• ۱۴۰۳ جمعه ۱۵ تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5659 -
  • ۱۴۰۲ شنبه ۲ دي

آخرالزمان ماترياليستي

بابك اوجاقي

طي چند هفته گذشته مشغول ديدن فصلِ آخر سريال «لوكي» از مجموعه توليدات استديو مارول بودم. سريالي با نقش‌آفريني تام هيدلستون در نقش لوكي خداي شر كه همواره درصدد بر هم زدن نظم جهان است. داستان فيلم به‌شدت جذاب و سرگرم‌كننده است. اين سريال درباره سازماني است كه كنترل خط زمان را در دست دارد و هر متغيري (نامي كه در فيلم به انسان‌ها يا موجودات ديگري كه در دل خط زمان مقدس زيست مي‌كنند داده شده است) كه بر خلاف نظم خط زماني مقدس عمل كند را از زمان حذف مي‌كند. سريال لوكي به اذعان بسياري از منتقدان از موفق‌ترين توليدات جهان مارول است و به عنوان بيننده و علاقه‌مند به جهان‌هايي اينچنين به‌شدت از ديدنش لذت بردم. 
اما در انتهاي فصل دوم سريال و بعد از فراز و نشيب‌هاي فراوان كه در آن خداي شر تبديل به ناجي جهان مي‌شود اتفاقي رخ مي‌دهد كه برايم بسيار جالب بود. در انتهاي فصل زماني كه «دستگاه» بافنده زمان شروع به ويراني مي‌كند و لوكي بعد از هزاران بار تلاش از خلال توانايي سفر در زمان براي جلوگيري از فروپاشي خط زماني مقدس، ناگهان تبديل به خداي منجي مي‌شود، قدرت خدايگون خود را به كار مي‌گيرد و خط‌هاي زماني گوناگون را كه در اثر ويراني «دستگاه» بافنده زمان در حال تكثير و نابودي هستند به دست گرفته و با نيروي مافوق بشري خود تمام خطوط را رام و آرام مي‌كند و با نشستن بر تختي سنگي در فضايي خارج از زمان، نظم را به جهان بر‌مي‌گرداند. در واقع بيننده‌اي كه طول سريال به‌طور مداوم با عجيب‌ترين و پيچيده‌ترين مفاهيم فيزيك و رياضي مواجه شده در پايان شاهد نجات جهان توسط يك خداست. دراينجا قصد پيچيده‌كردن موضوع را ندارم اما صرفا براي اشاره به آنچه قسمت آخر لوكي در ذهنم شكل داد مخاطب را به دو كتاب مهم جورجو آگامبن، فيلسوف ايتاليايي، ارجاع مي‌دهم. دو كتاب هوموساكر و زماني كه باقي مي‌ماند تلاش آگامبن براي توضيح اين چرخش در زمانه ما است. بديو در جايي اين تلاش آگامبن را نهايتا نمودار نوعي «مسيحيت پنهان» مي‌داند كه بر پايه آن، هوموساكرِ قهرمان‌گونه سياست، به طرزي آرام و خاموش، جاي خود را به هومومسيانيكوسِ دين مسيح مي‌دهد. وراي آگامبن در آثار كساني همچون ريچارد كرني و جان مولاركي هم از چرخش الهياتي يا چرخش ديني در عصر ما ياد مي‌شود. همانطور كه بالاتر نوشتم قصدم در اينجا ورود به نظريات فلاسفه درباره تئولوژي نيست. صرفا از خلال تفكراتي ساده درباب تئولوژي در عصر ما كه آن هم برآمده از علاقه به جهان سريال‌هاي فانتزي است، قصد باز كردن مبحثي درباره بازگشت امر تئولوژيك و مشخصا آخر‌الزماني در قالب سرگرمي را دارم. هر چند اين بازگشت در قالب جهان سرگرمي خود نشانه وجود اين بازگشت در جهان واقعي است.

 در هنگامه شورش داعش در شامات، مقاله‌هايي درباره چيستي تفكر داعش خواندم. بسياري از آنها بر بروز نوعي خوانش جديد از اسلام كه از قضا حتي با سلفي‌ترين ديدگاه‌هاي قبل از خود نيز متفاوت بود، تاكيد داشتند و ظهور داعش را نوعي واكنش پست‌مدرنيستي به جهان بيرون مي‌دانستند و معتقد بودند داعش بازگشت امر تئولوژيك در قالبي پست‌مدرن است كه آمده تا بساط تمام تلقي‌هاي قبل از خود را بركند و شيوه‌اي جديد براي زيستن بر پايه سنت ارايه دهد. داعش دشمن هر آن چيزي است كه ما آن را مدرن، علمي و منطقي مي‌دانيم. در واقع بحث بر سر تغيير نگاه است. نگاهي كه مي‌خواهد وراي هر آنچه تاكنون بوده و برتري داشته، امر نو را از خلال آشوب و خشونت عظيم بر جهان مسلط كند. در كنار داعش بروز كرونا و مواجهه انسان متفرج و جهاني شده قرن 21 با ناتواني و ضعف جسمي و ذهني خويش در برابر وضعيتي نا‌بهنگام كه تمامي مختصات زيست روزمره او را به مخاطره انداخت هم در ذهن ما نقش بسته است. زماني كه از ترس ابتلا به مريضي، پير و جوان نظم روزمره و آهنين زيستِ قرن 21 را در عرض چند روز و هفته به كناري نهادند و تلاش و موفقيت و پيشرفت را به مثابه مهم‌ترين هدف زيست انسان معاصر به مثابه موضوعي بي‌اهميت به كناري نهادند و تنها به حفظ جان بسنده‌ كردند. حال، در ميان رنج‌ها، ايزوله بودن اين حيوان اجتماعي آن‌هم در عصري كه مرزهاي سرگرمي به سرعت در نورديده مي‌شوند، جاي خود را دارد. جهان پس از داعش و كرونا به نظر جهاني واقعي‌تر و بري از اسطوره به نظر مي‌آمد. شكست داعش و كرونا به مدد علم ممكن شد. يكي با علم و تكنولوژي نظامي برتر و ديگري با علم پزشكي. به ياد دارم در روزهاي اوليه كشف كرونا چه شور و وجدي در جهان حاكم بود. به نظر مي‌آمد علم مي‌تواند رنج بشر را اگر نه كاملا نابود، حداقل كوتاه كند. نابودي داعش هم نماد پيروزي خرد و عقل انسان متمدن قرن 21 بر تلاش بر بازگشت به سنت در قالب توحش بود. اما اكنون تنها چند سال بعد از اين پيروزي‌هاي بزرگ و غلبه علم بر بيماري و جهل و خشونت در دل جهان، ايده تئولوژيك آخر‌الزمان و رستگاري در قالب زيست روزمره بازگشته است. 

سينما در هر عصر بازتاب‌دهنده تفكرات آن عصر بوده است. جنگ ستارگان لوكاس زماني كه اشتياق انسان‌ها و البته دولت‌ها، به فضا و سلاح‌هاي عجيب و غريب ساخته شد. همانطور كه سينماي اسكورسيزي واكنشي به روياي امريكايي است. به همان شكل كه سينماي فليني يا آنتونيوني واكنشي به دنياي پس از جنگ در اروپاست. در زمانه ما اما آخر‌الزمان و مواجه با آن موضوع اصلي سينماست. ارباب حلقه‌ها، بازي تاج و تخت، هري پاتر و ...، همگي نمادي از مواجهه انسان قرن ما با يكي از اصلي‌ترين دغدغه‌هايش يعني آخر‌الزمان است؛ آخر‌الزماني كه گويي همگي انتظارش را مي‌كشند. اگر بازگشت تئولوژي در نوشتار كساني همچون آگامبن به فلسفه سياسي و زيست سياست گره مي‌خورد در زمانه ما امر تئولوژيك ربط زيادي با آخر الزمان دارد. گويي همه در انتظار پاياني هستند كه نابهنگام و ترسناك است و همه همزمان در پي رستگاري در اين پايان نامعلوم و محتوم هستند. اگر زماني فلسفه، اقتصاد، تئولوژي، سياست و هنر در پي توضيح و توجيه زندگي بودند امروز و در دهه سوم قرن جديد موضوعِ پايان براي همگان جذاب است.

