• ۱۴۰۳ سه شنبه ۹ مرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5275 -
  • ۱۴۰۱ پنج شنبه ۲۰ مرداد

در رثاي پير زنده‌انديش

محمد ذاكري

اگرمرگ داد است بيداد چيست؟
ز داد اين همه بانگ و فرياد چيست؟
چه با رنج باشي چه با تاج و تخت
ببايست بستن به فرجام، رخت
با آنكه مي‌دانيم و مكرر مي‌گوييم كه مرگ حق است يا به تعبير حكيم طوس داد است و شتري است كه در هر خانه‌اي مي‌خوابد و دير و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد و... با اين حال مرگ هر عزيزي از نزديكان داغي بر دل مي‌نهد كه اگرچه به مرور زمان سرد مي‌شود اما زخم آن بر جا مي‌ماند. اما خبر رحلت و درگذشت بزرگان يك جامعه دل‌ها را به نحوي ديگر متالم و متاثر مي‌كند. اگرچه «مردن عاشق نمي‌ميراندش، در چراغي تازه مي‌گيراندش» اما براي بازماندگان به مثابه كنده شدن ستوني از خيمه جامعه و قله‌اي از سلسله‌ جبال سر به آسمان ساييده البرز و زاگرس است. درد و نقصاني كه اگر قرار باشد جايش پر شود و التيام يابد سالياني دراز بايد تحمل كرد تا مگر مادرگيتي باز چنان نادره‌اي بزايد. همه‌روزه نوزادان زيادي در اين ديار از بطن مادر‌ زاده مي‌شوند؛ كودكان و نوجوانان فراواني اولين شعر زندگي خود را فرامي‌گيرند؛ بسياري اولين چكامه را مي‌سرايند؛ جوانان بسياري پاي در مسير تحصيل ادبيات پارسي مي‌گذارند؛ برخي اولين كتاب شعر خود را منتشر مي‌كنند و... اين يعني چشمه فرهنگ و ادب پارسي هنوز جوشان و زايا است اما كجا تا از اين همه يكي هوشنگ ابتهاج شود. چنانكه در همه اين قرون و اعصار از رودكي گرفته تا روزگار ما، بسياران گفتند و نوشتند و غزل و مثنوي سرودند اما چند نفر از ايشان فردوسي و حافظ و سعدي و مولانا و عطار و خيام شدند؟ اين نام‌هاي سترگي كه اين‌چنين به سادگي در كنار هم قطار مي‌كنيم چونان قلل مرتفع يك رشته‌كوه‌اند كه اگرچه شمردن نام‌شان در كنار يكديگر به زبان آسان است اما صعود به هر يك مسيري صعب و حكايتي جانكاه دارد.

هر يك از عصر و سده و دوراني، چون گوهري دردانه و يكتا به جاي مانده‌اند و گرنه در زمان هريك از ايشان ديگراني هم بوده‌اند كه پا در مسير سخن نهاده و آثاري به يادگار گذاشته‌اند. سايه، بزرگمرد شعر و ادب و موسيقي روزگار ما، اگرچه به لطف خدا عمري دراز داشت و علاقه‌مندان او و فرهنگ و ادب ايران تا واپسين روزهاي حياتش 
-به‌رغم زندگي در غربت- از سحر كلام و طنين صداي محزونش بهره‌مند بودند در زمره همين ستارگان بود و رحلتش در سحرگاه نوزدهم مرداد‌ماه، گويي سايه‌اي دلپذير را از سر عاشقان فرهنگ ايران برداشت و پشت‌شان را خالي كرد. سايه همچون ديگر قلندران عرصه فضل و فرهنگ و هنر و ادب اين ديار، نغمه خود خواند و از صحنه رفت چنانكه شجريان و لطفي و مشكاتيان و انتظامي و مشايخي و كشاورز و شهريار و ديگران و... اما ما... ما تنهاتر مي‌شويم و با افتادن هر ستون، سقف بالاي سرمان را سست‌تر مي‌بينيم. با آنكه اميد داريم اين چرخ هيچ‌گاه از رفتن بازنمي‌ايستد و كشتزار فرهنگ ايران از رويش نوابغ و استعدادها خالي نمي‌ماند اما باز همصدا با او مي‌گوييم: «آه از آن رفتگان بي‌برگشت.» گذشته از اين سوگنامه، بزرگ‌ترين درسي كه از سايه گرفتم زيبا ديدن زندگي و ديدن زيبايي‌هاي زندگي است. اينكه زندگي فرصت مغتنمي است براي ديدن زيبايي‌ها. سال‌ها پيش سروده بود «زندگي زيباست ‌اي زيباپسند، زنده‌انديشان به زيبايي رسند؛ آنقدر زيباست اين بي‌بازگشت، كز برايش مي‌توان از جان گذشت» و سال‌ها بعد كه از آن پيرپرنيان‌انديش در باب زندگي پرسيده بودند گفته بود: «اگر زندگي نمي‌كردم هيچ‌گاه نمي‌توانستم زيبايي آثاري همچون سمفوني نهم بتهوون، آواز ابوعطاي شجريان، به راه افتادن يك كودك، تنوع درختان و انسان‌ها و... را ببينم.» اين فرصت‌ها فقط در زندگي فراهم مي‌شود. اينكه خداوند به ما نعمت حيات داده تا آثار صنع و خلقتش را در جهان ببينيم، زيبايي‌هاي ساخته مخلوقاتش را ببينيم و خود نيز منشا خلق زيبايي باشيم چنانكه سايه بود.  استاد بزرگ! سايه كبير! از تو سپاسگزارم كه زيبايي را در كلمات و نغمات برابر چشم و گوش من و هم‌نسلان من گذاشتي و چشم و گوش ما را نيز به زيبايي زندگي باز كردي. روحت شاد و ياد و آثارت ماندگار.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون