• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۱ شهريور
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5112 -
  • ۱۴۰۰ پنج شنبه ۹ دي

انقلابي‌ها دوباره دست به كار مي‌شوند

اسدالله امرايي

 انقلابي‌ها دوباره دست به كار مي‌شوند، اولين‌ رمان مائورو خاوير كاردناس، نويسنده اكوادوري است كه نشر برج با ترجمه خانم طهورا آيتي منتشر كرده. رمان روايتي است پيچيده، سيال و بازيگوش درباره‌‌ سه جوان تحصيلكرده‌ اكوادوري. آنها كه در مدرسه‌اي يسوعي در گوآياكيل همكلاسي بوده‌اند، تحت‌تاثير استاد مورد علاقه‌شان، كشيش ويلالبا، ايده‌آليست‌هايي مترقي تربيت شدند كه هوس تغيير سرنوشت اكوادور را در سر مي‌پرورانند. اين سه، آنتونيو، لئوپولد و رولاندو گردهم مي‌آيند تا به آرزوي دوران جواني تحقق ببخشند و اكوادور را از شر يك حكومت فاسد اليگارشي نجات بدهند، اگرچه ديگر آن ايده‌آليست‌‌هاي پرشور روزگار گذشته نيستند و به‌ آينده‌اي مه‌آلود نظر كرده‌اند. «دُن لئوپولدو، همه مي‌گويند كه در روز عيد شعانين صاعقه به باجه‌ تلفن عمومي زده. تنها تلفن توي كالدِرون كه سكه‌هاي آدم را نمي‌خورد. لااقل همه‌ سكه‌هاي آدم را نمي‌خورد. مي‌گويند هيچي نشده مردم فوج‌فوج براي زيارت صف كشيده‌اند جلوش تا با رفتگان‌شان تماس بگيرند. مي‌گويند تنها شاهد اين صاعقه‌ شوم كه در كالدِرون نگهبان است -پاركه را كه مي‌شناسي؟ هماني كه كنار آن پمپ‌بنزيني است كه توي گازوييل آب مي‌ريختند و پنزويل سوخته را در رودخانه‌ سالادو خالي مي‌كردند و آخر سر مچ‌شان را گرفتند، تصورش را بكن، آن رودخانه فقط همين لجن را كم داشت، كافي بود يك كم ديگر كثافت بريزند تويش تا ديگر از بوي گندش نتوانيم نفس بكشيم، شما كه خداي نكرده مثل من نزديك سالادو زندگي نمي‌كنيد، خوشبختانه لئون بر سر كار است و به زودي يكي را مي‌فرستد تميزش كند. براي همين به رييست راي دادم، دُن لئوپولدو، مي‌داني كه هميشه به لئون راي داده‌ام. القصه نگهبانه صداي رعد را مي‌شنود و برقش را مي‌بيند و مو به تنش راست مي‌شود. تا خرخره هم پتيتو خورده بوده. گويا طرف معروف است به ملنگي و نقالي كردن.» داستان با واقعه‌اي غريب آغاز مي‌شود، ضربه‌ رعد‌وبرقي قوي بر يك تلفن همگاني امكان تماس تلفني رايگان را براي فقرا فراهم مي‌آورد. در شهر بلبشويي شده. لئوپولد كه حالا شهردار گوآياكيل است، به دستور رييس‌جمهور به محل تلفن همگاني مي‌ر‌ود تا جلوي اين بلبشو را بگيرد. او از همان تلفن همگاني با آنتونيو، رفيق سابقش كه حالا در سانفرانسيسكو زندگي مي‌كند تماس مي‌گيرد تا از او بخواهد به اكوادور باز گردد و براي انتخابات پيش رو به كمپين‌ حمايت از خوليو، كسي لايق‌تر از رييس‌جمهور كنوني، ملحق شود.
اين رمان دو دهه از تاريخ اكوادور را روايت مي‌كند، دوراني كه رياضت اقتصادي سياست اول حكومت است و كشور غرق در رشوه، خويشاوندسالاري و اختلاس. مردم روز به روز فقيرتر مي‌شوند و خبري از عدالت وعده‌‌داده‌ كاتوليك‌ها نيست. دولتي كه نويسنده به تصوير كشيده است اگرچه اسمي متفاوت دارد اما بسيار يادآور رييس‌جمهور سابق اكوادور لئون فبرس كوردرو است. كوردرو كه از سال ۱۹۸۴ تا ۱۹۸۸ رييس‌جمهور اكوادور بوده است در شرايطي حكومت را به دست مي‌گيرد كه اكوادور با بحران‌هاي اقتصادي بسياري روبه‌رو است. او از سياست‌هاي اقتصادي بازار آزاد پيروي مي‌كند و برخلاف رييس‌جمهورهاي پيشين روابط نزديكي با ايالات متحده دارد. رييس‌جمهور بعدي اكوادور كه در رمان انقلابي‌ها به او نيز اشارات بسياري مي‌شود به اتهام فساد گسترده و فقدان سلامت رواني بركنار مي‌شود. نويسنده اگرچه اشاره‌هاي متعددي به زمينه‌ سياسي، اجتماعي تاريخ اكوادور مي‌كند اما باقي حوادث داستانش شباهتي به آنچه بر تاريخ اكوادور مي‌گذرد، ندارد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون