شهر تبريز است و كوي دلبران!
سيد عطاءالله مهاجراني
بدون ترديد شهر زيبا و عميق و پر ماجراي تبريز در دوران معاصر، سرآمد و پيشتاز شهرهاي ايران نه تنها در قلمرو سياست و نهضت مشروطيت و انقلاب اسلامي، بلكه در ساحت انديشه، فلسفه، عرفان، پژوهش و زبان و ادب پارسي است. سيد علي قاضي طباطبايي و حاج ميرزا جواد ملكي تبريزي در ساحت عرفان، علامه سيد محمد حسين طباطبايي در ساحت فلسفه و تفسير قرآن، علامه اميني در ساحت پژوهش تاريخ اسلام، شهريار در عرصه شعر و ادب، محمدحسن لطفي در ساحت انديشه و ترجمه متون فلسفي، داريوش شايگان، در حوزه هندشناسي و نقد ادبي، جواد طباطبايي با طرح نظريه ايرانشهر و استاد استادان دكتر محمدعلي موحد كه دانشمندي ذوالفنون است و در سه ساحت مولويشناسي و شمسشناسي و تاريخ نفت، قلمرو دانش و دانايي را فراتر برده است. گفته ميشود دانشجو ميبايست در رساله دكتراي خويش حرف تازهاي داشته باشد. از اين رو موظف است، در همان زمينهاي كه پژوهش ميكند، مطالب گذشته را با دقت ببيند تا در دايره بسته تكرار نيفتد و نماند. چنان كه ميدانيم، نه تنها دانشجويان دوره دكتري بلكه بسياري اساتيد هم، كمتر سخن تازهاي مطرح ميكنند و قلمروی دانش را به پيش ميبرند. نوادري وجود دارند كه ساحت دانش با آنها فراتر برده شده است؛ دكتر محمد علي موحد از همان نوادر است!
يكم: شمسشناسي در حقيقت با ايشان بنياد استواري يافت. «مقالات شمس» كاري ممتاز و يگانه بود.
دوم: تصحيح مثنوي دكتر موحد، چيز ديگري است. پيش از ايشان شاهد تصحيح مثنوي بودهايم كه مشهورترين آنها كار رينولد نيكلسون است. نيكلسون كه امتياز پيشگامبودگي در اين عرصه به نام اوست، توانايي و شناخت و دقت ويژه دكتر موحد را نداشته است كه طبيعي مينمايد.
سوم: مجموعه چهار جلدي «خواب آشفته نفت»، در واقع دقيقترين تفسير وقايع نفت و سياست در تاريخ معاصر ماست.
چهارم: كارهاي ديگر دكتر موحد، هركدام گرچه به ظاهر تفنن در ترجمه و تصحيح متون و نگارش است، هركدام جايگاه ارجمندي يافته است، مانند ترجمه «سفرنامه ابن بطوطه»، ترجمه «گيتا»، ترجمه «چهاررساله درباره آزادي» از ايزايا برلين و تصحيح «سلوك الملوك» و «ابتدانامه» و «فيه مافيه» و... در عرصه تاليف نيز كتاب «كشاكش دين و دولت» و كتاب «آزادي حق و عدالت» حاوي نكتههاي ناب و انديشهبرانگيز است.
روز دوم خرداد ماه، دكتر موحد صد ساله شد! (متولد دوم خرداد ماه سال ۱۳۰۲) در خرداد ماه سال ۱۳۹۳در بزرگداشت ايشان در دانشگاه تبريز، دكتر موحد سخن قابل تامل و هشداردهندهاي را مطرح كردهاند. ميخواهم به همان سخن بسيار مهم توجه كنم. گفتهاند:
«تولد من در اوايل قرن ۱۴ خورشيدي بود و امروز دهه آخر قرن است؛ گاهي كه تامّل ايام گذشته ميكنم و آذربايجان دهه اول قرن را با امروز مقايسه ميكنم؛ آذربايجان امروز را تكيده، بيرمق و بينشاط ميبينم؛ به قول ارسطو جوانان در عالم اميد زندگي ميكنند و پيران در عالم خاطره؛ جوان نگاهي در آينده دارد و همه روشني ميبيند و پير آيندهاي ندارد كه مشتاق باشد لاجرم دل در گذشته دارد و خود را تسلي ميدهد؛ شايد اين مطلب در مورد داوري من نسبت به آذربايجان صادق باشد.
برجستگي آذربايجان در اوايل قرن چنان چشمگير بود كه راه به اين ترديدها نميدهد و نگاه من بيشتر معطوف ساحت فرهنگ و هنر است.
عالمان، عارفان و اديباني چون عبدالحسين انگجي، سيدابوالقاسم خويي، علامه مدرس خياباني، علامه اميني، محدث خياباني و… كه هر كدام مذاق و نگرش خاص خود را داشتهاند ولي در هر عالمي كه بودهاند سرآمد بودند.
اگر بخواهم فهرستي از سرآمدهاي رشتههايي چون موسيقي، نقاشي، خوشنويسي و … ياد كنم سخن به درازا ميكشد؛ اما چگونه ميتوانم يادي نكنم از شهريار ملك سخن، شمسالشعراي آذربايجان و چگونه ياد نكنم از دوستان عزيز خودم مثل زرياب خويي، محمدحسن لطفي و ديگران.
انگار در نيمه دوم قرن هرچه جلوتر ميرويم فضا خاموشتر ميشود و جاي رفتگان پر نميشود.»
اين تكيدگي و بيرمقي و خاموشي نه تنها در آذربايجان، بلكه در تهران و اصفهان و قم و مشهد و … نيز آشكارا ديده ميشود. با پرسش بزرگي رويارو هستيم. چرا چنين نسلهايي جايگزين نيافتهاند. البته در عالم تعارف ميتوان كسي را به جاي اين افراد ممتاز مطرح كرد، منتها بيشتر همان تعارفات است يا در حالت خوشبينانهاش، تعارفكنندگان قصد انشا دارند كه انشاءالله چنان بشوند. اين نسل چه ويژگيهايي داشتهاند كه تكرار نشدهاند!؟