نگاهی انتقادی به قرآنشناسی تجدیدنظرطلبان غربی
به مناسبت انتشار کتاب «مصحف صنعاء1 و مساله خاستگاه قرآن»
مصحف صنعاء
و مساله وثاقت قرآن
عظیم محمودآبادی
«شرقشناسان گاهی در کشورهای خودشان هم در امان نبودند و ممکن بود به تهمت کفر و الحاد دچار آیند، چنانکه یوهان هربست، مردی که نخستین بار ترجمهای لاتین از قرآن را در قرن شانزدهم چاپ کرد، «به نشر اکاذیب اسلامدوستان» متهم و به حکم شورای شهر بازل زندانی شد. بیم آن میرفت که حتی پرهیزگارترین یا آزمودهترین خوانندگان هم با بدعتهای این کتاب اغوا شوند. چنانکه بسیاری از چاپ کنندگان بعدی قرآن هم دریافتند هر کس قرآن را چاپ میکرد با خطر این اتهام مواجه بود که در باطن مسلمان است و بنابراین برای مدتی به زندان میافتاد. از سوی دیگر مطالعه کتابی با آن سوء شهرت در میان خوانندگان عام با چنان اقبالی مواجه شد که چاپ ترجمه قرآن کاری کاملا سودآور بود.» (1)
اگر رابرت اروین (مورخ و نویسنده انگلیسی) شرقشناسی، اسلام شناسی و قرآن پژوهی را برای پارهای پژوهشگران غربی، دانشی خطرناک با ریسکهای بالا میداند اما در آن سوی طیف بوده و هستند مستشرقانی که نه تنها خطری تهدیدشان نمیکرده و نمیکند بلکه انواع رسانههای عمومی و محافل آکادمیک در اختیارشان گذاشته میشود تا در این میدان بتازند و آنچه میخواهند را ببافند و دوغ و دوشاب را به هم بیامیزند و مصلحت سنجیهای ایدئولوژیک خود را به نام ملتهای شرقی جا و امتناع تفکر و انسداد پژوهش در جوامع اسلامی را جار بزنند. این همان وضعیتی است که میتوان در ابعاد رسانهایِ روند تحقیقاتی و پژوهشی «مصحف صنعا» مشاهده کرد. اما مصحف صنعا چه بود؟
ماجرای مصاحف صنعا
در سال 1972 میلادی (1351شمسی) کارگرانی که مشغول تعمیر و بازسازی بخشی از دیوار غربی و سقف مسجد جامع صنعاء در یمن بودند، با صحنهای شگفت مواجه شدند. این دیوار بر اثر بارندگی سیلآسای سال قبل صدمه دیده و تخریب شده بود. این کارگران به ناگاه در فضایی مابین سقف و دیوارهای فوقانی ساختمان مسجد، به شمار زیادی از اوراق پوستی و کاغذی برخوردند که از مدتها پیش در آنجا رها شده و بسیاری از آنها در اثر گذشت زمان و رطوبت، دچار فرسودگی شده بود. با هماهنگی اداره اوقاف یمن، این اوراق پوستی و کاغذی به مکانی دیگر منتقل شدند و رایزنی برای شناسایی و دستهبندی آنها آغاز شد. (2)
بیشتر اوراق کشف شده در جامع صنعاء، قرآن بود اما شماری کتب دیگر - ازجمله متونی تفسیری و حدیثی (مجموعا در حدود 150 برگه) - نیز در این میان یافت شد. این نسخههای قرآنی، برخی پوستی و شماری روی کاغذ با خطوط مختلف (حجازی، کوفی، کوفی مشرقی و نَسخ) و از دورههای مختلف تاریخ به جا مانده بود. شمار این اوراق قرآنی را از 12 هزار تا 15 هزار برگه گفتهاند؛ این تعداد برگه به حدود 950 تا هزار نسخه قرآنی تعلق داشتند. از برخی مصاحف قرآنی چند برگ معدود و از دیگر نسخهها گاه تا 50 برگ به دست آمده بود اما هیچ قرآنی کامل نبود. (3)
