نيره خادمي | دستهاي آنها تيره و چاك چاك است. در اين سالها، گاهي بلورهاي سفيد و درخشان نمك به درون لايههاي زيرين پوست دو دست آنها سر زده و زخمهاي لاي انگشتانشان را سوزانده. انگار كه كسي بر كف دستهايشان تيغ كشيده باشد. صورتهايشان آفتاب سوخته و كمرهايشان از وزن زياد حلبهاي آب شور و كيسههاي بزرگ نمك كه روزها بر شانه و كول مياندازند، رو به خميدگي برده. هركدام يكي، دو باري در حوضچههاي دور سنگچينشده چشمه نمك كه در زبان محلي به آنها «كرت» گفته ميشود، ليز خوردهاند و حتي دست، پا يا لگن برخي از آنها شكسته. چند وقتي هم به خاطر آسيبهاي وارده، خانهنشين شدهاند ولي به محض اينكه شكستگي جوش خورده، رختش را بسته و از جانشان رفته، دوباره براي «چيدن نمك» رفتهاند. روزي آنها يك تا دو كيلومتر آن طرفتر از روستايشان «سر آقا سيد» توي آبِ باريك چشمه شوري جاري شده و بعد با زحمت زياد دستهاي آنها، روي زمينها يا همان گودالهاي خانوادگي دادورها نشسته.
اراده کرده بودیم در این صفحه هفتگی به چهرههای شاخص ایرانی نزدیک شویم و از این راه روایتگر تاریخ زندگی و شغل و عشق و روزگار آنها شویم اما روزنامهنگاری گاهی با تمام چارچوبهای تعیینشده، چارچوب نمیشناسد و سوژه و گزارش، خود را به گزارشگر نزدیک میکند. قبول این نزدیکی نه از باب ناچاری که از باب ضرورت و اهمیت است. اتفاقی که برای ما افتاد و آیین و فن و رنج و تلاش زنان روستایی خود را برای نخستین شماره به ما نزدیک کرد، حیف بود تنها روایت یک نفره بنویسیم. پس از جمع دستهای بریده بریده و صورتهای آفتاب سوخته زنانی نوشتیم که گویا یک نفرند، نفری بزرگ که در زمینها آب شور میکارند و نمک درو میکنند. قالب اصلی این صفحه، گزارش از شخص است و به ضرورت ممکن است شغلی خاص یا مکانی مهم و از یادها جا مانده خود را به ما نزدیک کند، شاید ما آن را انتخاب کنیم یا شما پیشنهاد دهید.
نيره خادمي | دستهاي آنها تيره و چاك چاك است. در اين سالها، گاهي بلورهاي سفيد و درخشان نمك به درون لايههاي زيرين پوست دو دست آنها سر زده و زخمهاي لاي انگشتانشان را سوزانده. انگار كه كسي بر كف دستهايشان تيغ كشيده باشد. صورتهايشان آفتاب سوخته و كمرهايشان از وزن زياد حلبهاي آب شور و كيسههاي بزرگ نمك كه روزها بر شانه و كول مياندازند، رو به خميدگي برده. هركدام يكي، دو باري در حوضچههاي دور سنگچينشده چشمه نمك كه در زبان محلي به آنها «كرت» گفته ميشود، ليز خوردهاند و حتي دست، پا يا لگن برخي از آنها شكسته. چند وقتي هم به خاطر آسيبهاي وارده، خانهنشين شدهاند ولي به محض اينكه شكستگي جوش خورده، رختش را بسته و از جانشان رفته، دوباره براي «چيدن نمك» رفتهاند. روزي آنها يك تا دو كيلومتر آن طرفتر از روستايشان «سر آقا سيد» توي آبِ باريك چشمه شوري جاري شده و بعد با زحمت زياد دستهاي آنها، روي زمينها يا همان گودالهاي خانوادگي دادورها نشسته. بيبي مريم، منيژه خانم و هر كدام از زنان روستا تقريبا هفتهاي دو بار، بعد از پيادهروي طولاني در مسير يك تا دو كيلومتري سنگلاخ و صخرهها «سر نمك» ميروند. بلورهاي سفيد نمك را هر سه، چهار روز، يك بار در حوضچهها ميخوابانند. انگار كه در نفسكشِ بهار و ميانههاي تابستان و گرما، برف به زمينها خوابيده و نور به آن تابيده باشد. بيبي مريم و باقي زنان ساعت 4 تا 5 صبح كه هنوز آفتاب جان نگرفته؛ در هواي گرگ و ميش از خانه راه ميافتند و وقتي به چشمه نمك رسيدند از چشمه شيرين بالادست، آب براي چاي و صبحانه برميدارند و ميروند سر وقت كار. تنها چند ساعت زمان دارند. قديمترها زنان تا وقتي كه نور به سنگ معروف نزديك چشمه بتابد و از نشانههاي روي سنگ بگذرد، حق برداشت آب را داشتند و وقتي نور از آن نشانهها ميگذشت، ديگر برداشت آن آب شور حرام ميشد، حالا هم همان اعتقاد را دارند. چشمه نمك، چشمه آبي است كه پس از گذر از كوهها و گنبدهاي طبيعي نمكي، شور ميشود. كمزور است و آب بسيار كمي دارد. زنها كه صبح زود يا ظهر در گروهاي 6-5نفري راهي منطقه شدهاند، هر كدام با ظرفهاي كوچك آب را درون حلبها ميريزند تا بعد آن را روي زمينهايشان خالي كنند. زمينهايشان را هم قبلا با كشيدن كيسه روي زمين آن، آماده كردهاند، تا نمك در زمان برداشت و پس از تبخير آب بدون همراه شدن با خاك، داخل كيسههايشان جا شود.
تعداد زنهايي كه در اين 5-4 ماه گرم سال به چشمه ميروند، حدودا 40 تا 50 نفر است و بيبيمريم كه حدودا 48 سال دارد، يكي از آنهاست. مدرسه نرفته و به قول خودش بيسواد است. همسرش را 7 سال پيش از دست داده است و حالا خرج 4 فرزند يتيم را از همين راه به دست ميآورد و درآمد آن، تنها كفاف يك زندگي بسيار ساده روستايي در اتاقي كوچك را ميدهد. «شوهرم را چند سال پيش آب برد. سيل آمده بود و او در راه بازگشت از محل كار خود به درون رودخانه ليز خورد و رفت. ديگر هم پيدا نشد. هر قدر كارگر گرفتيم و چند شبانهروز منطقه را گشتيم ولي حتي جنازهاش را هم نتوانستيم پيدا كنيم.» بيبيمريم از كودكي و از زماني كه چشم باز كرده، بارها مادر و مادربزرگ را در حال برداشت نمك ديده است. بيشترين تصوير او از كودكي همان صبحهاي چشمه نمك است كه گاهي با دا (مادر) و دآولو (مادربزرگ) همراه ميشد. خودش هم تا قبل از آنكه ازدواج كند، همراه آنها براي برداشت نمك ميرفت ولي از وقتي ازدواج كرد، مدتي كوچنشين شد. همسرش هنوز زنده بود و او بيشتر كارهاي خانه را انجام ميداد اما پس از مرگ همسر، دوباره به شغل اجدادي و كار كردن روي ميراث زنان سرآقا سيد بازگشت. حالا زمستانها هيزم روي كول ميگيرد و مانند بقيه زنان روستا، گاهي براي چيدن بلوط ميرود و از اواخر بهار، سر و كارش با حلبهاي بزرگ و كول كردن گوني و كيسههاي 30 -20 كيلويي نمك است. «وقتي برف و باران باشد، آب چشمه شور نيست ولي حالا كه بارندگي نداريم، آب شور ميشود و ميتوانيم از آن نمك برداشت كنيم. حدود يك ساعت زمان ميبرد تا پياده به محل چشمه نمك برسيم. روي زمينهايمان پلاستيك پهن ميكنيم و آب شور را از چشمه روي آن ميريزيم، چند روز ميماند و پس از اينكه خشك شد، نمكها را جمع ميكنيم و به روستا ميبريم. بعضيها كه قاطر و خر دارند، نمك را بار حيوان ميزنند ولي من هيچكدام را ندارم و مجبورم همه را روي كولم بگيرم. چه كار كنم؟ چارهاي نيست، درآمد ديگري ندارم.» اما درآمد برداشت نمك در برابر ساعت و زحمتي كه زنان متحمل شدهاند، هيچ است: «نمك را به عشاير و مردم روستا ميفروشيم و هر 10 كيلو را 40 تا 50 هزار تومان از ما ميخرند.» همه جور زن در ميان اين زنان پر كار ديده ميشود ولي بيشتر آنها پا به ميانسالي گذاشتهاند، برخي شوهر ندارند، همسران برخي از آنان در روستا روي زمين كشاورزي كار ميكنند و يونجه و گندم برداشت ميكنند و همسران برخي ديگر از آنان براي كار و كارگري به اصفهان ميروند. «زنان سعي ميكنند كمك خرج باشند، نه تنها با اين كار كه با كمك در دامداري و كشاورزي.» گاهي در ميان آنان كودكان هم ديده ميشوند؛ دختربچههايي كه بيبي مريم دادور ميگويد از حدود 8 يا 10 سالگي همراه آنان ميروند تا هم كمك باشند و هم راه و رسم برداشت نمك را ياد بگيرند. همان دختران كوچك، كيسههاي 10 كيلويي نمك را روي كول خود ميگذارند تا در كنار مادران و مادربزرگها به روستا برسند. يكي از همان روزهايي كه بيبي مريم همراه بقيه به چشمه نمك رفته بود وقتي ميخواست بلندي را بالا برود پايش روي زمين ليز خورد؛ دو ماه كار نكرد و در خانه خوابيد و حتما ميدانيد دو ماه كار نكردن براي كسي كه تنها راه درآمدش يكي است، چه معنايي دارد.
بيم باران
آفتاب تند و كم بارشي، بركت كار اين زنان روستايي است. گرما، آب شور پخش شده روي زمين را زودتر تبخير ميكند در صورتي كه اگر باران ببارد، هم شوري آب چشمه كم ميشود و هم نمك «كرت»ها خراب ميشود و تمام زحماتشان بر باد ميرود. سال گذشته، بارشهاي ناگهاني درست زماني كه گروهي مستندساز براي تهيه فيلم به چشمه نمك رفته بودند، به روستاي سرآقا سيد رسيده بود. آن روز آسمان كه ابري شد، حجت دادور، از اهالي روستا و فعال گردشگري كه همراه گروه مستندساز به چشمه نمك رفته بود، همان بيم را داشت. «خراب شدن نمك خشكشده اهالي روستا در زمينهايشان». بيم او بيراه نبود، باران كه گرفت، نمكهاي مردم در حال خراب شدن بود. همه هراسان با هر وسيلهاي كه داشتند براي نجات بلورهاي سفيد به چشمه نمك آمدند؛ تصويري كه براي بسياري از اهالي روستا از جمله حجت دادور، عجيب و به ياد ماندني شد: «پير و جوان و كودك و زن و مرد؛ فرقي نميكرد. مردم با هر وسيلهاي كه ميشد؛ خرها و قاطرهايشان را آوردند و كمك كردند، نمكهايي كه در حال خيس شدن بود را جمع كردند و من هيچگاه آن صحنه را از ياد نميبرم. همزمان خوشحال بودم و ناراحت. از اين ميزان همكاري مردم، براي كمك كردن به يكديگر كه تا چشمه نمك آمدند، خوشحال بودم و ناراحت شدم چرا كه زحمت زنان از بين رفت و بخش زيادي از نمكهايشان خراب شد.»
آب باريكه ساعتي
گودالها از قديم و آنطور كه حجت دادور به «اعتماد» ميگويد از حدود 500 تا 600 سال پيش از روي تقسيمبندي كوهها، منطقه و كشاورزي جريببندي شده و حوضچهها نسل به نسل به مردم امروز رسيده است: «چشمه نمك كه ما به آن سر نمك ميگوييم، آب خيلي كمي دارد و در واقع به اندازه يك شير سماور از آن جاري ميشود. زنان بر اساس گروهبندي كه دارند از ساعت 5-4 صبح تا ساعت 7 و 8 صبح به آنجا ميروند. در قديم كه براي تخمين زمان، ساعتي نبود؛ زنان سنگ بسيار بزرگي را مشخص كرده بودند و تا زماني كه آفتاب به آن سنگ بزند، حق برداشت از آب را داشتند. الان هم همين است و از ديدگاه آنها وقتي آفتاب به آن سنگ برسد؛ آب به گروهي كه صبح رفتهاند، حرام شده است و حق گروه بعدي است. از ساعت 8 صبح كه گروه اول برداشت از چشمه را متوقف ميكند تا بعدازظهر، دوباره آب براي گروه بعدي جمع ميشود. گروه بعدي هم نميتواند تا تاريكي بماند و آب برداشت كند. باز هم به اعتقاد خودشان، زمانيكه آفتاب در حال غروب كردن است و از سنگ يا درخت مشخصي عبور ميكند، حق برداشت ندارند. باز هم آب از نظرشان حرام است و بايد براي گروههاي بعدي در صبح جمع شود. اندازه برداشت آب براي هركدام از زنان هم از قديم مشخص شده است، مثلا طبق تقسيمات قديم يك خانم دو حلب سهميه دارد و ديگري سه حلب.»
