حرمت
حسن لطفي
طبق معمول مجالس ختم، وقتي روحاني مجلس بالاي منبر ميرود خيلي از حاضرين بلند ميشوند و از مسجد بيرون ميروند. من كه تازه رسيدهام، ميمانم و مشتري پاي منبر او ميشوم. تقريبا ميدانم قرار است چه بگويد، با محاسن و ويژگيهاي كمك به والدين شروع ميكند و بعد سري هم به صحراي كربلا ميزند. حدسم درست در نميآيد! خطيب اين مجلس آنقدر پراكنده حرف ميزند كه فقط احسان به پدر و مادرش در ذهنم مينشيند. بعد هم ميرسد به وقايع روز و خلوتي مساجد! صداش را بلند ميكند و به حرفهاش لحني شعاري ميدهد و ميگويد: مسجد را خالي نگذاريد اگر بگذاريد داعش و منافقين و اهل فتنه آن را به آتش ميكشند و چادر از سر زنان برميدارند. مرد مسن كناريام زير لبي شروع به غر زدن ميكند. با آنكه مثل عدهاي ديگر قصد رفتن دارم حرفهاي زير لبي مرد سر جا مينشاندم. ظاهر دل پري دارد. اول از همه سراغ مسجد به آتش كشيده شده و زن چادر از سر برداشته را ميگيرد. بعد هم به نقش امثال خطيب مجلس در خلوت شدن مساجد ميپردازد. البته واضح و مشخص نه، لحن و بيانش مثل مرد روي منبر پراكنده و عصبي است. دست آخر هم بلند ميشود و هنگام عبور از كنار منبر رد ميشود و در حالي كه به خطيب نگاه ميكند آهسته خطاب به من چيزي ميگويد كه صداي بلند روحاني نميگذارد به گوشم برسد. خطيب بيتوجه به او ادامه ميدهد و حرفهاش را با دعاها و نفرينهاي هميشگياش تمام ميكند. قصد ميكنم چند كلمهاي با او حرف بزنم، اما بعد ترسي كه سالهاي زيادي است به جانم افتاده و نگراني از رنجش صاحب عزا باعث ميشود تا مثل خيلي وقتها لب بسته از كنارش بگذرم. آن هم در حالي كه آدم منتقدي در درونم تمام حرفهاي او را به چالش كشيده و از اينكه سكوت كردهام، شماتتم ميكند. براي او قابل پذيرش نيست فرد بيسوادي مثل او تكگويي كند، فقط بگويد و گوشي براي شنيدن نداشته باشد. برايش مسجد خالي نتيجه عملكرد و حرفهاي نسنجيده امثال او است. حرفهايي كه به تدريج آنها را از مردم دور كرده است. بعد هم به مساجد پري اشاره ميكند كه افرادي مثل شريعتي، مطهري و طالقاني خطيبش بودند. ميدانم كه راست ميگويد، اما نميدانم چه بايد بكنم. نميدانم بايد به چه كسي بگويم مسجد خانه خداست. جاي مهر و رحمت است. حرفها و رفتاري كه مردم را از اين مكان امن و آسايش دور ميكند در مسير دين نيست و... اگر گوش شنوايي كه كاري است پيدا كرديد لطفا اينها را از جانب يك مسلمان آرام به او بگوييد.