در چند سال نخست، این اوراق را در گونیهای سیبزمینی در زیرزمین موزه ملی یمن نگهداری کرده بودند تا اینکه چند سال بعد، بنایی به نام «دارالمخطوطات» در کنار مسجد جامع صنعاء یمن ساخته شد و مجموعه این مصاحف به آنجا انتقال یافت. بعد از این مرحله نوبت به ترمیم، بازشناسی و بازخوانی این اوراق تازه کشف شده رسید. ابتدا این دانمارکیها بودند که پیشنهاد انتقال این مجموعه بینظیر به کپنهاگ را برای بررسیهای فنی و بازخوانی مطرح کردند که مورد موافقت قرار نگرفت. نهایتا در سال 1974، آلبرشت نت (1999-1937)، استاد وقت مطالعات عربی و اسلامی در دانشگاه بن آلمان، هنگام بازدید از صنعاء، به اهمیت بالای این گنجينه از میراث اسلامی پی برد و توانست دولت آلمان را بر ضرورت مشارکت در احیای این آثار در خود صنعاء، متقاعد کند. اما فرآیند این توافق، نزدیک به 6 سال طول کشید. در نهایت در پاییز سال 1980 قرارداد پروژه بازشناسی و مرمت آثار قرآنی کشف شده در صنعاء منعقد شد. (4)
مصحف صنعاء1
جداسازی قرآنها و شمارهگذاری هر یک از نسخههای کشف شده (اکنون محفوظ در دارالمخطوطات صنعاء)، نخستین بار بر اساس نظم و نظامی که گِرد پویین (متولد 1940.م - محقق آلمانی در حوزه رسمالخط تاریخی قرآن است که به مطالعه تحقیقاتی و تفسیر نسخههای خطی باستان میپردازد. پویین همچنین متخصص کتیبهشناسی عربی است. او مدرس عربی در دانشگاه زارلاند در شهر زاربروکن آلمان است) وضع کرده بود، صورت گرفت. (5)
چنانکه اشاره شد مصاحف صنعاء، حاوی اوراق قرآنی و غیرقرآنی زیادی است که توسط گِرد پویین دستهبندی و شمارهگذاری شده است و در این میان به گفته مرتضی کریمینیا - قرآنپژوه و مترجم کتاب «مصحف صنعاء1 و مساله خاستگاه قرآن» - گل سرسبد این مصاحف حجازی، نسخه شماره 01-27.1 است. این نسخه اکنون دارای 36 برگ است اما میدانیم که در سالهای نخست کشف مخطوطات صنعاء، پنج برگ دیگر از آن جدا و حتی از یمن خارج شده و در حدفاصل سالهای 2008-1922 در حراجهای مختلف لندن به فروش رسیده است. کریمینیا، با بیانی محتاطانه تصریح میکند که احتمالا این مجموعه 41 (36+5) برگی، قدیمیترین برگنوشتههای قرآنی کشف شده و موجود در سراسر جهان است. (6)
اما نکته جالب اینکه اوراق این نسخه حامل دو بار نگارش قرآن است؛ نخست آیاتی از قرآن که در اصل روی پوست نوشته شده و پس از سالها این متن پاک و شسته شده و مجددا آیات دیگری از نو روی همان پوست کتابت شده است که در این کتاب، آیات هر کدام از این دو لایه به صورت جداگانه مشخص شدهاند. اما آثار باقی مانده از جوهر قرآن در لایه زیرین نیز پس از چند سده بر اثر اکسید شدن نمایان شده و این نسخه را دو لایه ساخته است. بر همین اساس گفته میشود ما در مورد این نسخ با یک پالیمپِست (palimpsest) روبهروییم. (7)
امروزه کل این مجموعه اوراق قرآنی (شامل نسخه شماره 01-27.1 و ملحقاتش) بنا به پیشنهاد بهنام صادقی - یکی از دو نویسنده کتاب فوقالذکر- «مصحف صنعاء1» خوانده میشود؛ زیرا ممکن است در آینده اوراقی یافت شوند که در اصل به همین قرآن متعلق بودهاند اما اکنون در جایی دیگر نگهداری میشود. (8)
آنچه در این میان لازم به توجه است اینکه پیدا شدن این اسناد و رمزگشایی از آنها در دهههای اخیر به دستاوردهای تازه و سترگی در شناخت متن قرآن منجر شده و تحولی بیبدیل را در افزایش اعتبار متن مقدس مسلمانان رقم زده است. این تحول البته چندان به مذاق «تجدیدنظرطلبان غربی» (Western Revisionist) - که تبارشناسی متن قرآن را به پیش از اواخر قرن دوم هجری نمیکشاندند - خوش نمیآمد.
اما فارغ از خشنودی یا ناخشنودی ایشان، کشف و انتشار متن برخی مصاحف به خط مایل یا حجازی بر جای مانده از قرن نخست هجری توانست هم در میان مسلمانان و هم در میان محققان غربی چنان ولولهای بیفکند که پژواک آن تا سالها در گوش محققان و قرآن پژوهان شرقی و غربی خواهد پیچید.
اهمیت این کشف بزرگ شاید بیش از هر چیز دیگری در این باشد که قدمت متن قرآن را به دوران پیش از خلافت عثمانبن عفّان خلیفه سوم میبرد. چنانکه میدانیم مسلمانان همواره بر این باور بودهاند که نیای مصحف موجود قرآن، به دستنوشتههایی باز میگردد که حدود سال 30 هجری به دستور عثمان (متوفی 35 ه.ق) و توسط کمیته منصوب او تدوین شد و نسخههایی از آن متن واحد را به شهرهای مهم قلمروی اسلامی در عهد وی ارسال كردند. (9)
حال که کشفیات دهههای اخیر برمبنای «مصحف صنعاء1»، به لابراتوارهای تخصصی فرستاده شده نتایج بهمراتب خیرهکنندهای را رقم زده است.
نتایج آزمایشهای کربن14 روی مصحف صنعا
بر اساس آزمایش کربن14 که بهنام صادقی روی برگه استنفورد 2007 در آزمایشگاه آریزونا انجام داد، برگه در فاصله یک انحراف معیار به احتمال 68%، قدمتش به سالهای 614 تا 656 میلادی میرسد. خوانندگان محترم توجه دارند که تاریخ هجرت پیامبر (ص) در سال 621 میلادی واقع شده است.
این آزمایش بر اساس دو انحراف معیار، به احتمال 90%، متعلق به سالهای میان 578 تا 669 میلادی است. وی اطلاعات تفصیلی این برگه، خوانش لایه زیرین آن و نیز نتایج آزمایش خود را در مقالهای مشترک با اُوِه برگمَن در سال 2010 میلادی منتشر ساخت. صادقی بعدها نمونهای دیگر از همان برگه (استنفورد 2007) را این بار در آزمایشگاه آکسفورد مورد آزمایش قرار داد که نتایج با احتمال 4/95%، عمر برگه را مابین سالهای 564 تا 655 میلادی نشان داده است. این نتیجه به طور کلی با نتیجه دانشگاه آریزونا نیز همخوانی دارد. سه آزمایش دیگر را کریستیان رُبِن روی برگههای شماره 13،11،2 از نسخه 01-27.1 در آزمایشگاه لیون (فرانسه) انجام داد. به سبب کمدقتی این آزمایشگاه، بازه زمانی ارائه شده بسیار زیاد (نزدیک به 160 سال) بود و تاریخ ارائه شده عمدتا به ماقبل اسلام بازمیگشت. این آزمایشها همچنان ادامه یافت و در نهایت این نتیجه حاصل شد که هم شواهد متنی، نسخهشناسی، و کودیکولوژیک و هم نتایج برآمده از آزمایشهای کربن روی پوست برگههای مختلفی از «مصحف صنعاء1» نشان میدهند لایه زیرین این مصحف در زمانی بسیار زودهنگام، دستکم در نیمه نخست قرن اول هجری کتابت شده است. (10)
این همان دستاوردی است که به مذاق مستشرقان تجدیدنظر طلب، خوش نیامده و تا جایی که توانستند از هیچ کوششی در کتمان و پنهانکاری این شواهد و نتایج حاصل از آن مضایقه نکردند. آنها البته برای التیامِ آلامِ ناشی از این انکشاف مبارک به سنتی نامبارک تمسک جستند و برخلاف نتایج آزمایشهای انجام شده، سعی بر القای تردید و تشکیک در وثاقت نص مقدس مسلمین کردند. آنها از همان نخستین سالهای دسترسیشان به این نسخههای کشف شده در صنعاء، زمزمههایی را مبنی بر مخدوش بودن اعتبار متن کنونی قرآن به راه انداختند. منشا اصلی این اتهام اما، برخی پژوهشگران آلمانی و شاید در راس همه آنها گِرد پویین بود که پیش از این نیز به نام وی اشاره شد.
افسر نیروی دریای امریکا یا نسخهشناس قرآن؟
پویین و همکاران هموطنش با دسترسی به تصاویر و میکروفیلم این نسخهها، آنها را در انحصار خود درآورده بودند، هیچ سندی را منتشر نمیساختند، اما با اظهارات شفاهی خویش در میان همکاران خود و بعدها در میان برخی روزنامهنگاران و فعالان رسانهای چنین ادعایی را مطرح می ساختند و سعی در به چالش کشیدن وثاقت قرآن داشتند. به گفته مرتضی کریمینیا، محقق علوم قرآنی و مترجم کتاب «مصحف صنعاء1 و مساله خاستگاه قرآن» در دهه 1990 میلادی، شنیدن این جمله درگوشی در برخی مجامع آکادمیک غربی چندان غریب نبود که «اگر این اسناد و اطلاعات روزی منتشر شود، مسلمانان با چالشی بزرگ در وثاقت کتاب آسمانی خود رو به رو خواهند شد»، یا این ادعا که «در این نسخهها، مطالبی هست که سبب خواهد شد مسلمانان دست از دعاوی خود راجع به کتاب آسمانیشان بردارند.» (11)
این اظهارات در واقع چیزی نبود جز همان دست پیشی که این گروه از مستشرقان تجدیدنظر طلب غربی برای پس نیفتادن گرفته بودند. اما ولولهای که نسخههای مصحف صنعاء1 بر پا کرده بود از این هم فراتر رفت و حتی پای سیاسیها و نظامیهای غربی را هم به این معرکه باز کرد. این آش، آنقدر شور شد که افسران نظامی و دریاداران امریکایی نیز به کمک مستشرقان متحد آلمانیشان آمدند و عرصه فرهنگی نیز به میدان تاخت و تاز سرهنگی تبدیل شد و حالا دیگر دم خروس بود که از زیر لوای پژوهشهای آکادمیک بیرون زد!
چنانکه در واپسین سال قرن بیستم میلادی، در اقدامی احتمالا بیسابقه یک افسر بازنشسته نیروی دریایی ایالات متحده امریکا، صرفا به مناسبت اینکه حدود دو سال از ماموریت خود را در صنعاء گذرانده بود و دستی هم بر آتش رسانه داشت، دست به قلم برد و یادداشتی را با موضوعیت قرآن و ناظر به اکتشافات مصحف صنعاء، در نشریهای عمومی منتشر کرد!
