اميد
مرا هزار اميد است و هر هزار تويي! شروع شادي و پايان انتظار تويي
بهارها كه ز عمرم گذشت و بيتو گذشت چه بود غير خزانها اگر بهار تويي
دلم ز هرچه به غير از تو بود خالي ماند در اين سرا تو بماناي كه ماندگار تويي
شهاب زودگذر لحظههاي بوالهوسي است ستارهاي كه بخندد به شام تار تويي
جهانيان همهگر تشنگان خون مناند چه باك زان همه دشمن چو دوستدار تويي
دلم صراحي لبريز آرزومندي است مرا هزار اميد است و هر هزار تويي سيمين بهبهاني