سرعت رسوايي
وراميني
اگر سخن اساتيد ارتباطات را كه ميگويند ما هنوز در عصر چاپ هستيم بپذيريم، اينترنت؛ با همه تحولاتي كه از سر گذرانده، از اينترنت كابلي تا امروز كه صحبت از پوشش ماهوارهاي در سراسر جهان است، نوزادي بيش نيست.
همين نوزاد تا به حال تاثيرات عمدهاي در جهان زيستِ نوع بشر گذاشته است. رسانههاي تعاملي (مراد هر نوع رسانهاي كه فرد در آن واحد هم بتواند مخاطب پيام باشد و هم توليدكننده آن) خود به تنهايي بعضي از ساختارهاي متصلب پيش از خودش را به كل تغيير داده است و از حيث تاثيرگذاري بر نحوه زيست بشر يكي از مهمترين تحولات فناورانه بوده است. پيش از اين عمده مردمان مخاطب بودند، بيآنكه بتوانند سخن خود را فراتر از جمع دوستان، خانواده، همكاران و در كل حلقههاي خود به گوش كسي برسانند. الان شرايط به كلي متفاوت شده و انحصار شكسته است. ديگر براي شنيده شدن حرفي نياز نيست كه مانند قبل با تلاش بسيار به حلقه اصحاب رسانه راه پيدا كرد و بعد از آن هم تن به رسانههايي داد كه تنها پيامهاي منطبق با منافع خودشان را منتشر ميكنند.اين وضعيت بهخصوص براي آنانكه هميشه مايل به سركوب اطلاعرساني و موافق جلوگيري از جريان آزاد داده هستند، كار را دشوار كرده است. البته كه با زر و زور هم هنوز ميتوان در همين پلتفرمها هم انحصار ايجاد كرد هرچند نهتنها به سادگي گذشته نيست و نه هيچوقت مانند قبل امكان سركوب گسترده و خفه كردن همه صداها وجود دارد. از سوي ديگر به نظر ميرسد كه رفتهرفته كاربران به يك بينشي در استفاده از شبكههاي اجتماعي و رسانههاي تعاملي رسيدند. متوجه شدهاند كه با پرخاش و توهين مدام نميتوانند در اين پلتفرمها دوام داشته باشند و با استمرار چنين كنشهايي ديگر جدي گرفته نميشوند. همچنين دولتمردان و مردان سياست هم در همه جاي دنيا به تاثيرگذاري اين بسترها پي بردند و سعي ميكنند بخشي از انرژي خود يا تيم خود را مصروف توليد محتوا يا تعامل در اين شبكهها كنند. در همين كشور خود ما چه بسيار از كساني كه مسوول فيلترينگ شبكههاي اجتماعي بودند، بيشتر از هر كس ديگري در اين شبكهها فعاليت داشتند. البته كه حضور سياستمداران بيش از هر فرد ديگري حساسيتهايي را به دنبال دارد و شمشير دولبه اين رسانهها براي اين افراد تيزتر است. به ياد بياوريد ترامپ كه هم به واسطه اين شبكهها توانست هواداران خود را بسيج كند و در دور اول پيروز شود و هم با استفاده ناشيانه از اين شبكهها گروههاي مخالف خود را بيش از پيش از خود منزجر كرد. اين رسانه براي آنان كه با هوشمندي سراغشان رفتهاند و از پس انكار برنيامدند بسيار كار آمده بوده و است. امروز هر نهاد، سازمان و حتي فردي كه مخاطبي دارد، ميتواند به راحتي از مسير پلتفرمها و شبكههاي اجتماعي به تصويري كه از او در افكار عمومي وجود دارد، نگاه كند. البته در اين كار ممكن است در چندين دام بيفتد. مثلا به پلتفرم و گروهها و طبقاتي كه در آن بستر توليد محتوا ميكنند توجه نكنند و دچار مغالطه تعميم جزء به كل شود؛ يعني هر آنچه در توييتر به عنوان مثال گفته ميشود، به كل جامعه تعميم بدهد. در صورتي كه اول هر پلتفرمي بيتاثير به كاربري كه از آن استفاده ميكند نيست و دوم اينكه هر پلتفرمي معمولا بين گروه و طبقات خاصي محبوب ميشود يا لااقل صداي گروه خاصي در آن بلندتر ميشود. يكي ديگر از دامهاي رايج در اين بستر به خصوص براي مديران و تصميمگيران اين است كه با توجه به هجمههايي كه عليه تصميم يا اقدامي در شبكههاي اجتماعي ميشود، هجمههايي كه شايد فقط برآمده از هيجانات آني باشد، آنها را در گرفتن تصميمهاي فكر شده، تصميماتي كه مورد سنجههاي عقلاني قرار گرفته، محافظهكار كند. با اين همه اگر و فقط اگر، كل سودمندي شبكههاي اجتماعي را به مستور نماندن واقعيت تقليل دهيم به گمان من به تمام مضراتش از اين منظر (و نه تاثيرات روانشناختي يا خيلي تاثيرات ديگر) ميارزد. اينكه ديگر هيچ خبري را با مديريت رسانههاي جريان اصلي نميتوان در پستو نهان كرد. ديگر هيچ جنس نامرغوب و هيچ خدمت بيكيفيتي را با خريد تلويزيون و راديو نميتوان به مردم فروخت. در واقع سرعت رسوا شدن امروز خيلي بيش از گذشته است و اين مايه خوشبيني است.