در كنار سريال لوكي، سريال بنياد (foundation) براساس رماني از آيزاك آسيموف، ايده آخر‌الزمان را تصوير مي‌كند. امپراتوري‌اي به وسعت جهان هستي كه بر پايه همسان‌سازي و توالي ژنتيك يك انسان را در قالب پير و ميانسال و جوان به‌طور مداوم بازسازي كرده و اين سه نفر كه در واقع يك نفر هستند بر جهان حكمراني مي‌كنند. در اين ميان دانشمندي با نام هري سلدون كه متخصص روانشناسي تاريخي است با تكيه محض بر رياضيات و به صورتي كاملا علمي پايان جهان و آغاز سياهي را پيشگويي كرده و بنيادي را براي كاهش زمان سياهي پس از فروپاشي امپراتوري ايجاد مي‌كند. اما در اين ميان دستيار جوان او كه از قضا يك زن سياه‌پوست است وراي دانش رياضي داراي نيرويي وراي ماده است. نيرويي كه تا آخرين لحظات فصل اول به نوعي ناديده گرفته مي‌شود و حتي به عنوان منشأيي مادي و از جنس علمي كه سلدون كشف كرده است، تعبير مي‌شود. اما در پايان فصل اول اين نيروي غير مادي- علمي خود را عيان مي‌كند و همگان درك مي‌كنند وراي نيروي رياضيات، نيرويي نا‌شناخته وجود‌ دارد كه حامي و ناجي بنياد خواهد ‌شد. 
تفاوت‌هاي سريال با رمان اصلي آسيموف البته زياد است و هر كس رمان را خوانده باشد به راحتي متوجه تفاوت‌هاي عظيم سريال و رمان خواهد شد اما من سريال را به مثابه امري همزمان با عصر ما در نظر مي‌گيرم. البته در كنار اين دو سريال مي‌توان از سريال‌هاي زيادي كه نكته اصلي آنها امر آخرالزماني است، نام برد. امري كه خود را همواره، در طول تاريخ بشر، در انواع و اقسام مدل‌ها بروز داده و امروز در قالب نو بازگشته است. آخر‌الزمان ديگر امري صرفا تئولوژيك و نامشخص نيست. ما مي‌توانيم در آن دخالت كنيم. مي‌توانيم عامل ويراني را بشناسيم و انسان‌ها و حتي خداياني انسان‌وار ما را در راه مبارزه با آن ياري مي‌كنند. هر چند در نهايت در هر ايده آخر‌الزماني نوعي تئولوژي نهفته است اما جنس اين تئولوژي نيز در عصر ما تغيير يافته است. ما ديگر با نيروهاي ماورايي غير‌قابل شناسايي و نا‌مشخص مواجه نيستيم. عامل ويراني و ناجي هر دو در برابرمان هستند. مثل ما نفس مي‌كشند و مثل ما مجبور به تصميم‌گيري هستند. امر آخر‌الزماني ما ديگر حتي قابل پيش‌بيني است. اين امر براي ما در قالب علم نمايان مي‌شود اما همچنان تئولوژي است و به‌رغم امكان شناخت عناصر آن براي‌مان افسون‌زاست. در هر دو سريال لوكي و بنياد، علم، جهان را حفظ مي‌كند. فيزيك، رياضي و علم ژنتيك هستند كه جهان و زيست در آن را تعبير، تفسير و پيش‌بيني مي‌كنند. اما در نهايت ناجي اصلي هر چند انسان‌وار و داراي ضعف و حتي قابل محدود كردن است، همچنان موجودي فرا انسان است. فراانساني كه مشخصا به توانايي‌هاي خود آگاه نيست و صرفا طي فرآيندي كه فراانساني ديگر براي او مشخص كرده به نجات جهان نائل مي‌شود. فراانسان ديگري كه خود او نيز قابل كشف و حتي نابودي است. روند ماترياليستي شدن امر آخر‌الزماني در هر دو سريال به شكل مشخصي تصوير مي‌شود. اما حتي در جهاني كه امكان پيش‌بيني آن با علم انساني ممكن است هم در نهايت اين خدايان هستند كه سرنوشت و نتيجه را تعيين مي‌كنند. در هر دو سريال با واقعيتي رو به رو مي‌شويم، ما در زمانه خود با بازگشت آخرالزمان در قالب نوعي ماترياليسم تئولوژيك مواجه هستيم. ماترياليسمي پست مدرن كه هيچ منعي براي حركت توامان در ميان تئولوژي، جادو و علم براي خود قائل نيست. ماترياليسمي كه حتي به معناي مالوف كلمه ماترياليستي نيست. تو گويي بنيان اصلي ماده نيز در اين فضا تغيير مي‌كند و ما را به تصوري جديد از اين مفهوم مي‌رساند. مي‌توان با كمي اغماض بازگشت به عصر خدايان يوناني و رومي را در نظر آورد اما با اين تفاوت كه امر علمي نيز در اين ميان عنصري اصلي است. به هر شكل به نظر مي‌رسد آخر الزمان اين‌بار و براي ما انسان‌هاي قرن 21 با هيبتي جديد بازگشته است هر چند عنصر اصلي خود يعني افسون را حفظ كرده و اين نيرو را از خلال علم و ماده به ما عرضه مي‌كند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون