نگاهي به فيلم دسته دختران ساخته منير قيدي
سيمرغ سعادت
همراه با يادداشتهايي از : ابراهيم عمران
مصطفي محمودي، محسن آزموده و علي وراميني
آنتونيا شركا
سينماي دفاع مقدس آن هم از نوع حماسي، معمولا در هر دوره از جشنواره فجر با فيلم يا فيلمهايي حضور دارد. كمتر فيلمسازي - خصوصا در آغاز كار - از مزاياي ساختن فيلمي در اين ژانر چشمپوشي ميكند. اشكالي هم ندارد: درباره دفاع مقدس و مفاهيمي مقدس چون شهادت و ايثار و ميهنپرستي هر چه بگوييم و بسازيم باز هم كم است. اما اين گرايش تبعاتي دارد كه همواره مثبت نيستند. به لحاظ فني و سختافزار سينما، آنقدر فيلم جنگي در اين سالها ساخته شده كه امروزه ديدن فيلمهاي جنگي ايراني با تكنولوژي بالا و ساختار حرفهاي شگفتزدهمان نميكند و نه فقط: اگر روزگاري نه چندان دور، تماشاي فيلمهاي اوليه ابراهيم حاتميكيا با نشانگان تازهاي كه در سينماي جنگ ابداع كرده بود، به وجدمان ميآورد و ميتوانستيم به داشتن سينماي دفاع مقدس با شعاير و نمادها و ويژگيهاي برخاسته از فرهنگ و ارزشهاي خودمان افتخار كنيم، امروزه يافتن مولفههاي ايراني در اين سينما كار دشواري نيست. حالا ميتوانيم به راحتي بين سينماي (ضد) جنگ هاليوودي و سينماي دفاع مقدس ايران تمايز قائل شويم: هر دو در تجليل از رشادتهاي رزمندگان و در ردِ جنگ خانمانسوز، به روشهاي مختلف... اما با موضوعات و لوكيشنهاي تكراري دفاع مقدس و اجراهاي سينمايي صد بار آزموده چه كنيم؟ انفجارها، صداهاي مهيب، دود و آتش، خاك و غبار، موسيقي تراژيك و حماسي، خونهايي كه به دوربين پاشيده ميشوند، پيكرهاي به خاك و خون كشيده، فرياد مردان، ضجه زنان، گريه كودكان و ... اشكال در استفاده بدون ظرافت و اغراقآميز و گاه بدون حفظ حرمت از همه اين عناصر فقط براي منقلب كردن تماشاگر به هر ضرب و زوري است؛ دستكم گرفتن پتانسيلهاي درام جنگي و دستاويز قرار دادن دمدستترين المانها، همانها كه در همه اين سالها تكرار شده و هر سال «لوكس»تر شدهاند! كجاست آن سينماي دفاع مقدس كه با يك نگاه مردد رزمندهاي - كه پشت سنگر در خلوت خود احيانا اشكي از گوشه چشمش سرريز ميشد - اشك تماشاگر را در ميآورد؟ سينمايي كه بدون هياهو و سر و صدا و انفجارهاي زيادي، وحشت جنگ و رعب تهديد دشمن مهاجم را در تار و پود وجودمان مينشاند؟ سينمايي كه با تعداد انفجارها - و جلوههاي ميداني - داد و فرياد و ضجه، گدايي تحسين و جايزه ميكند، آيا ارزش ديدن دارد؟! ليترهاي رنگ سرخي كه به نام خون خرج ميشود و دود و غباري كه در صحنه تزريق ميكنند، فريادهايي كه تا ته حلق بازيگران را نشان ميدهد، اشكهاي مصنوعي كه به پهناي چهره خيس ميكنند، چه جايگاهي در سينماي دفاع مقدس دارند؟ آيا فيلم را متعهدتر ميكنند؟!
زن و خانواده ديگر حضور مسلم و غالبي در سينماي دفاع مقدس پيدا كردهاند و نه فقط همسران و مادران منتظر رزمندگاني كه پشت جبهه در انتظار همسر يا فرزندشان بافتني ميبافند و غذا و ترشي درست ميكنند، بلكه زنان پرستار و سرپرست خانوار يا صرفا نيروهاي داوطلبي كه دوشادوش مردان سلاح به دست، با رشادت، در خط مقدم جبهه ميجنگند كه «دسته دختران» يكي از اين داستانها را روايت ميكند. با بازيگران زن حرفهاي از نسلها و با سبكهاي بازيگري مختلف كه در اين فيلم در كنار هم قرار گرفتهاند بدون آنكه از يك جنس باشند. ساختار فيلم يادآور «تنگه ابوقريب» (بهرام توكلي) است؛ در آنجا دستهاي از پسران، در اينجا دسته دختران! فيلم با توجه به شلوغي صحنههاي پرجمعيت و فراواني جلوههاي ميداني، در نهايت قابل قبول است اما به كليت سينماي دفاع مقدس چيزي اضافه نميكند.