کوه، موش زایید
توبی لِستِر در سال 1999 در ماهنامه آتلانتیک
(The Atlantic Monthly) مقالهای با عنوان «قرآن چیست؟» را منتشر کرد که دستمایه او چیزی نبود جز همان اندک مطالب مکتوب برخی تجدیدنظر طلبان غربی به علاوه پارهای از شنیدههایش که فارغ از هر نوع نظم و دیسیپلین علمی و فنی بود. لستر در این مقاله کوشید تا به خواننده عام غربی چنین القا کند که متن قرآنی نسخههای کشف شده در صنعاء، واجد تفاوتهایی جدی با متن قرآنی است که اکنون در دسترس مسلمانان قرار دارد و این امر میتواند باور پیروان دین اسلام نسبت به تاریخ کتاب مقدسشان را متزلزل کند. او در مقاله مذکور مدعی آن بود همان گونه که در دو، سه قرن گذشته تلاشهای تاریخپژوهانه و عرفی در شناخت کتاب مقدس مسیحیان و نیز مداقه در جوانب تاریخی حیات حضرت عیسی برای بسیاری از مسیحیان معتقد و محافظهکار نگران کننده بوده است، انجام این گونه تحقیقات برون دینی و سکولار در باب متن قرآن و تاریخ شکلگیری آن بر اساس نسخههای کشف شده در یمن برای بسیاری از مسلمانان اضطراب و تشویش به همراه میآورد. (12)
حال آنکه کل یافته لستر و شخصیت آکادمیک این معرکه
- گِرد پویین - چیزی نبود جز وجود برخی اختلاف قرائات که حتی از نقطه نظر علوم سنتی اسلامی، مشاهدهای به غایت پیشپا افتاده و عادی است که پیشینه آن عمری به قدمت تاریخ قرآن دارد. چنانکه میدانیم مسلمانان مذاهب مختلف از قرون ماضی تاکنون آثار متعددی را به اختلاف قرائات در قرآن اختصاص دادهاند و این همه هیاهو کوچکترین تکانی نتوانست به اعتبار تاریخی متن مقدس مسلمین وارد کند و آن همه معرکه گیری فرهنگی و شعبدهبازی سرهنگی، نهایتا کوهی بود که جز موش نزایید!
مقاله توبی لستر البته از فضای ژورنالیسم فراتر میرود و بنا بر گزارش نویسندگان کتاب «مصحف صنعاء1 و مساله خاستگاه قرآن»، در محافل آکادمیک نیز راه مییابد و دانشگاهیان با شور و شوق در این باره بحث میکنند. (13)
جهان آزاد و مساله توهم توطئه
این مسالهای است که از قضا به گمان راقم این سطور میتواند محک و معیاری برای سایر پژوهشهای به اصطلاح آکادمیک مستشرقان و به ویژه شاخه تجدیدنظر طلب آنها باشد. رسوایی اینکه در «جهان آزاد» تا چه میزان انگیزههای ایدئولوژیک، سیاسی و حتی نظامی میتواند بر روند طبیعی یک پژوهش آکادمیک، موثر باشد بزرگتر از آن است که با انگهای از رخ افتاده و رنگ و رو رفتهای چون «توهم توطئه» قابل کتمان و انکار باشد.
این همان چیزی است که تعجب نویسندگان کتاب «مصحف صنعاء1 و مساله خاستگاه قرآن» را برانگیخته است: «ولی آنچه جای تعجب دارد جای خالی محققان در این عرصه است که گویی حیطه عمومی را به روزنامهنگاران واگذار کردهاند.» (14)
اما این جای خالی با عنایت به سخنی که در صدر این نوشته از کتاب رابرت اروین نقل شد، چندان هم عجیب به نظر نمیرسد! آری محققان و پژوهشگران غربی مستقل و غیردولتی در این عرصه چندان مجال عرض اندام ندارند و به نظر نمیرسد گذر زمان نیز به طور ماهوی چیزی را در این خصوص تغییر داده باشد. چه بسا با اقبالی که اسلام در جوامع غربی در سدههای اخیر یافته است، کار را برای چنین پژوهشگرانی دشوارتر نیز کرده و بر مشقاتشان بیش از پیش افزوده باشد.
انتقام عهدین از قرآن؟
آری مستشرقانی که از نتایج تحقیقات تاریخشناسانه درباره عهدین (عهد عتیق و عهد جدید) عصبانی بودند، درصدد برآمدند که متن مقدس مسلمانان را نیز هر طور که شده به همان سرنوشتی مبتلا کنند که بر کتاب مقدسشان رفته بود. ماموریتی که حالا با کشف نسخههای مصحف صنعا با چنان چالشی مواجه شده بود که پای افسر نیروی دریایی امریکا را از خلیج عدن به ماهنامه آتلانتیک باز کرده بود تا او نیز نظر تخصصی خود را در مورد قرآن و تاریخ آن به رشته تحریر درآورد و بیاعتباری متن مقدس مسلمانان را بر آفتاب بیندازد و از این طریق تشفی خاطر همکیشان خود را بجوید که اگر به لحاظ مطالعات تاریخشناسانه اعتباری برای کتاب مقدس(Bible) باقی نمانده باکی نیست که مسلمانان نیز از این نظر وضعیتی بهتر از ما ندارند! این دغدغه آنقدر نزد تجدیدنظرطلبان غربی پررنگ است که گاه هنر پنهانکاری خویش را نیز از کف مینهند و مافیالضمیرشان را بر آفتاب میاندازند و آنچه را عمری نهان کرده بودند اینک به صریحترین وجه بیان و درد خویشتن را عیان میکنند. چنانکه گرد پویین سرخوش از کشفِ لابد کپرنیکی خود، ارشمیدسوار جامه بیطرفی آکادمیک از خویش برگرفت و نوشت: «مسلمانان دوست دارند به آثار متنی استناد کنند تا نشان بدهند که بایبل [کتاب مقدس] تاریخمند است و مستقیم از آسمان به زمین نیامده است، اما تا کنون چنین بحثی را درباره قرآن پیش نکشیدهاند. تنها راه برای شکستن این سد این است که ثابت کنیم قرآن هم تاریخی دارد. اوراق صنعاء در این کار به ما کمک میکنند.» (15)
این همان غرضی است که ملای رومی میگفت وقتی میآید هنر را میپوشاند؛ همان ایدئولوژی است که مانع متدولوژی است. همان کاری است که تجدیدنظرطلبان غربی به ملتهای شرقی نسبت میدهند. چنانکه در این مصداق نیز معطل گذاشتن نتایج آزمایش روی مصحف صنعاء را به پای انحطاط جوامع اسلامی و امتناع دولت یمن از انجام و اعلان آن نوشتند. هرچند به یُمنِ تلاش افسرِ مامور در یمن و رسانههایی که به استخدامشان گرفت، برای چندی مخاطب عام غربی تسلای خاطری گرفته باشد اما دیری نگذشت که برای اهل فن مساله روشن شد و سیهرویی اهل تدلیس و تلبیس بر آفتاب افتاد.
آری این همان ویژگی برتری جویی و به تعبیر فارابی «تغلب» است. برای سلطهجویان جهانی، دمیدن در کوس استغنا تنها محدود به تنعمات کشوری و لشكری نیست بلکه در جوامع جهان اول - ولو اینکه سکولار باشند - نباید اعتبار متن مقدس پیروان سایر ادیان از متون مقدس جوامع غربی بالاتر باشد.
نشریات عمومی؛ رفرنس پژوهشهای آکادمیک!
شعبدهبازی رسانهای بر سر مصاحف صنعاء البته محدود به «آتلانتیک» نماند و پس از آن مقالات متعددی یکی پس از دیگری در نشریاتی نظیر «نیویورک تایمز»، «گاردین» و «وال استریت ژورنال» منتشر یافت. هر چند هر کدام از این مقالات نویسندهای مستقل دارد اما عجیب شبیه یکدیگر نوشته شدهاند! این شباهتها آنقدر پررنگ هستند که بنا بر گزارش بهنام صادقی و محسن گودرزی، هم مقاله توبی لستر در آتلانتیک و هم مقالات بعدی در سایر نشریات گویی از قالبی واحد پیروی کردهاند. (16) البته راز این همه همانندی چندان بر آگاهان پوشیده نیست. چه تنوع و تضارب آرا، مقولهای فرهنگی است اما وقتی قلم به دست سرهنگی بیفتد، اقتضای آن نظمی پادگانی است بر اساس تبعیت از فرمانده!
بنا بر صورتبندی نویسندگان کتاب مذکور از مجموعه مقالات ناظر به «مصحف صنعاء1» در نشریات عمومی غرب، میتوان آنها را حاوی دو ادعا به شرح ذیل دانست؛
1-نخست آنکه یافتههای محققان غربی که با روشهای علمی و تحلیلی قرآن را مورد بررسی قرار دادهاند، عقاید سنتی مسلمانان درباره کتاب آسمانیشان را زیر سوال میبرد.
2-دوم اینکه مسلمانان با جبر و خشونت به مقابله با روشهای علمی و افکار نوین برخاسته و تحمل نواندیشی یا دیدگاههای انتقادی را ندارند. (17)
کار، کار مسلمانها است
این دعاوی البته در پوشش داستانی آشنا به مخاطب غربی القا میشد. پوششی که این بار دولت یمن را مانع از انجام تحقیقات بر مصحف کشف شده معرفی میکرد. چنانکه لستر در جایی از مقاله خود متذکر شده بود: «به نظر میرسد مقامات یمنی نسبت به اعطای اجازه بررسیهای دقیق بیمیل هستند». (18) سایر گزارشهای منتشر شده در رسانههای غربی اما از این هم فراتر رفتند و به اصطلاح به صحرای کربلا زدند و سعی کردند با باز کردن پای ماجرای سلمان رشدی و مسائل مربوط به نصر حامد ابوزید، مدعیاتشان را در مورد مصحف صنعاء1 نیز به این مخاطبان عام از همه جا بیخبر بخورانند و رای ناصواب خویش را به ایشان بقبولانند!
نیویورک تایمز حتی افسانه خیالی مجروح شدن یک پژوهشگر فلسطینی تاریخ اسلام به نام سلیمان بشیر به سبب پرت شدن از پنجره طبقه دوم توسط دانشجویانش را همچون یک واقعیت مطرح کرد! چیزی که بنا بر گزارش بهنام صادقی و محسن گودرزی از اساس جعلی و دروغ محض است: «چندین نفر از نزدیکان مرحوم بشیر به ما گفتند که چنین حادثهای ابدا رخ نداده است. مثلا همسر وی خانم دکتر لیلی فایدی در ایمیلی به تاریخ 14 آگوست 2011 چنین نوشت: «لطفا توجه داشته باشید که سلیمان توسط دانشجویانش نه مورد حمله قرار گرفت و نه مصدوم شد. تا کنون یک میلیون بار این سوال را از من پرسیدهاند.» (19)
اما راز این همه درآمیختن دوغ و دوشاب به هم و آسمان ریسمان بافتن و سرهنگی کردن در عرصه فرهنگ و افسر نیروی دریایی امریکا را در کسوت قرآنپژوه جا زدن و ... را شاید بتوان در آیهای از آیات کتابی جست که اینک وثاقت آن حسد حاسدان و رشک طاعنان را برانگیخته است: «وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّارًا حَسَدًا مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ؛ بسياري از اهل كتاب - پس از اينكه حق برايشان آشكار شد - از روي حسدي كه در وجودشان بود، آرزو ميكردند كه شما را بعد از ايمانتان، كافر گردانند.» (20)
«مصحف صنعاء1 و خاستگاه قرآن» کتابی است نوشته بهنام صادقی و محسن گودرزی پژوهشگران ایرانی که بیش از 10 سال پیش به زبان انگلیسی منتشر شد. نویسندگان این اثر برای نخستین بار متن لایه زیرین «مصحف صنعاء1» را به دقت خوانده و آن را تصحیح و ارائه دادهاند. این کتاب میتواند یکی از اسناد مهم تاریخی بسیار نزدیک با روزگار تدوین قرآن را برای محققان جدی در این زمینه فراهم کند.