درآمدي اندك از آن همه تلاش
در طول يك روز دو گروه 6-5 نفري به سمت چشمه نمك ميروند و برميگردند. هر بار، يكي از زنها سرگروه ميشود و آب را با پياله در حلبهاي آنها ميريزد. در روزگار قديم از مشك يا كوزه براي جمعآوري آب از چشمه استفاده ميكردند ولي حالا حلبهاي روغن و پنير جاي آن را گرفته است. در گذشته و زماني كه پلاستيكي در كار نبود، زنان براي جدا كردن نمكها از زمين با وسيلهاي به نام بُهوم (بُهون) كوب روي آنها ميكوبيدند تا همزمان كه نمكها از سطح زمين جدا ميشود، سطح زمين محكم و صيقلي شود تا نمكها در آن فرو نرود. «حالا براي كف حوضچهها (كرتها) از پلاستيك استفاده ميكنند و آب شور داخل آن ريخته ميشود. بعد از دو تا سه روز، وقتيكه آب داخل حوضچه تبخير شد، تبديل به نمك ميشود. بعد با چوب يا چكش نمك را خرد يا به قول خودشان لخته، لخته ميكنند و داخل گوني ميريزند و به روستا ميبرند. در روستا بعضي آن را با سنگهاي مخصوص آسياب كرده و ميفروشند و بعضي هم به صورت كلوخي. برخي از اين زنان در هفته شايد دو تا سه روز، سرِ نمك باشند. نه يك ساعت و دو ساعت كه تقريبا هر بار بيش از 4 تا 5 ساعت.» نمكها سه، چهار روزه جمع ميشود. برخي زودتر سر وقت زمين ميروند و زمانيكه هنوز نمكها بهطور كامل خشك نشده، آن را جمع كرده و به روستا ميبرند تا در پشت بام خانه پهن كنند و همانجا آب آن تبخير شود. «لايهاي از نمك كه به گرد و خاك آلوده شده را جدا ميكنند و در روستا به عشاير ميفروشند. بخشهاي تميز را در خانه آسياب ميكنند اما در كل خيلي ارزان فروخته ميشود. سال گذشته يك حلب نمك را بين 50 تا 60 هزار تومان از آنها ميخريدند ولي از نظر من، ارزش هر حلب بين 100 تا 150 هزار تومان و حتي بيشتر است چون يك زن، چندين ساعت روي آن زحمت ميكشد و يك پروسه چندين روزه طي ميشود. اين زنان، يك روز ميروند آب نمك را داخل گودالها ميريزند و چند روز ديگر هم ميروند آن را جمع ميكنند و براي بقيه كارها به روستا ميآيند. شايد كل نمكي كه هر يك از آنها برداشت ميكند، دو حلب باشد. اگر بتوانند هر حلب را حداكثر 70 تومن بفروشند، دو حلب ميشود 140 هزار تومان. فقط 140 هزار تومان براي آن چند روز كار، نصيب يك زن ميشود.»
