گفتوگو و واقعيت فاصلهها در ايران امروز
سيد حسن الحسيني
اين روزها در عرصه نظري و عملي و نيز در عرصههاي اجتماعي و ميداني، صفبنديهاي پر عبرت و شايد بيسابقهاي در جريان است. سخنان هر دو طرف شنيدني است. به نظر ميرسد، نهاد قدرت و بخش بزرگي از نهاد جامعه هر دو با قدرتنمايي عليه ديگري؛ خود را اثبات و ديگري را نفي ميكنند! واقعيت آنكه در فضاي مملو از تعصب، تصلب و خشونت؛ هيچ يك از قطبهاي عمده موجود، صحبتهاي يكديگر را نميشنوند يا اگر ميشنوند براي ديگري نه قابل درك است و نه مفهوم! يا حتي اگر يكديگر را ميشنوند و رصد ميكنند، اما سخنان هر دو گروه براي ديگري غيرقابل قبول و بيارزش است!! اينكه چرا چنين است ميتوان نگاهي اجمالي و گذرا به علل پيدايش چنين وضعي داشت: فراموشي و ضعف عقلانيت و اخلاق در مجموعه ارزشهاي فرهنگي و ديني مورد عمل، به كاستيهاي جدي در شكلگيري گفتوگو به عنوان يكي از مهمترين شاخصههاي اخلاق اجتماعي در جامعه انجاميده است. قطبي شدن جامعه و ارزشهاي كاملا متمايز مربوط، ارزشهاي متفاوت در هدايتهاي راهبردي تعليم و تربيت و ساختارها و كارويژههاي مربوط را به دنبال داشته است. جهتگيري دو قطب كانوني فوق در جامعه ايراني، يكي انسان مكلف و مقلد با آگاهيهاي محدود جهتدار را و ديگري انسان ذيحق، كنشگر و مختار را افاده كرده است. اين دوگانگي دو دنياي متضاد با يكديگر را خلق كرده است. موضوعي كه قدرت سازگاري و همزيستي اجتماعي را با چالش جدي روبهرو ساخته است. البته در اين بين، منافع رانتي متفاوت نيز در افزايش انگيزههاي واگرايانه فوق فعال بوده است. در تحليل بين نسلي اما، برخي در قالبهاي تثبيت شده قطبي فوق؛ تغييرناپذيري و محافظهكاري را راه صيانت از ارزشهاي بدون تغيير خود ميدانند! تلاش برخي تربيت انسانهاي وفادار به ارزشهاست. در اين ديدگاه «انسان» براي دين، مذهب و ارزشهاست؛ همچنين ميتواند به عنوان ابزاري براي پيشبرد آن به كار گرفته شود. در نگره مقابل دين و رسالت انبيا و همه ارزشها براي «انسان» است. از اينرو، يكي تغيير را اساسا نميپذيرد و ديگري از آن استقبال ميكند.
در يكي از باورها، حقايق از پيش تعيين و تعريف شده و كاملا مشخص است و در ديگري ارزشهاي جهاني مشترك يك واقعيت است و حقايق پراكنده در دست مردمان مطمع نظر قرار ميگيرد. اختلافات فوق، از مرز دنياي حقيقي ملموس عبور كرده و به دنياي حقيقي ناملموس يا دنياي مجازي، تسري پيدا كرده است. واقعيت وجودي دنياهاي نوين و رو به گسترش مجازي در عصر IT و ICT كه اصليترين قدرت نرم و اقتدارآفرين تعيينكننده در دنياي امروز و فردا هستند؛ به شكافها و فاصلههاي بزرگ نسلي، بلكه به فاصلههاي بزرگ همزيستان برخورداران و نابرخورداران از آن در يك عصر انجاميده است. در ايران ما، در هندسه فكري يك قطب، فضاي مجازي قبل از پاكسازي و اطمينان از طهارت آن ممنوع و حرام تلقي ميشود. چنين موضع متقيانه در برابر فضاي مجازي؛ البته طرح سانسور و صيانت از آن را با انواع محدوديتها الزامي ميكند! در قطب ديگر اما بر استفاده روزآمد از فضاي مجازي تاكيد ميشود و عقبماندگي ناشي از پرهيز فوق را نميپذيرد؛ بلكه آن را پرآسيبتر ميبيند. اين دو رويكرد با مابهازاي كاركردي هر يك، البته فاصلهها را بيشتر ميكنند. من در اين نوشتار كوتاه، تنها به سه مورد يا سه موضوع برانگيزاننده و تشديدكننده فاصلهها اشاره كردم. موارد مشابه ديگر در فرصتي ديگر يا توسط ديگران تبيين شده يا ميشود. مهم آنكه فاصلهها و شكافها فرصت گفتوگو را ميگيرند. منطق گفتوگو را متفاوت ميكنند و ارزشهاي حاكم بر گفتوگو را دگرگون ميسازند. بخش بزرگي از دشواري گفتوگو در ايران امروز ناشي از همين موارد و مانند آن است. يادآوري آنكه گفتوگو در ايران، برخلاف باورهاي موجود در اسلام بنيادگرا و افراطي كه سرلوحه اعتقادي و رفتاري برخي شده است؛ شايد گذر از برخي ارزشهاي سياسي باشد اما در عين حال، ميتواند گذر از ارزشهاي اصيل ديني باشد. اصولا، در زيست مومنانه فردي يا جمعي ميتوان با حفظ اصول و فرو گذاردن فروع؛ راه را بر زندگي، همزيستي و صلح گشود.