دل برقرار نيست
هر لحظه در برم دل از انديشه خون شود
تا منتهاي كار من از عشق چون شود
دل برقرار نيست كه گويم نصيحتي
از راه عقل و معرفتش رهنمون شود
يار آن حريف نيست كه از در درآيدم
عشق آن حديث نيست كه از دل برون شود
فرهادوارم از لب شيرين گزير نيست
ور كوه محنتم به مثل بيستون شود
ساكن نميشود نفسي آب چشم من
سيماب طرفه نبود اگر بيسكون شود سعدي