• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5512 -
  • ۱۴۰۲ سه شنبه ۳۰ خرداد

گفت‌وگو با ايوب آقاخاني به مناسبت انتشار مجموعه سه‌جلدي نمايشنامه‌هايش

راه کم نور ادبیات نمایشی درایران

مريم آموسا

ايوب آقاخاني يكي از هنرمندان فعال و پيگير عرصه هنرهاي نمايشي ايران است. او در مقام نمايشنامه‌نويس، بازيگر و كارگردان صحنه‌اي و راديويي آثار متعددي خلق و اجرا كرده است. نوشتن را خيلي زود شروع كرده و به قول خودش اين سوداي نويسندگي بوده كه او را به ساير عرصه‌هاي هنرهاي نمايشي سوق داده. آقاخاني كه تاكنون 48 عنوان نمايش‌نامه صحنه‌اي نوشته، چندي قبل مجموعه‌اي سه جلدي از نمايشنامه‌هايش با عنوان «زير نور موضعي» را با انتشارات ميردشتي منتشر كرد. به اين مناسبت با او درباره جنبه نوشتاري فعاليت‌هايش گفت‌وگو كردم.

  روياي نوشتن از كي و چگونه با شما همراه شد و نخستين نوشته‌هاي‌تان در چه قالبي بود؟
كتاب خواندن من با مجموعه بي‌بديل تن‌تن شروع شد. خواهرم حرف الفبا را پيش از رفتن به مدرسه به من آموخت و من به همين واسطه سعي مي‌كردم جملاتي كه بر روي ابرهاي بالاي سر شخصيت‌هاي كتاب تن‌تن و ميلو درج شده بود را بخوانم و تقريبا براي هر مناسبت و تشويقي پدرم برايم يكي از شماره های «تن‌تن» را مي‌خريد و من ماه‌ها با اين كتاب به شكل عاشقانه‌اي سرگرم بودم. چهارم ابتدايي بودم كه نخستين داستانم را نوشتم. در10 سالگي يك داستان نوشتم. در 13‌سالگي هم به خاطر نمايشنامه و بازيگري جايزه گرفتم.
  در سال‌هاي نخستي كه به نوشتن روي آورديد آيا كتابي بود كه نظر شما را به نوشتن جلب كرد يا نه در همان دوران با نويسنده‌اي مواجه شديد كه شما را متوجه نوشتن كرد؟
در سال‌هاي نخست ژول‌ورن و هرژه در راه انداختن ذهن فانتزي‌طلب من سهم بزرگي داشتند در دوران راهنمايي آشنايي‌ام با نويسندگان ايراني مخصوصا صادق هدايت، صادق چوبك، غلامحسين ساعدي و عباس پهلوان بر زندگي من تاثير شگرفي گذاشت. آنها با نوشته‌هاي‌شان صادقانه ترغيبم مي‌كردند تا بنويسم. مخصوصا صادق هدايت و غلامحسين ساعدي. هر بار كه داستاني از آنها مي‌خواندم احساس مي‌كردم كه داستاني نوك قلم من گير كرده و بايد بنويسمش. همين طور هم مي‌شد. اما پيش از دوران دانشگاه شانس اين را پيدا كردم كه مدتي در محضر اكبر رادي بياموزم و همين جا لازم مي‌دانم كه نسبت به ايشان اداي احترام بكنم. در دانشگاه به صورت مشخص بهرام بيضايي در نمايشنامه‌نويسي و محمود دولت‌آبادي در داستان‌نويسي استادان مستقيم من بودند و به صورت مستقيم بر روي قلم و ذهن و نگاه من تاثير عميقي گذاشتند. البته من در دانشگاه از محضر هوشنگ گلشيري، جمال ميرصادقي  وحميد امجد نيز بهره بردم كه هر يك از قله‌هاي ادبيات نمايشي ايران به شمار مي‌روند.
  در ابتدا روياي بازي داشتيد يا  نوشتن؟ چگونه توانستيد كارتان را طوري مديريت كنيد كه در همه عرصه‌ها فعال باشيد؟
من واقعا با سودا و آرزوي نويسندگي وارد تمام اين عرصه‌ها شدم و من به تمام رشته‌هاي هنري كه در آن فعاليت مي‌كنم عشق مي‌ورزم. و نخستين جايزه‌هاي كه در عرصه هنر دريافت كردم مشتركا به نويسندگي و بازيگري من در نمايش «مرد مرده» در اواخر سال 1365 اهدا شد. در دوران دانشگاه من در رشته تئاتر پذيرفته شدم و قرار بود دو سال بعد گرايش‌مان را انتخاب كنيم اما ناگهان گفتند كه استاد سمندريان گفته او خود پس از دو سال تحصيلي روند فعاليت دانشجويان را ارزيابي خواهد كرد و خواهد گفت هر كسي در سال سوم سر چه كلاسي و با چه گرايشي ثبت‌نام نهايي كند. ناگهان اين خبر تلنگري به من زد. تا آن زمان من يكي از بازيگران محبوب پروژه‌هاي هم‌كلاسي و هم‌دانشگاهي‌هايم بودم و در عرصه كارگرداني هم فعال بودم، وقتي از تصميم استاد سمندريان مطلع شدم اعلام كردم كه من ديگر بازيگري و كارگرداني نمي‌كنم، از ترس اينكه مبادا استاد سمندريان به من بگويد كه بايد گرايش بازيگري و كارگرداني را انتخاب كني. من آن قدر خودم را مديريت مي‌كردم كه نكند كسي يا اتفاقي من را به بازيگري يا كارگرداني سوق بدهد؛ اما پس از اينكه گرايش ادبيات نمايشي من انتخاب شد، خودم را رها كردم تا هم‌زمان در سه شاخه هنري توانايي‌هاي خودم را تقويت كنم. چون دلم مي‌خواست به عنوان نمايشنامه‌نويس حرفه‌اي من را بشناسند از همان دوران دانشگاه متن‌هايم را براي اجرا در اختيار دوستان كارگردانم مي‌گذاشتم اجرا مي‌شد اما برايم بسيار دلسردكننده بود. بالاخره يك روز به دوستم نادر برهاني مرند گفتم؛ مي‌خواهم نمايشنامه‌هايم را خودم كارگرداني كنم، چون احساس مي‌كنم كارگردان‌ها نمايشنامه‌هاي مرا يا نمي‌فهمند يا نمي‌توانند آن چيزي كه نوشته‌ام اجرا كنند. نگاه‌شان را دوست نداشتم. حتي اگر امروز كارگردان شده‌ام هم به خاطر نجات متن‌هايم بوده است.  اين نشان مي‌دهد كه چقدر نسبت به متن‌هايم تعصب دارم. اين رويكردم باعث شد كه به مرور در دو مدار كارگردان و نويسنده در يك راستا فعاليت كنم. براي رسيدن به جايگاهي كه امروز رسيدم تا در چهل و چند سالگي شاهد انتشار چهل و يكمين كتابم باشم و در عرصه بازي و كارگرداني هم فعال باشم ناشي از تلاش شبانه‌روزي، تمرين و تحمل سختي‌ها و سياست بقا؛ چيزي كه خيلي سخت و گران آن را به دست آورده‌ام  دريغ نكرده‌ام. 
  با گذشت قريب به پنج دهه از زندگي‌تان، امروز دوست داريد مخاطبان‌تان شما را بيشتر به عنوان نمايشنامه‌نويس بشناسند يا نه در مقام هنري ديگري؟
مي خواهم تا ابد نمايشنامه ‌نويس بمانم.
  بيشتر در عرصه نوشتن به چه موضوعاتي توجه داريد؟ چه درون‌مايه‌اي نمايشنامه‌هاي‌تان را به هم پيوند  مي‌زند؟
فصل مشترك نمايشنامه‌هاي من واقع‌گرايي و توجه به مصداق جامعه‌اي است كه در آن زندگي مي‌كنم، حتي اگر گاهي واقع‌گرايانه به اين مصداق نزديك نشده باشم. در تمام نمايشنامه‌هايم در همه سبك‌هايي كه نوشته‌ام يك نوع برشتگي اجتماعي مي‌بينم. فصل مشترك تمام نمايشنامه‌هايم اول مضمون و دومي تكنيك محور بودن است. اعتقاد دارم كه تمام اين كار خوب يا بد بر مبناي تكنيك قابل توضيح نوشته شده‌اند.