همه روستا باهم فاميلند
او حالا 30 سال دارد و از كودكي بارها همراه مادر و مادربزرگ، نظارهگر اين صحنهها بوده و سختيها، شوخيها و خندههاي زنان را از گودالي به گودال ديگر ديده است. «راه مادر من البته الان به چشمه نمك دور شده و ديگر روي آن كار نميكند. به هر حال يك چشمه آب شيرين، بالاتر از چشمه نمك وجود دارد و از آن براي ناهار، صبحانه يا عصرانه يا چايشان آب ميگيرند و همانجا استراحتشان را هم انجام ميدهند تا بعد به خانه بيايند. حرف ميزنند، از قديم خاطره ميگويند و خلاصه خود را سرگرم ميكنند، منتها آواز و ترانهاي تحت عنوان آواز كار ندارند چون همه مردم روستا از جمله همين زنان، سيد هستند و از قديم اعتقاداتي داشتند كه سراغ ترانه نرفتند.» تمام اهالي روستاي سرآقا سيد كه در 45 كيلومتري چلگرد مركز شهرستان كوهرنگ است با هم فاميل هستند و به گفته او نام فاميل همه آنها هم، دادور است. هيچ غريبهاي را هم به ميان خود راه نميدهند: «حتي آنهايي كه از اينجا به شهر يا روستاي ديگري رفتند را نيز به خانههايشان راه نميدهند.» البته اينطور نيست كه همه كساني كه حوضچه دارند، خودشان روي آن كار كنند. برخي از مردم به نوعي گودالهايشان را اجاره ميدهند به ويژه آنهايي كه به شهر رفتهاند يا فاصله دورتري با حوضچه دارند. آنها حوضچه را به مدت 3 يا 4 ماه كه فصل برداشت است، به زنان ديگري ميسپارند به اين صورت كه هر تعداد حلبي كه در طول آن مدت زمان به دست بيايد، 3 يا 4 حلب آن سهم صاحب گودال است و بقيه نصيب زني ميشود كه روي آن كار كرده است. بنابراين احتمالا يك زن علاوه بر زمين خود ميتواند روي زمين چند نفر ديگر نيز كار كند.
دردها و سياهي دستهاي بريده بريده
كمترين آسيب برداشت نمك براي زنان اين روستا پادرد، سردرد و كمر درد است چرا كه هر حلب روغن 10 تا 20 كيلو نمك ميگيرد و آنها هر بار تقريبا 30 كيلو را حدود يك ساعت روي كولشان ميگيرند تا به روستا برسند. «گاهي زمين ميخورند يا در گودال نمك ليز ميخورند؛ دست، پا يا لگنشان ميشكند. زنان روستا جز نمك، هيزم هم كول ميكنند و جنب و جوشهاي ديگري نيز دارند كه به سلامتي آنها آسيب وارد ميكند. دستهايشان سياهِ سياه است و به قدري كه بريده بريده است كه انگار با تيغ توي دستهايشان زدهاند، چون بدون دستكش كار ميكنند و نمك روي پوست دست آنها تاثير دارد.»
«منيژه دادور» 50 ساله است، از سالهاي دور در ذهنش مانده است كه چطور مادر و مادربزرگ سنت و فن برداشت نمك را به او ياد دادهاند؛ اينكه چگونه آب را جمع و در گودال پهن كنند و در نهايت نمكها را برداشت كنند. در اين سالها به قدري براي اين كار زحمت كشيده كه حالا مريض احوال است. او درباره دردها و آسيبهايي كه در طول زمان به او وارد شده، به «اعتماد» ميگويد: «كار ما خيلي سخت است. نمكها در نهايت مثل گِل خشك است، بايد آن را بكوبيم و از آن نمك بگيريم. بايد آب شور را ببريم و روي پلاستيك بريزيم و چند روز بعد برگرديم و نمك را به روستا بياوريم. دستهايمان هميشه درد ميگيرد، چون براي جدا كردن نمك از داخل گودالها بايد با چوب به زمين بكوبيم. دستهاي من هميشه زخم است. چارهاي هم ندارم، كار ديگري در روستا نيست كه براي امرار معاش آن را انجام بدهم. هيچكدام از ما درآمد ديگري نداريم. تابستان نمك كول ميكنيم و در 6 ماه زمستان كه زمينهايمان زير برف است بلوط. شوهرم هم كارگري ميكند اما با 5 بچه خرجمان نميرسد.» اگرچه بيشتر اين كار بر عهده و در واقع ميراث زنان است ولي اوايل بهار، پيش از شروع فصل برداشت نمك، برخي مردان به منطقه چشمه نمك ميروند و حوضچهها را تميز ميكنند تا زنان راحتتر به كسب و كار خود برسند.
بيمه ندارند و هيچ نهادي از آنها حمايت نميكند
نمك طبيعي از آب چشمههاي جاري از زير كوه يا گنبدهاي طبيعي نمك احصا ميشود كه اغلب علاوه بر سديم كلريد داراي يونهاي ديگري چون منيزيم، آهن، كلسيم، پتاسيم، ليتيم و حتي مقداري يد است. بنابراين نمكي كه زنان روستاي سر آقا سيد با مشقت فراوان برداشت ميكنند و به قيمت بسيار ناچيز از آنها خريداري ميشود، احتمالا قابليت استفاده به عنوان نمك طبي را نيز دارد در حالي كه «فريده احمدي»، كارشناس ثبت ميراث ناملموس ادارهكل ميراث فرهنگي، صنايعدستي و گردشگري چهارمحالوبختياري در اين باره به «اعتماد» ميگويد؛ بخشهايي از نمك احصاشده كه كيفيت كمتري دارد، براي مصارف دام فروخته ميشود و بقيه به عنوان مصارف روزانه به فروش ميرسد: «اين نمكها تصفيهشده نيستند، بنابراين مردم مناطق شهري از آن براي خوراك استفاده نميكنند اما طبيعتا اين نمكها به جز ارزش غذايي بالا حتي خواص درماني نيز دارند.» زنان روستايي كه سالهاست روي اين نمكها كار ميكنند، نه تنها از بيمه برخوردار نيستند كه محصولاتشان با قيمت مناسبي خريداري نميشود و حتي محلي براي عرضه آن ندارند در حالي كه پروسه سختي را براي برداشت نمك طي ميكنند. «مسير برداشت نمك، راه بسيار ناهموار و پر پيچ و خمي دارد و آنها بايد در سراشيبي، اين مسير را طي كنند. مانند مسير و بافت روستا كه در سراشيبي ساخته شده است، آنها نيز بايد حلبهاي 18 كيلويي را بارها پر كنند و داخل حوضچههاي پلكاني خالي كنند. فقط هم زنان با دستهاي خالي اين كار را انجام ميدهند.» چهرههاي آفتاب سوخته، نماد زناني است كه روز و روزگارشان را در اين روستا، براي برداشت نمك خرج كردهاند ولي در نهايت هيچ نهادي از آنها حمايت نميكند. «اين زنان در آن گرماي سوزان از صبح تا عصر زير نور آفتاب، نهايتا با يك آذوقه ساده كار ميكنند و در اين راه فقط به آن حلبها بسنده نميكنند بلكه گونيهاي 30 كيلويي را هم تا روستا به دوش ميكشند بنابراين فشار زيادي به آنها وارد ميشود.»
آيين، روش و فنون برداشت نمك ثبت شد
برداشت نمك در روستاي سرآقاسيد شهرستان كوهرنگ كه در ۱۳۵ كيلومتري شهركرد، مركز استان چهارمحالوبختياري واقع شده است، بهمن ماه سال 1401 در فهرست ميراث ناملموس كشور به ثبت رسيده ولي اين منطقه در يك دهه گذشته به يكي از جاذبههاي گردشگري استان تبديل شده است. كارشناس ثبت ميراث ناملموس ادارهكل ميراث فرهنگي، صنايعدستي و گردشگري چهارمحال و بختياري ميگويد در پروندهاي كه سال گذشته در سازمان ميراث فرهنگي به ثبت رسيد، تنها آيين، روش و فنون برداشت نمك مهم بود، اما هنوز چشمه نمك به عنوان اثر طبيعي ثبت نشده است: «در صورت ثبت اين چشمه به عنوان اثر طبيعي، ساير اطلاعات را بررسي خواهيم كرد؛ از جمله اينكه آب چشمه دقيقا از كدام كوه اثر ميگيرد يا اينكه ويژگيهاي خاص نمك احصا شده، چيست. در آن صورت نمك به آزمايشگاه فرستاده ميشود تا نوع و درصد املاح آن مشخص شود. ما درصدد ثبت چشمه نمك به عنوان يك اثر طبيعي هستيم و در حال حاضر پرونده پيشنهادي سازمان براي ثبت اثر طبيعي است ولي هنوز به نتيجه نرسيده است.» او معتقد است كه يكي از راههاي كمك به اين زنان فراهم آوردن شرايط فروش نمكشان است. «قدمهاي بعدي ما براي كمك به آنها اين است كه مثلا در جشنوارهها و نمايشگاههاي مرتبط براي عرضه محصولاتشان به آنها غرفه اختصاص داده شود يا براي بستهبندي نمكهايشان در كارخانجات كمك شود يا همانطور كه از صنعتگران حمايت ميشود از اين زنان هم حمايت شود تا بتوانند از بيمه استفاده كنند. در مراحل بعدي اميدواريم در جهت حفاظت و احياي آن كارهاي ديگري انجام دهيم.»
روستاي سرآقا سيد نيز در سال 1400 به واسطه بافت تاريخي و پلكاني آن در دل طبيعت سرسخت زاگرس به فهرست آثار ملي ايران راه پيدا كرد اما گردشگري آن بهطور جدي از اواخر دهه 80 آغاز شد هر چند در حال حاضر چندان رونقي ندارد. اين روستا در ارتفاع 2500 متر از سطح دريا و در يكي از دامنههاي قله «هفت تنان» است و به روايت اهالي منطقه قدمت آن به 600 سال قبل بر ميگردد اگرچه به گفته حجت دادور، فعال گردشگري اين منطقه قدمت بالاتري دارد. آبشار شيخ علي خان و غار يخي «چما» در 40 كيلومتري اين روستا قرار دارد و قله زردكوه كه با ارتفاع 4200 متري در 30 كيلومتري آن واقع شده است. همه خانههاي سرآقا سيد خشتي و بيشتر آنها بدون پنجره ساخته شده است و درهايشان رو به طبيعت باز ميشود. از گذشته تا امروز نيز به عنوان يكي از اتراقگاههاي ييلاقي عشاير بختياري مطرح بوده است. گويش مردم روستاي سر آقا سيد، بختياري است و ارديبهشت و خرداد را پذيراي عشاير از مناطق گرمسير خوزستان هستند. براساس آخرين سرشماري سال 95 جمعيت آن حدود 1700 نفر است با وجود اين، راه دسترسي به عنوان يكي از مشكلات اصلي منطقه مطرح است و تنها مسير دسترسي به آن نيز در فصل سرما و بارش برف بهطور كامل مسدود ميشود. فاصله روستا تا فرودگاه بينالمللي شهركرد بيش از 2 ساعت است و براي رفتن از آنجا به شهركرد بايد حدود يك ساعت زمان صرف كرد. روستاي سرآقا سيد كه جزو استان كوهستاني چهارمحالوبختياري است به همراه جنگلهاي بلوط، چشمه ديمه و ديگر روستاهاي تاريخي طبيعت بكري را در اين منطقه رقم زده است. هر از گاهي هم كوه يا گنبد نمكي ديگري در آن كشف ميشود مانند كوهي كه سال 94 در فاصله 10 كيلومتري چلگرد مركز شهرستان كوهرنگ كشف شد و گفته ميشود گذر آب از اين كوه نمكي موجب سفيد شدن منطقه و شور شدن چشمهها شده است.
بیبیمریم: وقتی برف و باران باشد، آب چشمه شور نیست ولی حالا که بارندگی نداریم، آب شور میشود و میتوانیم از آن نمک برداشت کنیم. حدود یک ساعت زمان میبرد تا پیاده به محل چشمه نمک برسیم. روی زمینهایمان پلاستیک پهن میکنیم و آب شور را از چشمه روی آن میریزیم، چند روز میماند و پس از اینکه خشک شد، نمکها را جمع میکنیم و به روستا میبریم. بعضیها که قاطر و خر دارند، نمک را بار حیوان میزنند ولی من هیچکدام را ندارم و مجبورم همه را روی کولم بگیرم. چه کار کنم؟ چارهای نیست، در آمد دیگری ندارم
منیژه دادور: کار ما خیلی سخت است. نمکها در نهایت مثل گِل خشک است، باید آن را بکوبیم و از آن نمک بگیریم. باید آب شور را ببریم و روی پلاستیک بریزیم و چند روز بعد برگردیم و نمک را به روستا بیاوریم. دستهایمان همیشه درد میگیرد، چون برای جدا کردن نمک از داخل گودالها باید با چوب به زمین بکوبیم. دستهای من همیشه زخم است. چارهای هم ندارم، کار دیگری در روستا نیست که برای امرار معاش آن را انجام بدهم. هیچ کدام از ما درآمد دیگری نداریم
فریده احمدی:یکی از راههای کمک به این زنان فراهم آوردن شرایط فروش نمکشان است. قدمهای بعدی ما برای کمک به آنها این است که مثلا در جشنوارهها و نمایشگاههای مرتبط برای عرضه محصولاتشان به آنها غرفه اختصاص داده شود یا برای بسته بندی نمکهایشان در کارخانجات کمک شود یا همانطور که از صنعتگران حمایت میشود از این زنان هم حمایت شود تا بتوانند از بیمه استفاده کنند. در مراحل بعدی امیدواریم در جهت حفاظت و احیای آن کارهای دیگری انجام دهیم