروه فلسفه سياسي و روابط بينالملل دانشگاه كارلتون و رييس دانشكده علوم انساني اين دانشگاه است. او آثار فراواني به فارسي و انگليسي در زمينه انديشه سياسي و فرهنگ ايراني تاليف و ترجمه كرده است كه از آن ميان ميتوان به اين عناوين اشاره كرد: «معركه جهانبينيها در خردورزي سياسي و هويت ما ايرانيان»، «تحول انديشه سياسي در شرق باستان»، «مشكله هويت ايرانيان امروز: ايفاي نقش در عصر يك تمدن و چند فرهنگ» و ترجمههايي چون: «فهم نظريههاي سياسي» (نوشته توماس اسپريگن)، «قدرت: فر انساني يا شر شيطاني» (ويراسته استيون لوكس) و «زندگي فضيلتمند در عصر سكولار» (نوشته چارلز تيلور).
بحث خود پيرامون موضوع «مشروطيت در جريان روزآمدي تفكر در ايران» را طي سه مطلب عرض ميكنم. مطلب نخست به عنوان پيشدرآمد، تكرار فهرستوار و يادآوري نكات بارزي است كه در همايش دو روزه شنيدم و به نظرم خوب و بليغ بيان شدند. از سوي ديگر اشاره ميكنم به اينكه چرا ما از اين ثمره بزرگ يعني مشروطه كمتر بهرهمند هستيم و اين تحول بزرگ استوار نشد. مطلب دوم به عنوان مقدمهاي به بحث خودم جايگاه جريان فكر را در ايران، به بررسي روند تحول و تغيير اسوه فكري بشري از جهانبيني خدا يا خدايان حضوري به انسان حضوري و پيامد آن براي امر سياسي اختصاص دارد. مطلب سوم، تحرير جايگاه نهضت و انقلاب مشروطيت در جريان تفكر در ايران است.
ميراث مشروطه
همايش حاضر با غناي مباحث و روشني بينش استادان، خود برآمده از سنت مشروطيت است. اين مباحث نشان داد كه مشروطيت نه فقط براي ايران بلكه براي كل منطقه واقعهاي تكاندهنده بوده و بر ابعادي از زندگي جمعي ايرانيان و از جمله مقولات زير دورانساز و منابع گفتوگوي كلان است:
1- قانونمندي در معناي تازه و حجت گرفتن از اين معناي قانون: سرآمد مقولات همان گفتمان يك كلمه است كه در اين همايش هم مرتب مطرح شد و هنوز جاي بحث دارد، زيرا به تعبير يكي از سخنرانان، هنوز از گفتمان مشروطيت خارج نشدهايم.
2- شيوه تازهاي از تاريخنگاري هم از حيث روش و هم از نظر محتوا
3- تكاپو براي آزادي عليه خودكامگي
4- مشروع شدن بحث از تكثر و تساهل چند صدايي
5- شمول همگاني
6- بحث و ورود آرمانهاي دنيايي در گفتمان جمعي ما وراي مقالات ايدئولوژيكي
7- تفكر درباره سامان موسس (constitution) هنجاري و نظام حقوقي تازه
8- برجسته كردن نظام سياسي جديد
9- تاكيد بر تغيير خيالات به جاي تاكيد بر عرصه عمل، مشابه تاكيدي كه من بر برتري بينش بر دانش دارم، اگرچه به هر دو نيازمنديم.
10- بازكردن بحثهاي جدي درباره مفهوم دستور سامان اساسي
11- ورود مقوله عقود معين مثل وديعه و ميثاق
12- گفتوگوي جدي با مفاهيم جديد
13- معرفي و تشويق رويكرد و روش پرسشگرانه به امور: انتقاد كه همه جا رايج است، اگر هم موفق شود، ما را تازه به صفر ميرساند، درحالي كه پرسشگري همواره با احترام، همدلي و قدرشناسي همراه است و فرد پرسشگر اگر محترم نباشد، بيهنر است.
اما چرا مشروطيت پا نگرفت؟ من معتقدم مشروطيت شكست نخورد. تصور شكست خوردن مشروطيت مثل آن است كه بگوييم انقلاب فرانسه به علت برآمدن ناپلئون بعد از آن شكست خورد. هنوز هم در فرانسه شكل نهايي جمهوري مشخص نيست و از قضا اهميت موضوع نيز در همين است. اما علت استوار نشدن مشروطيت، غير از آنچه ساير محققان گفتند، اين است كه ما و ساير مردمان منطقه، گروگان هستيم. به تعبير اريك هابزباوم كه بين سالهاي 1885 تا 1914 را عصر امپراتوري ميخواند، ما گروگان رقابت امپراتوريهاي بزرگ شديم، بعد از آن هم گروگان نفت و پيامدهاي نظام سياسي- اداري تحصيلداري شديم. دولت تحصيلدار خودش را پاسخگو نميداند. همچنين هنوز گرفتار انقلاب روسيه و توهمات جامعه مطلوب كمونيستي آن هستيم. ايدئولوژيك شدن جهان و جنگ سرد و تاسيس اسراييل و نقش مخربش در منطقه، از ديگر مشكلات اصلي ماست. الان هم منطقه گرفتار افراطگرايي و بنيادگرايي شده كه با تخاصمانگيزي بينتيجه و بيپايان وضعيت را بغرنج ميكند اين عوامل نه فقط ما كه كل منطقه را درگير كرده و ما هم نميكوشيم آنها را مديريت كنيم و تكليف خود را با آنها روشنسازيم. من از نظريه توطئه سخن نميگويم، زيرا اين عوامل چالش هستند.
چرخش جهاني
بحث بعدي، چرخش جهان از شيوه توليد زندگي مادي كشاورزي به سوي نگرش انسان حضوري است كه پيامدش درامر سياسي به صورت حقانيت سياسي شهروندان آشكار ميشود. به نظر من اين چرخش تصادفا در اروپا پديد آمد و نبايد تصور كرد كه همهچيز در آنجا رخ داده است. روايتي كه از تحولات غرب غالب شده، نادرست و جعلي است. اتفاقا يونان باستان و روم باستان، جزو شرق هستند. كتاب اروپامحوري سمير امين در اين زمينه روشنگر است. خلاصه اينكه به اين چرخش بزرگ نه فقط اروپا بلكه ما و همه جهان توجه كردند. آنچه به عنوان قانون سامان سياسي يا قانون اساسي مطرح شد، همزمان با ايران در ژاپن عصر ميجي و در عثماني هم مطرح شد. قوانين اساسي كشورهاي اروپايي هم تقريبا در همين دوره مطرح ميشود. در مملكت ما هم مثل همه جاي دنيا، اين بحث از 1805 به تعبير بهمن زينلي در كتاب « با كاروان معرفت: بررسي روند اعزام دانشجو به اروپا در دوره قاجار و تاثير آن در نهضت مشروطيت» (1396) شروع شد.
مشروطيت همچون يك روند
مشروطيت يك روند است، نه يك واقعه. اين تمايز بسيار اهميت دارد. يك روند مقدمات، نقطه جرقه و نقطه فرياد دارد. به گمان من مقدمات مشروطه از همان سال 1805 شروع شد و همين طور با كاروان معرفت ادامه پيدا كرد. اين وقايع در دوره محمد عليشاه، چنانكه هما ناطق در كتاب جالب «ايران در راهيابي فرهنگي» نشان ميدهد، ادامه پيدا كرد. اما جرقه دو تا است، يكي همان سخن مشهور اميركبير است كه ميگويد خيال كنسطيطوسيون دارد. اين بحث سه دلالت داشت، نخست محدود كردن دولت استبدادي، قانون و حقوق ثابته مردم. اما جرقه دوم همان رساله مشهور يك كلمه است. جالب است كه اين دو تقريبا همزمان رخ ميدهد، يعني رساله يك كلمه در سال 1248 مطرح شده و اميركبير هم در همان دوران خواسته خود را مطرح ميكند. فرياد مشروطه از حكومت سالارالدوله در تهران به گوش ميرسد، يعني از 21 آذر 1284 با فلك كردن علني چند تاجر خوشنام شروع شد. اين مرحله اول اين جريان عظيم چرخش ما است.
اما مقدمات مرحله دوم از كودتاي 1299 شروع شد. بيانيه مشهور رضاخان با عنوان «حكم ميكنم» آغاز مرحله دوم نهضت چرخش ما است. ازمراحل مقدماتي اين چاپ كتاب دكتر مصدق تحت عنوان حقوق پارلماني در ايران و اروپا (1302) به هزينه خودش است. اما جرقه اين مرحله، با طرح دو فوريتي دكتر مصدق در سخنرانياش است كه بعد از آن به قانون ملي شدن امتياز نفت منجر شد و فرياد اين مرحله نيز در خود دكتر مصدق به گوش ميرسد كه ميدانيم با چه تحولاتي همراه بوده است. من فرياد آن را در 24 اسفند 1329 ميشنوم كه قانون ملي شدن صنعت نفت به تصويب رسيد و همچنين دهم ارديبهشت 1330 كه قانون اجراي ملي شدن نفت تصويب شد.
اما مرحله سوم اين چرخش انقلاب 1357 است كه از مقدمات آن ميتوان به كودتاي 28 مرداد 1332 و تاسيس ساواك در سال 1335 و بازبيني قانون اساسي در 1336 اشاره كرد. جرقه اين مرحله را در سال 1334 ميبينيم. در اين سال مرحوم سيد محمود طالقاني بار ديگر رساله مشهور تنبيهالامه و تنزيهالمله مرحوم ناييني را منتشر ميكند. اين جرقه بعدا تا خرداد 1341 ادامه پيدا كرد كه بهترين روايت آن تا به امروز در كتاب دو جلدي «نهضت دوماهه روحانيت» نوشته علي دواني ارايه شده است. فرياد آخر اين مرحله، از 17 ديماه 1356 با نشر مقاله «ايران و استعمار سرخ و سياه» نوشته احمد رشيدي مطلق در روزنامه اطلاعات آغاز شد و تا 12 فروردين 1358 كه بعدا روز جمهوري اسلامي خوانده شد، ادامه پيدا كرد. اگر اين سه مرحله را به عنوان تحولات دنبالهدار در يك سده انقلاب ببينيم، آنگاه جايگاه نهضت مشروطيت نه فقط مشخصتر ميشود؛ در بستر اين تحولات روشن ميشود كه جريان مشروطيت نه فقط ناكام نماند، بلكه كماكان تداوم دارد.
من معتقدم مشروطيت شكست نخورد. تصور شكست خوردن مشروطيت مثل آن است كه بگوييم انقلاب فرانسه به علت برآمدن ناپلئون بعد از آن شكست خورد. هنوز هم در فرانسه شكل نهايي جمهوري مشخص نيست و از قضا اهميت موضوع نيز در همين است. اما علت استوار نشدن مشروطيت، غير از آنچه ساير محققان گفتند، اين است كه ما و ساير مردمان منطقه، گروگان هستيم. به تعبير اريك هابزباوم كه بين سالهاي 1885 تا 1914 را عصر امپراتوري ميخواند، ما گروگان رقابت امپراتوريهاي بزرگ شديم، بعد از آن هم گروگان نفت و پيامدهاي نظام سياسي- اداري تحصيلداري شديم.