این اثر مهم که با قلم روان پژوهشگر فاضل دکتر مرتضی کریمینیا به فارسی برگردانده شده توسط انتشارات هرمس به زیور طبع آراسته و منتشر شده است. از ویژگیهای منحصر به فرد ترجمه فارسی این اثر تصاویر رنگی از نسخههای مصحف صنعاء است که برای نخستین بار منتشر شده است. علاوه بر مقدمه عالمانه مترجم محترم، مقدمهای برای مخاطبان فارسی زبان این اثر نیز به قلم نویسندگان آن به رشته تحریر درآمده است.
بعدالتحریر: این یادداشت به هیچ وجه درصدد انکار یا تخفیف خدمات علمی - پژوهشی شمار زیادی از اسلامشناسان و قرآنپژوهان غربی که با تلاش، روش و نوآوریهای خلاقانه خود خدمات سترگی را به عالم علم و تحقیق کردهاند، نبود. راقم این سطور به فراخور استعداد مختصر خود از خیل وسیعی از ایشان و آثار متعدد و پربارشان آموخته و در نوشتههای متعدد نیز به آنها استناد کرده است. این یادداشت اما تنها ناظر به آن دسته از مستشرقان و آثارشان بود که بیش و پیش از آنکه دغدغههای علمی - پژوهشی داشته باشند دارای تعلقات ایدئولوژیک و سیاسی هستند که ابایی از دخالت آن در سیر پژوهشی خود ندارند.
فهرست ارجاعات؛
1-دانش خطرناک، رابرت اروین، ترجمه محمد دهقانی، نشر ماهی، چاپ اول؛ 1399، ص11.
2-مصحف صنعاء1 و مساله خاستگاه قرآن، بهنام صادقی و محسن گودرزی، ترجمه و مقدمه مرتضی کریمینیا، انتشارات هرمس، چاپ اول؛ 1400، ص12.
3-همان، ص13.
4-همان.
5-همان، ص15.
6-همان، ص 16.
7-همان.
8-- همان.
9-همان، ص67.
10-همان، ص32.
11-همان، ص27.
12-همان، ص28.
13-همان، ص41.
14-همان، ص42.
15-همان، ص87.
16-همان، ص41.
17-همان.
18-همان، 85.
19-همان، ص86.
20-بقره/109، ترجمه محمدمهدی فولادوند.
اهمیت این کشف بزرگ شاید بیش از هر چیز دیگری در این باشد که قدمت متن قرآن را به دوران پیش از خلافت عثمانبن عفّان خلیفه سوم
میبرد.
این همان دستاوردی است که به مذاق مستشرقان تجدیدنظر طلب، خوش نیامده و تا جایی که توانستند از هیچ کوششی در کتمان و پنهانکاری این شواهد و نتایج حاصل از آن مضایقه نکردند.
«مصحف صنعاء1 و خاستگاه قرآن» کتابی است نوشته بهنام صادقی و محسن گودرزی پژوهشگران ایرانی که بیش از 10 سال پیش به زبان انگلیسی منتشر شد. نویسندگان این اثر برای نخستینبار متن لایه زیرین «مصحف صنعاء1» را به دقت خوانده و آن را تصحیح و ارائه دادهاند. این کتاب میتواند یکی از اسناد مهم تاریخی بسیار نزدیک با روزگار تدوین قرآن را برای محققان جدی در این زمینه فراهم کند.