• ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5287 -
  • ۱۴۰۱ پنج شنبه ۳ شهريور

كارآگاهان وحشي 

اسدالله امرايي

«يك هفته بعد از اينكه به خانه برگشتم، شروع كردم به قدم زدن اطراف محله‌مان. اول پياده‌روي‌هاي كوتاهي بودند: يك‌باراطراف بلوك و تمام. كم كم، هرچند، جسارت بيشتري پيداكردم، و بيرون رفتن‌هايم، ابتدا به صورت آزمايشي، دور و دورتر مي‌شد. محله تغيير كرده بود. دوبار مورد ضرب و شتم قرار گرفتم. بار اول بچه‌هايي بودند كه چاقوي آشپزخانه داشتند و بار دوم عده‌اي بزرگسال كه وقتي پولي در جيب‌هايم پيدا نكردند به‌شدت كتكم زدند. اما ديگراحساس درد نمي‌كردم، و اهميتي هم نمي‌دادم. اين يكي از چيزهايي است كه در لافوپرتسا ياد گرفتم. آن شب لولا، دوست دختر پسرم روي زخم‌هايم يد ريخت و آنها را پاك كرد و به من هشدار داد جاهاي خاصي وجود دارد كه نبايد بروم. به او گفتم اهميتي نمي‌دهم كه هر از گاهي كتك بخورم. گفت: «كتك خوردن را دوست داريد؟» گفتم: «نه دوست ندارم. اگر هر روز باشد كه دوست ندارم»
اين بخشي از رمان كارآگاهان وحشي است اثر روبرتو بولانيوكه محمد جوادي ترجمه كه به تازگي در نشر نون منتشر شده. بولانيو در جواني و اوج خلاقيت از دنيا رفت. روبرتو بولانيوبا كودكي و نوجواني همراه با سختي و تنگدستي‌اش، نمايانگر نبوغي است كه از همه درزهاي ممكن بيرون زده و تاريخ رمان را دگرگون كرده است. كتاب «كارآگاهان وحشي»يكي از واپسين نوشته‌هاي اين غول رمان‌نويسي ادبيات امريكاي لاتين است كه پس‌از بزرگاني نظير كارلوسفوئنتس، گابريل گارسيا ماركز و ماريو بارگاس يوسا در سپهر ادبيات امريكاي لاتين پا به عرصه گذاشت. آثارش يكي پس از ديگري و اغلب هم پس از مرگ او منتشر شده است. اين رمان سترگ كه روايتي گسيخته‌گسيخته همچون قطعاتي نامنظم است، چنان با شوخ‌طبعي، سادگي، كوتاه‌نويسي و حساسيت همراه شده كه يك آن هم نمي‌شود از همراهي‌اش دست برداشت. بولانيو داستانش را در همه امريكاي جنوب ريوگرانده، به مثابه سفري كه نه آغاز دارد و نه پايان، پيش برده و از‌همين‌روي به جاي ايستادن روي شانه‌ غول‌ها، رودر رويشان ايستاده است. «اوليسس را مي‌شناخت و وقتي شنيد اوليسس در هيات نمايندگي است اصرار داشت او را ببيند تا بتواند به پدر رئاليسم دو آتشه سلام كند. او يك پسر قدكوتاه، تيره و كچل نيكاراگوئه‌اي بود كه به نظرم آشنا مي‌آمد، شايد حتي سال‌ها پيش يكي از سخنراني‌هايش را در بلاس آرتس ترتيب داده بودم، نمي‌دانم. اين براي من جالب بود كه كمي شوخي مي‌كرد، بيشتر به اين دليل كه مي‌گفت براي پدر رئاليسم دو‌آتشه چه كاري كرده است، انگار اوليسس را مسخره مي‌كرد و متلك‌هاي خود را مقابل شاعر  مكزيكي مي‌انداخت و  مي‌خنديدند.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون