سيد محمد خاتمي و امر اصلاحات
احمد زيدآبادي
طبق «تئوري آشوب» چه بسا بال زدن يك پشه در كوههاي آند سبب بروز توفاني مخرب در اقيانوس اطلس شود. رويدادهاي مهم سياسي هم بعضا علتي خُرد و ناچيز دارند. چه بسا تصميمي غيرقابل اعتنا، روند تحولات يك جامعه را به كلي تغيير مسير دهد. پيش از انتخابات رياستجمهوري سال 96 براي من عيان بود كه اگر شيخ حسن روحاني بار ديگر به رياستجمهوري برگزيده شود، با ادباري بيسابقه روبرو خواهد شد و با كارنامه مردودي از سوي مردم ساختمان پاستور را ترك خواهد كرد. درباره اين موضوع خوابنما نشده بودم! تمام علايم داخلي و بينالمللي از به گل نشستن گاري رياستجمهوري حكايت داشت. در حوزه داخلي، متنفذان جناح تندروتر اصولگرا عزم خود را جزم كرده بودند تا برنامههاي دولت روحاني را به فضاحت بكشانند و در عرصه جهاني نيز دولت امريكا با سرخوردگي از نتايج توافقنامه برجام، درصدد اعاده تحريمهاي اقتصادي موثر عليه ايران بود. از اينرو، به اين تحليل رسيده بودم كه اگر آقاي روحاني در همان مقطع از خير دور دوم رياستجمهوري بگذرد و به كاري ديگر مشغول شود، نامش به عنوان تثبيتكننده شرايط اقتصادي و كنترلكننده قيمت دلار در ذهن ايرانيان ثبت خواهد شد و از اين طريق، سرمايه بزرگي براي آينده خود و جناح حامياش ذخيره خواهد كرد. اما اگر او به هواي دور دوم رياستجمهوري وارد رقابت انتخاباتي شود و به پيروزي دست يابد، ساختمان پاستور به مثابه باتلاقي، او و نيروي پشتيبانش را در خود فرو خواهد كشيد و سرمايه اجتماعي و سياسي آنان را به كلي تلف خواهد كرد. در آن روزها هنوز براي گفتن و نوشتن، محروميت قضايي داشتم و بنابراين بدون آنكه از امكان نشر نظراتم برخوردار باشم، درصدد متقاعد كردن چهرههاي اصلاحطلب براي عدم حمايت از نامزدي آقاي روحاني و منصرف كردن او از ورود به رقابت انتخاباتي برآمدم. كار را با سيد محمد خاتمي آغاز كردم. در اواخر زمستان 95 به اتفاق پسرم به دفتر او در نياوران رفتيم. آقاي خاتمي بحثي نظري در باره آشتي بين اسلام و جمهوريت به ميان انداخت. گفتم كه براي گفتوگو در باره انتخابات رياستجمهوري به ديدارش رفتهام و بلافاصله تاكيد كردم كه مبادا اينبار حمايت از آقاي روحاني را «تكرار» كند. آقاي خاتمي به خندهاي بلند گفت: «حمايتكي از او كه لازم است!» با يكدندگي گفتم؛ آمدهام كه بگويم «حمايتكي هم نكنيد.» آقاي خاتمي به نظرم از طرح اين بحث كمي نگران شد و گفت: بهار كه رسيد و هوا دلپذيرتر شد، خبرت ميكنم تا در حياط دفتر قدم بزنيم و در اين باره گفتوگو كنيم. در واقع از آقاي خاتمي نوميد شدم و بعد از آن با تمام توانم كوشيدم تا توجه شماري از چهرههاي اصلاحطلب را به اين موضوع جلب كنم. تقريبا به اتفاق، نظرم را هپروتي و پا در هوا دانستند و به دنبال حمايت از آقاي روحاني رفتند.
در روزهاي نخستِ پس از انتخابات، آقاي خاتمي را ديدم. از پيروزي روحاني كه بر اثر «تكرار» او حاصل شده بود، خوشحال به نظر ميرسيد. با سماجتي آزاردهنده، پيروزي روحاني را سبب هدر رفتن سرمايه اصلاحطلبان دانستم. خاتمي شايد براي دلجويي، كمي همدلي نشان داد اما برخي ديگر از دوستان بهشدت رنجيدند. آن داستان گذشت تا اينكه شنيدم آقاي خاتمي در انتخابات رياستجمهوري سال 1400 مصرانه در پي جلب رضايت محمدجواد ظريف براي حضور در صحنه انتخابات بوده است. شايد از نظر برخي اين تلاش، موجه و قابل قبول آيد، اما از نظر من، به فرض شركت آقاي ظريف در انتخابات و تاييد صلاحيت و پيروزي نهايي او، فاجعهاي غيرقابل جبران براي نيروهاي ميانهرو در ايران رقم ميخورد. اين قصه را از اين جهت نقل كردم تا رويكرد آقاي خاتمي را به امر اصلاحات نشان دهم. خاتمي به عنوان چهره نمادين اصلاحات، اصلاحطلبي را عمدتا شراكت در قدرت ميبيند و به همين دليل نيز محبوبيتش كه روزي فلك را سقف ميشكافت، به نقطه امروزي رسيده است. اصلاحطلبي معطوف به شراكت در قدرت و گرفتن سهمي از آن، با هر انگيزهاي كه پشت آن باشد، آفت امر اصلاح در كشورمان بوده است. اگر اين شيوه و نگاه عوض شود، اصلاحطلبي بار ديگر شانسي به دست ميآورد. اين شانس عمدتا درِ خانه آن دسته از نيروهاي اجتماعي ميانه رو را خواهد زد كه چشمي به قدرت نداشتهاند و از مناصب سياسي به دور بودهاند. به نظرم آقاي خاتمي با تغيير نگرش و رويكرد خود به امر اصلاحات، قادر است در بازسازي اين مفهوم و شكلگيري نوع تازهاي از اصلاحطلبي معطوف به كنشگري مدني و اخلاقي و متعهدانه و خالي از هر جنس خشونت، نقشي قابل توجه بازي كند.