به بهانه انتشار كتاب جديد مهدي محسنيانراد، «رسانهشناسي»
لبلبابِ دههها پژوهش
علي وراميني
بيش از هزاروصد صفحه كتاب در قطع A4 را تصوير كنيد، به نظر چند تن از اساتيد دانشگاهها، كساني كه نام پژوهشگر و نويسنده را يدك ميكشند، دانشجويان يا ديگر اهالي فرهنگ، حاضر به خواندن اين تعداد صفحه كتابِ غيرداستاني هستند؟ تجربه محدودِ من ميگويد كه خيلي زياد نيستند افرادي كه حوصله و وقت خواندن كتابهاي حجيم، حتي مرتبط با حوزه خودشان را داشته باشند. بخشي از اين اتفاق البته به دليل فضاي جديدي است كه همگي عادت به خواندن متن كوتاه و به قول معروف فستفودي كردهايم اما بهطور سنتي هم ساختار محيطهاي فرهنگي ما و مشخصا دانشگاهها چنين نبوده كه اهالي آن، از اساتيد گرفته تا دانشجويان را، عادت به كار سخت دهد و گويي هرچه جلوتر آمدهايم بدتر شده است.
ميگويند در كشورهاي پيشرفتهتر اوضاع بهتر است و دليل اصلي آن استقلال دانشگاه از ديگر نهادهاست و اينكه در آن شرايط سختكوشي علمي ملاك مهمتري براي داشتن اعتبار در محيط آكادميك است تا اينجا كه دانشگاه همواره با تغيير دولتها به كلي رويكردشان عوض ميشود و هر دوره محل جذب خوديها ميشود. در اين فضا ديدن كساني كه هنوز دلبسته كار دانشگاهي هستند، دانشگاهياني كه هنوز به دانشگاه فكر ميكنند و توليداتشان نه براي ارتقاي درجه اداريشان كه از سر دغدغههاي اصيل آكادميك است، آدم را ذوقزده ميكند، البته كه از شوربختي ماست كه ذوق چيزي را ميكنيم كه در واقع بايد رويه باشد.
باري، اثري كه بهانه نوشتن اين يادداشت و گفتن آن مقدمه شد، كتاب «رسانهشناسي» اثر دكتر «مهدي محسنيانراد»، استاد شناختهشده ارتباطات است. همانطوركه اول اشاره كردم اين كتاب در نزديك به 1200 صفحه و در قطع بزرگ، كمتر از يكسال پيش توسط انتشارات سمت به بازار نشر آمده است. محسنيانراد اين كتاب مهم را در ابتداي دهه هشتم زندگي خود شروع كرده است و تقريبا شش سالي از عمر خود را صرف نوشتن اين كتاب كرده است. فارغ از اهميت خود كتاب، اينكه استادي در هفتادسالگي شروع به نوشتن كتابي مرجع ميكند، استادي كه ديگر نياز به امتياز كتاب و اين دست مباحث حاشيهاي ندارد در فضاي ما ميتواند يك الگو باشد. علاوه بر آنكه كتاب ميتواند در بردارنده دههها تجربه و لبالباب هفتاد سال پژوهش باشد. كتاب رسانهشناسي او مشتمل بر بيست فصل است كه رسانه را از پيش از دنياي قديم تا به امروز بررسي كرده است. جالب توجه است كه محسنيانراد حتي بحث «بلاكچين» را هم مورد توجه قرار داده، بحثي كه در دنياي فناوري ارتباطات بسيار جديد است و حتي پژوهشگران جوانتر هم كمتر به آن پرداختهاند. درواقع او مباحث تاثيرگذار و جريانساز دنياي رسانه و ارتباطات در طول سالهاي اخير را، سالهايي كه او مشغول نگاشتن كتاب بوده، هم از قلم نينداخته و سعي كرده كه تا آخرين بحث قبل از انتشار را احصا كند. كتاب محسنيانراد براي هر كسي كه كار فرهنگي ميكند و با هر مديومي كه سروكار دارد ميتواند مورد استفاده قرار بگيرد و مرجعي واجب در كتابخانه باشد. حداقل تا سالهاي بعد كه استادي در تراز محسنيانراد همت كند و مباحث جديدتر دنياي پرشتاب رسانه را هم اضافه كند. اميدوارم كه اين اتفاق زودتر بيفتد و الگوي محسنيانراد به عنوان يك آكادمسين بسط پيدا كند. الگويي كه با شناخت خلأهاي نظري سعي در برطرف كردن آنها بكند نه اينكه تنها دغدغه چاپ مقاله و گرفتن و امتياز باشد، هرچند كه با استمرار اين وضعيت و مهاجرت يك به يك نخبگان آرزويي محال است.