قرن چهاردهم و مرگ سياه
مرتضي ميرحسيني
اين پرسش كه مرگ سياه در نيمه قرن چهاردهم ميلادي جان چند نفر از مردم دنيا را گرفت، پرسشي است كه پاسخ دقيقي ندارد. نويسنده ايتاليايي، جيواني بوكاتچو كه همان دوره زندگي ميكرد (در كتاب «دكامرون») مينويسد كه زمانه بدي بود، چنانكه «برادر از برادر، عمو از برادرزاده و خواهر از برادر دوري ميجست و بسيار پيش ميآمد كه زن، شوهر را ترك كند. اتفاق تقريبا باور نكردني آنكه پدران و مادران از ديدار و مراقبت از فرزندان بيمار خود گريزان بودند، گويا هيچگاه با آنها پيوندي نداشتهاند.» اين بيماري همهگير را مرگ سياه ناميدند، زيرا هيچكدام از مردم و حتي پزشكان آن روزگار نميدانستند با چه بلايي سروكار دارند و واقعا چه اتفاقي روي داده است. جهل به خرافهها دامن ميزد و افسانهها يكي پس از ديگري خلق ميشدند. باربارا تاكمن مينويسد: «اسكانديناوييها معتقد بودند كه دوشيزه طاعون از دهان مردگان به شكل شعلهاي آبيرنگ پديدار ميشود و در هوا به پرواز درميآيد تا خانههاي آن حوالي را آلوده و مبتلا كند. در ليتواني مردم بر اين باور بودند كه اين دوشيزه شال قرمزي را از ميان در يا پنجره تكان ميدهد تا طاعون را وارد آنجا كند. در افسانهها آمده است كه مردي شجاع در كنار پنجره باز خانهاش با شمشيري از غلاف بيرون كشيده به انتظار نشست و همين كه شال تكان خورد، آن دست را قطع كرد. او جانش را در اين راه فدا كرد، اما دهكدهاش نجات يافت و آن شال تا مدتها در كليساي محلي نگهداري ميشد.» انگليسيها نيز مثل -و شايد بيشتر از- ديگر اروپاييان با مرگ و مير ناشي از طاعون مواجه شدند و در دوره همهگيري، در آن سرزمين هر روز عده زيادي ميمردند. مثلا چنين روزي از سال 1349 بيشتر از 200 جسد را پشت چند گاري ريختند، به حاشيه شهر لندن بردند و در گوري دستهجمعي ريختند و خاك كردند. كشيشي از اهالي آنجا نوشت: «خداوند نسبت به بندگانش سختگير است و همهچيز به اراده اوست. او آنهايي را كه دوست ميدارد توبيخ و تنبيه ميكند. به ديگر سخن، او آنها را به سبب اعمال شرمآورشان به شيوههاي مختلف در طول اين حيات فانيشان مجازات ميكند تا شايد از مجازات ابدي رهايي يابند. او هر از گاهي طاعون، قحطيهاي محنتبار، درگيريها، جنگها و مصيبتهاي ديگر را نازل ميكند تا از اين طريق به بندگانش هشدار و در رنج قرارشان دهد تا گناهانشان پاك شود. بهراستي كه سرزمين انگلستان به سبب غرور و فساد روزافزون مردمانش و گناهان بيشمارشان... با طاعون مجازات شد.» فقط برخي كشيشها چنين باوري نداشتند. مردم عادي كه هر روز با مرگ چشم در چشم ميشدند نيز فكر ميكردند تاوان گناهانشان را پس ميدهند. نوشتهاند شايد 15درصد مردم دنيا قرباني مرگ سياه شده باشند كه در صورت پذيرش اين تخمين، حداقل 75 ميليون نفر در آن دوره جان باختند. اوتو فردريك در كتاب «پايان جهان» مينويسد: «رويدادنامههاي قرن چهاردهم تصويري به دست ميدهند از كلبههاي متروكه كه در حال ويران شدن بودند و مزارع كشت نشده گندم كه داشتند به برهوت بدل ميشدند. هزاران دهكده در سراسر اروپا در يك چشم برهمزدن ناپديد شدند. بقاياي دفن شده كمابيش در تصاوير هوايي به چشم ميخورند، نماهاي كلي شبحمانند مردمان ازبين رفته و فقط در انگلستان بيش از 2 هزار مورد از اين ويرانهها ثبت شده است. حتي در زبان آلماني براي دهكدههايي كه متروكه ميشوند واژه Dorfwustungen (دهكده شيطاني) را به كار ميبرند. خالي شدن شهرها از جمعيت هم اهميتش كمتر از اين نيست. دستكم دو قرن طول كشيد تا جمعيت شهرها و ديگر مناطق به اندازه سال 1300 شود.»