  پروسه شكل‌گيري نمايشنامه‌هايتان چگونه است و براي اينكه شروع به نوشتن كنيد نياز داريد چگونه فضای كار را براي نوشتن فراهم كنيد؟
هميشه يك ايده‌اي به ذهن مي‌رسد و اين ايده الهام گرفته از يك لحظه، يك فكر يا حادثه ساده در كوچه و خيابان يا چيزي شبيه به اين است و بعد من شروع مي‌كنم. قبل از شروع نوشتن يك شرط غير نمايشنامه‌اي دارم و آن اين است كه كار ناتمامي از يك كار اداري ناتمام يا رسيدگي به ماشينم نداشته باشم. ظرف نشسته‌اي در سينك نباشد، وسيله خانه نياز به تعمير نداشته باشند و همه‌چيز مرتب باشد. بعد آرام آرام ايده‌هايم را در ذهنم بسط و گسترش مي‌دهم گاهي ايده‌هاي بسط يافته را بر روي كاغذ مي‌آورم و بعد شروع به تميز كردن خانه مثل شب عيد مي‌كنم؛ اين كار را با واسوس و دقت خاصي انجام مي‌دهم و همين باعث خستگي‌ام مي‌شود و پس از آن يا دراز مي‌كشم، كتاب مي‌خوانم يا فيلم مي‌بينم يا چرت مي‌زنم و از فردا شروع مي‌كنم به نوشتن. اگر كسي باشد كه كارهاي خانه را انجام بدهد پس از تميزي خانه شروع مي‌كنم به نوشتن. هر تكه‌اي را كه مي‌نويسم فردا ويرايش مي‌كنم و بعد وارد بخش جديد مي‌شوم. نمايشنامه‌هايم در شكل كلي و توسعه يافته‌اش در خانه شكل مي‌گيرد بنابراين خانه بايد كاملا تميز باشد. زماني كه براي نوشتن هر نمايشنامه صرف مي‌كنم با بقيه فرق مي‌كند مثلا نمايشنامه 1998 من كه در درباره كرونا بود نوشتنش يك سال و نيم طول كشيد و در اين مدت آن قدر اطلاعات ما درباره كرونا تغيير كرد كه مجبور شدم دوباره دست به قلم ببرم و دوباره بنويسمش. يكي ديگر نمايشنامه‌هايم را سه روزه نوشتم. اما كاملا نمي‌توانم تعيین كنم كه نوشتن هر نمايشنامه چقدر زمان مي‌برد. عموما يك ماه. اين مدت شامل تحقيق و پژوهش مي‌شود.
  هنگام نوشتن نمايشنامه‌هايتان آيا عادت خاصي داريد؟ آيا حتما بايد در حريم شخصي خودتان باشيد تا بنويسيد يا نه؟
در طي تمام اين سال‌ها من خودم را عادت داده‌ام كه همه جا بتوانم بنويسيم ولي به شرطي مي‌توانم در همه جا بنويسم كه بدانم در ميان همه جا فضاي شخصي خودم را دارم كه عموما خانه است و اسلوبش با من هماهنگ است. خصوصا از نظر تميزي و نظم و انضباط هندسي‌اش. اين فضا بايد براي من وجود داشته باشد ولي اگر من بدانم كه اين جا شروع كردم و همين جا مي‌توانم متنم را تمام كنم در همين فواصل مي‌توانم در مسير پر ترافيك قفل شده در تاكسي هم بنويسم. وقتي در خانه مي‌نويسم همه‌چيز بايد در اسلوب خودش باشد و خانه تميز و مرتب و هيچ چيزي بر روي اجاق گاز روشن نباشد تنها چيزي كه مي‌تواند كار كند قهوه‌ساز است. معتقدم همه‌چيز در خانه بايد تعطيل و آرامش يافته باشد تا من بتوانم بنويسم. اين وسواس را فقط در محيط شخصي خودم دارم. جاي ديگري در هر شرايط عجيب و غريبي مي‌توانم بنويسم و اين سخت‌گيری‌ها فقط در محيط شخصي خودم اعمال مي‌شود و اتفاقا اطرافيان و خودم را آزار مي‌دهد ولي از دور كه به آن نگاه مي‌كنم اين رويكردم با اينكه آزار‌دهنده است اما رنگ و بوي آرتيستي دارد و خوشم مي‌آيد از آن.
  سوژه‌هاي نمايشنامه‌هايتان را از كجا الهام مي‌گيريد؟ و اصولا چقدر زمان مي‌برد تا يك سوژه در ذهن‌تان به قوام برسد تا بخواهيد بر روي كاغذ بياوريدش؟
منبع الهام من براي نوشتن همواره اجتماع و محيط پيرامونم است و نوشتن هر نمايشنامه عموما دو الي سه هفته زمان مي‌برد و تاكنون جز سه بار اين اعداد و ارقام استثنا نداشته است.
  آيا هنگامي كه نوشتن يك نمايشنامه را شروع مي‌كنيد كل صحنه‌هاي نمايش و اتفاقات نمايش در ذهن‌تان ساخته شده است يا نه هنگام نوشتن صحنه‌ها پيش مي‌آيد؟
من هنگام نوشتن فقط به اسكلت نمايشنامه اشراف دارم و همه‌چيز زاييده فرآيند نگارش با وفاداري به اسكلت نمايشنامه  است.
  آيا هنگام نوشتن يك نمايشنامه به اين فكر مي‌كنيد كه مثلا چه كساني قرار است نقش‌هاي اين نمايشنامه را بازي كنند؟ آيا نقش‌هاي نمايش‌هاي‌تان را براي افراد خاصي مي‌نويسيد و در عالم واقع آيا اين موضوع عملي شده است؟
هرگز هنگام نوشتن به بازيگران فكر نكرده‌ام و فكر نمي‌كنم. چون چنين برخوردي با متن را تقلب در نوشتن مي‌دانم.
  آيا نقشي بوده كه براي خودتان نوشته باشيد و بعد آن را بازي كرده باشيد؟
بله. فقط در حالي كه مي‌دانستم كارگردان اثر نخواهم بود. در مواردي كه بازي‌ام در كاري به كارگرداني خودم را ديده‌ايد؛ قطعا اين كار خلاف ميلم بوده است.
   در طول تمرين و سپس اجرا آيا بازيگران نمايشنامه‌هاي‌تان بر روي نقش‌هايي كه نوشته‌ايد تاثير گذاشته‌اند و مثلا چيزي به نقشي كه شما نوشته‌ايد اضافه يا كم كرده اند؟
در بسياري از موارد اين اتفاق رخ مي‌دهد و به نظرم اين هوشمندي كارگردان است كه شخصيت و بازيگرش را تا حد مجاز به هم نزديك كند.
  بيشتر دوست داريد نمايشنامه‌هايتان را خودتان كارگرداني كنيد يا نه دوست داريد ديگران نمايشنامه‌هاي‌تان را كار كنند؟
طبيعا دوست دارم نمايشنامه‌هايم را ديگران اجرا كنند اما به شرطي كه پس از اين اتفاق سرم را بلند كنم و بگويم كه اين متن را من نوشتم. به هر حال خودم همواره در سوداي اجراي نمايشنامه‌هايم  هستم.
  آيا كارگرداني بوده كه سفارش نوشتن يا كار كردن براي نمايشنامه‌هاي شما را بدهد و شما نخواهيد با او كار كنيد؟ چه دلايلي براي اين امتناع داشتيد؟
اين اتفاق بارها براي من بسيار افتاده شايد بيش از 20 بار. دليل روشنم براي اين امتناع اين بوده كه كاركتر كارگردان از جنس من نبوده، از ديد من آدم كاسبكاري بوده، شارلان بوده، تعريف هنر را به نفع يك تقلب ريشه‌دار با حضور خودش در اين حرفه تغيير داده و فكر مي‌كردم در شان من نيست كه با او در يك قاب بایستم و عكس بگيرم. البته با رد قبول پيشنهاد آنها سعي كردم كه خط بطلان به كارگرداني آنها بكشم . اما مواردي بوده كه خيلي دوست داشتم بپذيرم اما دقيقا در آن زمان شرايط و امكانش را نداشتم و اين نپذيرفتن‌ها به دليل اين نبوده كه در يك دايره فكري نبوديم. 
  چه تعداد از نمايشنامه‌هايي كه نوشته‌ايد   سفارشي بودند و آيا سفارشي نويسي را دوست داريد؟
به تعبيري هيچ كدام. من نمي‌توانم بگويم كه نمايشنامه سفارشي در كارنامه‌ام دارم، چون بخش زيادي از نمايشنامه‌هايم را با هل دادن يك نفر شروع كردم كه اين هل‌دهنده يا پيشنهاد‌دهنده مالي بوده يا من را درگير سوژه كرده. حداقل مي‌توانم بگويم كه چهار نمايشنامه خوبم را از اين راه نوشته‌ام. اما بيشتر سفارش‌دهنده‌ها تنها يك كليت را به من گفته‌اند و من مانده‌ام و جهاني از جزييات كه بايد روي كليات سوار مي‌كردم و اين ايده را آن قدر جزيي‌پردازي كرده‌ام كه ديگر نمي‌توانم بگويم من سفارشي نوشته‌ام. اين اسمش سفارشي‌نويسي نيست. اين مثل هل دادن يك نفر ته استخر است؛ ته ماجرا اين است كه من شنا كرده‌ام. فقط آغشتگي تنم به آب آن استخر را مديون آن نفر هستم. اين نكته را هم بايد اشاره كنم اصولا افرادي كه سفارش‌دهنده نمايشنامه هستند زياد دنبال آدم‌هاي معتبر اين حرفه نمي‌روند و براي همين عموما كارهاي سفارشي خوب از آب در نمي‌آيد. با اين تعبير كه مو به مو نظرات سفارش‌دهنده در متن اعمال شده باشد، نه من هرگز سفارشي ننوشته‌ام.
  به عنوان يك كتاب‌خوان حرفه‌اي كه تنها بخش كوچكي از كتاب‌هايي كه مي‌خوانيد را با مخاطبان‌تان در راديو نمايش شريك مي‌شويد، چقدرآثار مكتوب و ادبيات منبع الهام شما براي نوشتن نمايشنامه بوده‌اند، اگر بخواهيد از نويسنده يا اثري نام ببريد كه از آنها تاثيرپذيرفته‌ايد چه كتاب و كدام نويسندگان هستند؟
به نظر من ادبيات و ادبيات نمايشي محصول تاثير و تاثر از آثار قبل از خود است و معتقدم هيچ اثري روي پاي خودش نایستاده است و روي آثار قبل خود ايستاده و اين اثر ممكن است قرن‌ها پيش از آن متن نوشته شده باشد. اعتقاد دارم كه تمام آثار من نيز متاثر و برگرفته از آثاري است كه پيشتر نوشته شده‌اند. من پيوسته از متن‌هاي ديگر الهام مي‌گيرم بدون آنكه بدانم به عبارتي اين الهام يك فرآيند ناخودآگاه و غريزي است. من چون پيوسته در حال مطالعه هستم پيوسته در معرض امواج آثاري هستم كه خودم از آن بي‌خبرم و در اثر بعدي‌ام بدون دانستن اين تاثير از آنها استفاده مي‌كنم. من با جسارت به اين پرسش پاسخ مي‌دهم اما نه اثر و نه نويسنده خاص، بلكه دارم درباره تمام آثار و خوانده‌هايم حرف مي‌زنم. به نظرم اگر كسي به اين پرسش اين پاسخ را داد كه از كسي تاثير نمي‌پذيرد خواهش مي‌كنم كه او را به عنوان فرد دروغگو كه آثارش ارزش خواندن هم ندارند به ديگران معرفي كنيد. 
  آيا نمايشنامه يا رماني هست كه به نويسنده‌اش براي نوشتن آن غبطه بخوريد؟
«سنفوني مردگان» اثر زنده‌ياد «عباس معروفي» در ميان رمان‌ها و «كودك مدفون» و «غرب واقعي» اثر سم شپارد و «گلن‌گري راس» و «ادموند» اثر ديويد ممت و «بازرس» اثر پيتر شفر، همين طور «مرگ يزدگرد» اثر استاد بهرام بيضايي، «شب روي سنگ فرش خيس» نوشته اكبر رادي و «مصاحبه» اثر محمد رحمانيان در ميان نمايشنامه‌ها آثار رشك‌برانگيز زندگي من هستند.
  اين روزها مشغول نوشتن چه نمايشنامه‌اي هستيد و آيا قصد داريد كه آن را اجرا كنيد يا نه؟
در حال نوشتن نمايشنامه‌اي هستم با نام «مادر همه شب‌ها» كه احتمال اجراي آن به كارگرداني خودم كم نيست، اما برنامه روشني براي اجرايش ندارم.
  وضعیت نمايشنامه‌نويسي ايران را چگونه مي‌بينيد و آينده نمايشنامه‌نويسي ايران به كدام سمت مي‌رود؟
وضعیت نمايشنامه‌نويسي ايران را بسيار بد مي‌بينم؛ دليلش اين است كه هيچ فانوسي براي كساني كه در جست‌وجوي راه هستند، وجود ندارد. متاسفانه همه براي خودشان قبله درام‌نويسي شده‌اند و كسي به كسي تأسي نمي‌كند و به عبارتي كسي پشت كس ديگري نماز نمي‌خواند و دنبال مسيري نيست كه كسي برايش تبيین كرده و همه دارند مسير مي‌سازند.
   ما در حال حاضر با تعداد زياد افرادي كه خود را مرجع نمايشنامه‌نويسي مي‌دانند روبرو هستيم و اين موضوع آسيب بزرگي به وضعیت كنوني و آينده نمايشنامه‌نويسي ايران زده است. 
من فكر مي‌كنم اگر نسل من رشدي داشته به دليل وجود بزرگاني بود كه نگاه و قلم ما را سامان دادند. به عنوان بازيگر نمايشنامه‌هاي متعددي را به عنوان پيشنهاد بازي دريافت مي‌كنم و ناچارم كه اين متن‌ها را با دقت بخوانم و در نهايت هم با خودم مي‌گويم اين متن كه عموما هم به قلم كارگردان نوشته شده، چيست؟ قرار است به عنوان ادبيات دراماتيك ايران در نظر گرفته شود يا اينكه نه، اصلا اين متن‌ها تنها تجويزهايي هستند كه اثري روي صحنه جان بگيرد؟ من براي اين آثار اصلا شاني قائل نيستم و معتقدم اثري كه نشود آن را در خلوت خواند و تاثيرپذيرفت و صرفا نيازمند اين است كه به روي صحنه برود تا ماهيت و موجوديت پيدا كند، نمايشنامه نيست. نبايد وابستگي متن به اجرا تا حدي پيش برود كه مبنا و عصاره ادبي را تحت شعاع قرار بدهد و عملا نشود آن را به رسميت شناخت. بنابراين من وضعیت نمايشنامه‌نويسي را بغرنج مي‌دانم. معلم نمايشنامه‌نويسي خوب نداريم يا بسيار انگشت شمار و بي‌انگيزه هستند. بخشي از اين به اين دليل است كه انگار اصلا مستمع جاذب و جالبي هم وجود ندارد.
  اگر به عنوان يك نمايش‌نامه‌نويس قرار باشد نمايشي درباره خاورميانه بنويسيد، فكر مي‌كنيد چگونه صحنه‌هاي اين نمايش را پيش مي‌بريد كه نقطه پاياني  بر مناقشات منطقه بگذارد.
سوال حكيمانه‌اي است كه من طبق عادت نوشتن خودم كه براي شما تشريح كردم حداقل دو هفته و حداكثر يك سال براي جوابش زمان مي‌خواهم...


   ادبیات و ادبیات نمایشی محصول تاثیر و تاثر از آثار قبل از خود هستند. هیچ اثری روی پای خودش نایستاده است و روی آثار قبل خود ایستاد و این اثر ممکن است قرن‌ها پیش از آن متن نوشته شده باشد. 
   من فکر می‌کنم اگر نسل من رشدی داشته به دلیل وجود بزرگانی بود که نگاه و قلم ما را سامان دادند.
   من وضعیت نمایشنامه‌نویسی را بغرنج می‌دانم. معلم نمایشنامه‌نویسی خوب نداریم یا بسیار انگشت‌شمار و بی‌انگیزه هستند. بخشی از این به این دلیل است که انگار اصلا مستمع جاذب و جالبی هم وجود ندارد.
    فصل مشترک نمایشنامه‌های من واقع‌گرایی و توجه به مصادق جامعه‌ای است که در آن زندگی می‌کنم، حتی اگر گاهی واقع‌گرایانه به این مصداق نزدیک نشده باشم. در تمام نمایشنامه‌هایم در همه سبک‌هایی که نوشته‌ام یک نوع برشتگی اجتماعی می‌بینم. فصل مشترک تمام نمایشنامه‌هایم اول مضمون و دومی تکنیک محور بودن است. اعتقاد دارم که تمام این کار خوب یا بد برمبنای تکنیک قابل توضیح نوشته شده‌اند.
    نباید وابستگی متن به اجرا تا حدی پیش برود که مبنا و عصاره ادبی را تحت‌الشعاع قرار بدهد و عملا نشود آن را به رسمیت شناخت.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون